news-background
news-background

نقد فیلم The Harder They Fall: سخنان زفتی، اپرای اسبی

در زبان فارسی، ضرب‌المثل «بالا بالا بنشین و حرف‌های گنده گنده بزن» زمانی به‌کار می‌رود که هدف اصلی، با باژگونه‌خوانی و درشت‌نمایی به کج‌راهه رفته است، درست همانند وسترن اسپاگتی خون‌آلود و متشنج «آن‌ها سخت‌تر سقوط می‌کنند»، (دانلود فیلم The Harder They Fall با لینک مستقیم) به کارگردانی «جیمز ساموئل» که در بخش آغازین، جمله‌ی «در حالی که وقایع این داستان خیالی‌اند اما این افراد وجود داشته‌اند.» را یدک می‌کشد و تاکید بر تاریخی بودن اثر می‌کند اما در انتها به بیراهه می‌رود.

سخنان زفتی، اپرای اسبی

سینمایی «آن‌ها سخت‌تر سقوط می‌کنند» که حول محور سیاه‌پوستان می‌چرخد و با دخل و تصرف زمانی و مکانی، داستانِ پرتنش یک قانون‌شکن و یاغی واقعی آفریقایی_آمریکایی را به نام نات لاو (جاناتان میجزر) روایت می‌کند که رهبر راهزنان است و با جای زخم صلیبی روی پیشانی‌اش مشهور است. در این میان، او درمی‌یابد که دشمنش و قاتل خانواده‌اش، روفوس باک (ادریس البا) در شرف آزادی از زندان است، پس گروه خود را جمع می‌کند و به دنبال گرفتن انتقام از او برمی‌آید.

«آن‌ها سخت‌تر سقوط می‌کنند» با اینکه به دلیل استفاده‌ی کامل از سیاه‌پوستان برای کاراکترهای اصلی و بازگویی ظلم و ستم همیشگی که بر این جماعت  وارد شده، پیشگامانه است؛ اما به دلیل عدم فرم اجرایی تاثیرگذار، فقدان متن منجسم، شخصیت‌پردازی ضعیف، خرده‌پیرنگ‌های بی‌تاثیر و تنها تاکید بر خشونتِ بی‌حد، بدل به اثری سراسر آشفته، تند و غلیظ شده است که با داستانی کوتاه و نه حتی درست درمان، تلاش بر بزرگ‌نمایی طولانی دارد و در این تجملات و تجمعات، فی‌الواقع مشخص نیست که ساموئل دقیقا چه می‌خواهد و چه داستان مهمی را در باب شخصیت‌های بی سر و پایش برای بازگو کردن دارد. فی‌‌المثل هیچ کس با داده‌هایی که از باک، لاو یا مری، مطرح می‌شود، درگیر موضوع  نخواهد شد، کسی نمی‌توان به درستی انگیزه‌ی لاو را بداند، کسی نمی‌تواند ریشه‌های این حجم از خشونت را در فیلم بیابد.

درست است که این فیلم یک خیال‌انگاری آمیخته به واقعیت است و به لحاظ بصری مهیج، اما مشخص نیست که کارگردان قصد دارد چه جریان تاثیرگذاری را به تصویر بیاورد. آیا تنها، دیدن سیاهپوستان و هیاهویشان، روی صفحه نمایش به عنوان تز و فرم اجرایی مکفی است؟ آیا این فیلم صرفا جنبه سرگرمی دارد یا پیامی را نیز به همراه دارد؟ چه انتقادی در فیلم ترسیم یا گفته می‌شود؟ ریشه‌های این همه خشونت از کجا نشات می‌گیرد و الخ. فی‌الواقع این‌ها پرسش‌هایی است که کارگردان را بین سطح و  ایده‌های عمیق‌تری که ممکن است در ذهن داشته باشد، گیر می‌اندازد.

جدای از تمام این جزییات، ضعف اصلی فیلم در این است که کارگردان توضیح نمی‌دهد که چرا این شهر یک سرزمین موعود است و با اینکه به شکل ضمنی مطرح می‌کند که چشم‌اندازی برای این شهر دارد و می‌خواهد از مداخله‌گران سفیدپوست و کشتار نژادی جلوگیری کند، اما هرگز تز خود را به طور کامل ارائه نمی‌دهد و تنها امر گنگ دیگری به این داستان عبث اضافه می‌کند.

