news-background
news-background

نقد فیلم Don't Worry Darling: زنان، زندگی و رهایی از سعادت تحمیلی

«به نظر مرد، زن کالایی قطعه‌قطعه شده بود که احساسات و انتخاب‌هایش به ندرت درک می‌شد: سر و قلبش مجزا از کمر و دست‌ها، و منفصل از رحم و واژنش بود. کمر و عضله‌اش در خدمت کار روی زمین... و دستانش ملزم به تر و خشک کردن و رسیدگی به مرد سفید... و واژنش که برای لذت جنسی مرد استفاده می‌شد، دریچه‌ای بود به رحمش، مکانی برای سرمایه‌گذاری مرد_ سرمایه‌گذاری مرد کنشی جنسی می‌شود و به دست آوردن فرزند، اضافه‌ی انباشت شده‌...»

باربارا امولید دل تاریکی

 

جهانِ تازه‌ترین ساخته‌ی الیویا وایلد «نگران نباش عزیزم» (Don't Worry Darling) در یک شهر بیابانی ناشناس به نام ویکتوری در دهه‌ی ۵۰ شکل می‌گیرد، جایی که همه چیز زیبا، منظم، صیقل داده شده، کامل و بی‌نقص به نظر می‌رسد و قرار نیست اتفاق منفی رخ بدهد؛ و این نظم، زیبایی و بی‌نقصی از خانه‌های زیبای اواسط قرن ۲۰ در انتهای یک بن‌بست گرفته تا شکل لباس پوشیدن اهالی این منطقه، نوع رفتارشان، دورهمی‌ها و اساسا شیوه‌ی زندگیشان. اما کنش اصلی از جایی شروع می‌شود که در این محله‌ی شاد و به ظاهر سرشار از حس زندگی، یک نفر اعلام نارضایتی و محبوس شدن و تحمیل شدن ناخواسته‌ها می‌کند و این‌گونه فیلمساز فوراً به مخاطب اطلاع می‌دهد که چیزی ناشناخته و ناواضح در این اتوپیای بیابانی که ویکتوری نامیده می‌شود، وجود دارد و مرتب بودن، یکنواخت بودن و بیش از حد عالی بودن همه چیز، عادی نیست.

زنان، زندگی و رهایی از سعادت تحمیلیبی‌شک نمی‌توان انکار کرد که پس از سده‌ها مبارزه، استثمار به حیات خود ادامه می‌دهد و تنها شکل آن تغییر کرده است؛ موضوعی که در تازه‌ترین ساخته‌ی اولیویا وایلد نیز از منظر زنان و آزادی‌شان مورد بحث قرار می‌گیرد؛ زنانی که تاریخشان از تاریخ نظام‌های خاص استثمار تفکیک‌ناپذیر است. اگرچه «نگران نباش عزیزم» هم به لحاظ موقعیتی و فنی و هم حواشی نامش بر سر زبان‌ها افتاده، اما بی‌شک یکی از مورد بحث‌ترین آثار سال با موضوع زنان و استقلالشان است. اثری خوش‌ساخت که می‌توان گفت میان بیگ‌پروداکشن‌های عظیم‌الجثه‌ی هالیوودی، هنوز هم فیلم تامل‌برانگیزی برای دیدن وجود دارد.

فلورانس پیو، کاراکتر آلیس را روی صحنه می‌برد، زنی که تازه ازدواج کرده و نمونه‌ی بارز یک زن شاد و ظاهراً خوشبخت دهه‌‌ی پنجاهی است؛ از آن دسته زنانی که گویا برای لذت جنسی مردان زاده شده‌اند و اجازه‌ی استقلال‌طلبی ندارند و حتی آوردن فرزند، اضافه‌ی انباشت شده‌‌ی مردانشان است که در رحم آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند. زنی همچون همه‌ی ساکنان اتوپیایی به نام ویکتوری که رهبر و عامل آن، فرانک (کریس پاین) با سرمایه‌ای کلان، راه‌اندازی‌اش کرده و به نوعی همه را به اسارت درآورده و روی آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کند؛ سرمایه‌ای که به زعم مارکس در حالی زاده می‌شود که از فرق سر تا نوک پا از تمام منافذش خون و کثافت بیرون می‌زند. در همین بین اما کم‌کم دیدگاه‌های نگران‌کننده به آلیس این تصور را می‌دهد که همه چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد، نیست و او شروع می‌کند به مبارزه برای حقیقت و در حالی که همسرش جک (هری استایلز) و دیگران سعی می‌کنند او را متقاعد کنند تا وضعیت موجود را حفظ کند، بارقه‌های انسان دکارتی مستقر در جهان بی‌روح و درون ماشین بدن، که نه تنها مسئول اعمال خود بلکه در ظاهر مرکز تمام نیروها قرار می‌گیرد، در او شکل می‌گیرد و مسیر آزادی روشن می‌شود.

«نگران نباش عزیزم» اگرچه فاقد رمز و رازهای ویژه و غیرقابل‌تصور است، اما در عوض بارها و بارها، این به ظاهر اتوپیای تحمیلی نامانوس را که بستر مطلوب تمامیت‌خواهی  دوران مدرن است، به چالش می‌کشد و با تکیه بر داستانی گیرا، تصاویر درخشان، فضاسازی تاثیرگذار و بازی‌های حساب شده، مخاطب را تماما درگیر می‌سازد. بی‌شک از جنبه‌‌های مثبت فیلم اما باید گفت بازیگران فوق‌العاده هستند. علی‌الخصوص پیو و پاین. پیو باشکوه است و در نقش یکی از زنانی که لباس‌های چای‌خوری به تن دارند، روزهای خود را می‌گذرانند، خانه‌هایشان را می‌چرخانند، جرعه‌جرعه مارتینی می‌خورند، به خرید می‌روند و به شکلی عبث، شب و روز را تکرار می‌کنند تا در نهایت امر به کمال در ویکتوری برسند و دگردیسی‌اش پس از مواجهه با حقیقت، بی‌نظیر است.

او به زیبایی این چرخه‌ی تکرار را می‌شکند و به ظرافت از آرامش به خشمی افسارگسیخته تغییر مسیر می‌دهد و مخاطب را در دل این سعادت تحمیلی حقنه شده از سمت استثمارگران ویکتوری که اغلبشان مردان هستند؛ فرو می‌برد و دگربار بدل به یکی از پرتماشاترین ستاره‌های امروز سینما می‌شود. حضور پاین در این پروژه به‌عنوان یک شبان مدرن با لبخند ایمنی، قابل توجه است و مخاطب را به درجه‌ی بالایی از اشمئزاز می‌رساند. کل پروژه توسط فرانک نظارت می‌شود؛ کاراکتری که گفته می‌شود بنیانگذار و رهبر ویکتوری است که با وعده‌های مبهم «تغییر جهان» مورد حمایت قرار گرفته است.

فیلمبرداری اثر باشکوه است و به دلیل زیبایی هر نما، برداشتن چشم از تصاویر، دشوار است. همه چیز از لباس گرفته تا دکور و نورپردازی از نظر زیبایی‌شناسی تماشایی است و زرق و برق دهه‌ی ۵۰ به ظرافت در تصاویر مشهود است. علی‌رغم این تصاویر جذاب، اما وایلد توانسته حال و هوای شوم و زنگ‌خطرهای به موقعی را ایجاد کند و آرامش مخاطب را آرام‌آرام به خطر بیاندازد و با هر صحنه‌ای که می‌گذرد، می‌توان احساس کرد که تنش‌ها بیشتر و بیشتر می‌شوند. ناگفته نماند اگرچه بسیاری از نکات داستانی که به نظر مهم می‌رسیدند، پرداخت کامل و دقیقی ندارند و هرگز پیش‌زمینه‌ی مورد نیاز در مورد طرح دریافت نمی‌شود، اما تا حدودی باید از فیلمساز قدردانی کرد که مخاطب مجبور است قوه‌ی تخیل و تعقل را با سرعت بیشتری به کار بیاندازد  تا به نتیجه‌ای که می‌خواهد، برسد.

در نهایت باید گفت اگرچه پیام فمینیستی فیلم به صراحت پر شدت ارائه می‌شود، علی‌الخصوص در یک سوم پایانی فیلم که می‌توان آن را به وضوح مشاهده کرد، اما فی‌الواقع این یک تفسیر اجتماعی اثرگذار در مورد استثمار، استبداد، سرمایه، سیاست جنسیتی، زنان و استقلال‌طلبی است. «نگران نباش عزیزم» برداشتی تازه و مدرن از یک مفهوم کلاسیک را ارائه می‌کند و آن را به یک اثر قابل تأمل در این ژانر تبدیل می‌کند. زنانی که تحت استبدادی مردانه قرار گرفته‌اند و در یک روال بیهوشی به سر می‌برند و به طور متناوب و تلقینی، خوش‌بینی مفرط و امنیت را تاکید می‌کنند؛ اما به ناگهان بر اثر یک فشار، پوسته‌ی دروغینی که در جامعه‌‌ی پیش‌ساخته، برایشان شکل گرفته، پاره می‌شود، خرد جمعی‌شان بیدار و حقایق برملا و آنان در راستای آزادی گام برمی‌دارند. بی‌شک دیدن این اثر را باید صریحا و قویا توصیه کرد. «نگران نباش عزیزم» یکی از آن فیلم‌هایی است که در حین تماشایش لحظه‌ای نمی‌توان از آن غافل شد. فیلمی که از جهاتی فاصله‌ی زیادی با حال و هوای این روزهای خودجوش و پرخروش ندارد و حول محور زنان، زندگی و آزادی‌شان  می‌چرخد.

 

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۹ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۵۹

چه نقد دریت و به جایی حیف این فیلمه که امتیازش اینقدر کمه

نمایش اسپویل
۱۳ آذر ۱۴۰۱ ۰۸:۲۹

مرسی از نقد..

نمایش اسپویل