news-background
news-background

نقد فیلم Death on the Nile: مرگ بر روی آب‌های روان

کنت رانا در «مرگ روی نیل» (Death on the Nile) دومین اقتباسش از مجموعه آثار درخشان آگاتا کریستی، پس از خرده‌داستانی که از هرکول پوآرو در جنگ جهانی اول نشان می‌دهد و چرخی که با دوربین در لندن می‌زند، ما را به یک جشن عروسی در مصر و در کشتی سرنوشت‌ساز کارناک بر روی رودخانه‌ی نیل می‌برد و پوآرو، کارگاه بلژیکی محبوبش را در این سفر تفریحی به ظاهر شاد، با گروهی از گردشگران از جمله افراد ثروتمندی همچون لیننت ریج وی (گال گدوت) و همسرش سیمون دویل (آرمی همر) همراه می‌کند. اما در این مسیر همه چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد پیش نمی‌رود و به زودی داستان عاشقان طرد شده، آشنایی‌های قدیمی و روابط پنهانی بازگو می‌شود و در نهایت پوآرو وارد ماجرای یک قتل می‌شود، قتلی که با یک مثلث عاشقانه‌ی مکتوم و مرموز مرتبط است.

مرگ بر روی آب‌های روانکشتی لوکس کارناک در مصر، با مسافرانش، میزبان جشن ازدواج لیننت ریجویدویل (گال گدوت) و سایمون دویل (آرمی همر) است و در این بین اما ژاکلین (اما مکی) نامزد سابق سایمون هم در کارناک حضور دارد که همین حضورش، خبر از بروز امواج متلاطم در این سفر را می‌دهد. اما موتور تازه‌ترین ساخته‌ی کنت رانا، جایی به حرکت درمی‌آید که یکی از مسافران کشتی به قتل می‌رسد و اوضاع تغییر می‌کند و همان‌طور که در بسیاری از اقتباس‌های کریستی گروهی متفاوت از آدم‌ها در انتظار اتهام هستند، در این‌جا هم همین اتفاق می‌افتد و حال کارآگاه جسور، تیزبین و هوشیار: هرکول پوآرو وارد میدان می‌شود تا سوبژه‌ را بیابد.

نیمه‌ی اول «مرگ روی نیل»، به معرفی کاراکترهای اصلی اختصاص دارد و نیمه‌ی دوم فیلم و درست زمانی که به وقوع قتل نزدیک می‌شویم، گره‌ها، عطف‌ها و گره‌گشایی‌های داستان را شامل می‌شود. فی‌الواقع مشکل این‌جاست که با نیمه‌ی اولِ کند و طاقت‌فرسایی مواجه‌ایم و رونمایی از حجم زیادی از رویدادها، خرده داستان‌ها و پیشینه‌‌های شخصیت‌ها در نیمه‌ی دوم، وزنه‌ی سنگینی است برای فیلم. «مرگ روی نیل» آنقدر آهسته شروع می‌شود که نوعی خستگی و دلزدگی را در مخاطب به وجود می‌آورد و این روند تا زمانی که پوآرو شروع می‌کند به غربال کردن‌ها، پیدا کردن سرنخ‌ها، انگیزه‌ها و الخ... ادامه دارد، آن وقت است که فیلم سرگرم کننده و جذاب‌تر می‌شود.

نکته‌های زیادی در سینمایی «مرگ روی نیل» وجود دارد که بی‌شک تابع متن اصلی است. فی‌الواقع نسخه‌ی برانا به نظر می‌رسد تا حد زیادی به رمان آگاتا کریستی در روایت کلی خود وفادار است و تنها با چند تغییر جزئی نسبت به متن اصلی، در حالی که تلاش می‌کند بیش از ۸۰ درصد از آن را حفظ کند، موفق می‌شود همان چیزی باشد که باید: یک اثر معمایی سرگرم کننده و جذاب و سفر به سرزمینی دور در اعماق تاریخ باستان و مواجهه با یک قاتل و به هم ریختن خوشی‌ها و برملا شدن رمز و رازها. ناگفته نماند که برانا و مایکل گرین، فیلمنامه نویس، با ساختار اثر، هیجانی، برخورد می‌کنند تا بخش اتفاق افتادن قتل را، به بهترین شکل پیش ببرند. اما با این‌حال برانا فضای دقیق‌تری را برای نیمه‌ی دوم اثر، به وجود می‌آورد و اگرچه «مرگ روی نیل» بسیار بیشتر از آنچه باید طول می‌کشد تا به تاثیرگذارترین لحظاتش برسد، اما کنت برانای بازیگر و کارگردان، به اندازه‌ی کافی به کارآگاه پوآرو اهمیت می‌دهد تا این ماجرایش را نیز به نتیجه‌ی دلخواه برساند.

مرگ بر روی آب‌های روان

در نهایت می‌توان گفت «مرگ روی نیل» با ایجاد تنش، ریتم مناسب در نیمه‌ی دوم، بازی‌های خوب، تصاویر تماشایی، طراحی صحنه و لباس دقیق و در یک مفهوم بصری گسترده‌تر، پس‌زمینه‌های CGI و عکس‌های ثابت، اثری متقاعدکننده است و مخاطب را همراه می‌کند. کارگردانی برانا به فیلم جریان می‌بخشد. برانا به همراه مدیر فیلمبرداری، هاریس زامبارلوکوس، دنیایی پر جنب و جوش را با رنگ‌های پر رنگ و تنومند خلق می‌کنند و با دوربین متحرک به صحنه‌ها انرژی بیشتری می‌بخشد و لحظات جشن و شادی، بی‌پایان و جسورانه به نظر می‌رسند و لحظاتی که داستان به سمت مرگ و میر سوق پیدا می‌کند و تنش‌ها و تعلیق‌ها بیشتر می‌شوند، تصاویر به شکلی دقیق، تیره و تار می‌شوند.

با این حال، این نسخه از «مرگ روی نیل» دقیقا همان چیزی است که آگاتا کریستی خواسته است. یک موقعیت کلاستروفوبیک هراسناک به همراه شخصیت‌ها و سرگرمی‌های فراوان و کارآگاهی جسور و تیزبین که بی‌پروا درگیر آدم‌ها نمی‌شود اما با تیزهوشی‌اش، به روابطشان پی می‌برد و مخاطب را در جهان سلول‌های خاکستری سرگرم می‌کند و آرام آرام می‌رود تا معمای دیگری را حل کند.

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۹ فروردین ۱۴۰۱ ۲۱:۰۶

عالی بود .... سپاس

نمایش اسپویل