ساموئل در اول راه، اولین کاشت متنی را با یک انتقام انجام می‌دهد، در سکانس‌های بعدی این کاشت را به شکل نامعتبری پرورش می‌دهد و داستانش را با اتصال به هرچه که به دستش می‌رسد همچون خرده‌پیرنگ‌های هیجانی، شخصیت‌پردازی شتاب‌زده، تلفیق‌های خام، جلو می‌برد. در نیمه‌ی راه اما سعی می‌کند از قساوت فیلم بکاهد و به لطافت آن بیفزاید و داستان را به رمانتیکی نه چندان تماشایی آغشته می‌کند و بلبشوی دیگری راه می‌اندازد. رمانتیکی میان لاو که حلقه‌ی ازدواج مادر مرده‌اش را با خود حمل می‌کند و به دنبال فرصتی برای خواستگاری از مری، معشوق پیشینش است. در این خرده پیرنگ بی‌تاثیر، هیچ یک از احساسات بین این شخصیت‌ها حتی قابل باور نیست. هر لحظه‌ای که می‌بینیم، چیزی جز ترسیم خنده‌دار کارتون‌آمیز و تصنعی نیست و میجزر هم طوری نقش لاو را بازی می‌کند که گویی تنها در مرحله‌ی اولیه‌ی مطالعه و بررسی شخصیت‌ها قرار دارد و فقط از اتودهای ساده و دم‌دستی برای ساختن شخصیت استفاده می‌کند.

سخنان زفتی، اپرای اسبی

شاید بتوان گفت تنها بازیگری که در این فیلم کاملا درست انتخاب شده است، لیندو در نقش باس ریوز است. شخصیتی که نشان‌دهنده‌ی مکتب قدیمی قانون مداران غربی است. برای او منطقی است که کلاسیک‌های این ژانر را به یاد بیاورد و برای لحظاتی مخاطب را همراه سازد، در حالی که بازیگران جوان‌تر تنها یک چرخش خام، تازه و تصنعی را به کهن الگوهای خود اضافه کرده‌اند.

این بالا‌بالا نشستن و توجه بیش از حد به پرزرق و برق بودن اثر، در لوکیشن‌ها و حتی نوع و رنگ دکوراسیون هم مشهود است و گویی ساموئل اثرش را با رنگ‌های مجلل، صورتی‌های پر جنب و جوش، قرمزهای شاداب و سبزهای خوش رنگ و لعاب نقاشی کرده است و اینگونه زیبایی شناسی فیلم را هم به سمت ساختگی و تصنعی بودن برده است. شهر ردوودی که  بیش از حد پاک است، با ذره‌ای غبار یا گل که نمی‌تواند به شخصیت اضافه کند و یا لباس کاراکترها علی‌الخصوص باک که از زندان درآمده است و  گویی لباس را تازه از قفسه لباس درآورده است.

جنگ، خون، تجمعات، خشونت و انبوهی از درگیری‌های اسلحه‌ای و... در «آن‌ها سخت‌تر سقوط می‌کنند» وجود دارد که اساسا اتفاق خاصی را رقم نمی‌زنند و تمایل به استفاده از فریم‌های ثابت برای نقطه‌گذاری صحنه‌های خشونت‌آمیز، به روش تارانتینو و یا حتی موسیقی ترنس و هیجان‌انگیز اثر هم از عبث بودن متن نمی‌کاهد. ساموئل که در اصل یک موزیسین است، اساسا فریم را با نت اشتباه گرفته و بیشتر وقت را صرف ساخت موسیقی اثر کرده است و  با ادای احترام کامل به سرجیو لئونه، با ترکیب با بیت‌های هیپ‌هاپ و رگه‌های مدرن موسیقی‌اش را اجرا می‌کند و در مجموع نکات کمی از تنش یا تعلیق را به روایت اضافه می‌کند. ساموئل علاوه بر اینکه ابزار مورد نیاز برای ایجاد حرکت دراماتیک را اشتباه انتخاب کرده است، در مضمون هم به خطا رفته و با ترکیب تم اصلی انتقام با خرده پیرنگ‌هایی عشق، رویای مبهم باک از آرمان شهر، عزم ریوز برای دستگیری باک و نیم دوجین داستان فرعی شخصی جزئی که همگی در طول فیلم ظاهر می‌شوند و بعد به سرعت غرق می‌شوند، هیچ کش و قوس خاصی را به اثر اضافه نمی‌کند.

در نهایت می‌توان گفت شاید کارگردان با چنین حرکتی و استفاده کامل از سیاه‌پوستان تا حدودی امید به تغییر پارادایم‌ها را ایجاد کند و امکان روند ساخت چنین دست آثاری را تسریع بخشد و اینگونه با اسطوره‌های دهشتناک و ماندگار مبتنی بر غرب که تاکید دارند تاریخ آمریکا را در درجه‌ی اول سفیدپوستان رقم زده‌اند، بتواند به نوعی مبارزه کند اما بازهم با چنین رویکرد شتاب‌زده‌ای، این دست تلاش‌ها اتفاق مهمی را در سینما رقم نخواهد زد و اپرای اسبی «آن‌ها سخت‌تر سقوط می‌کنند» فقط یک نئووسترن کوچک، پرزرق و برق، عبث، کم‌تأثیر، کارتونی و سهل‌الهضم باقی می‌ماند.

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید