news-background
news-background

نقد فیلم The Suicide Squad: بازگشت دی‌سی و وارنر با بازیکن با استعداد مارول

فیلم «جوخه انتحار» (The Suicide Squad) به کارگردانی «جیمز گان» بالاخره به اکران (و البته استریم همزمان) رسید و انتظار هواداران برای دیدن یک فیلم سوپرهیرویی/کامیک بوکی درست و درمان از دی‌سی/وارنر به اتمام رسید. فیلمی که چند شب قبل از اکرانش توسط منتقدان گلباران شد. همه آن را ستودند و زبان تحسین برای آن گشودند. اما دلیل این تمجیدها چه بود؟ انتظار منتقدان از دی‌سی/وارنر پایین آمده یا واقعا فیلم درجه یک است؟ برای صحبت درباره‌ی فیلم باید اول از همه زاویه دید را مشخص کرد. این فیلم از کدام منظر «خوب» است؟ نسبت به «جوخه انتحار» قبلی؟ نسبت به آثار دست پایین دی‌سی/وارنر؟ در کارنامه‌ی جیمز گان؟ به عنوان یک هوادار عشق کامیک بوک؟

از رهیافت اول شروع می‌کنیم: به عنوان کسی که به به نظرش «جوخه انتحار» ۲۰۱۶ آنقدر هم فیلم بدی نبود و صرفا نتوانست انتظارات فراوان (حتی فوق فراوان!) را برآورده کند (یعنی نگارنده)، در حالی که حتی «دیوید آیر» کارگردان آن فیلم هم چندین بار تاکید کرده که نسخه‌ی اکران شده، فیلم او نبوده (کار همیشگی دی‌سی/وارنر) باید اذعان کنم که در هر حال این فیلم چندین سر و گردن از آن یکی بالاتر است. در آنجا ملغمه‌ای را شاهد بودیم که قرار نبود آنقدر درهم و برهم باشد. اما نتیجه چیزی شده بود که شخصیت‌هایش مهم‌ترین نقطه قوتش بودند و داستان در آن چندان اهمیتی نداشت. داستانی وا رفته که فرسنگ‌ها با شخصیت‌های معرفی شده در همان فیلم فاصله داشت.

در این فیلم اما هرج و مرج مورد نظر جیمز گان شکل درست‌تری پیدا کرده. فیلم قواعدی دارد (که از جیمز گان انتظارش را داریم) و به آن پایبند است. در نگاه سطحی شاید شوخی‌ها کمی رندوم به نظر برسد، اما حقیقت این است که با  کمی دقت می‌توان رد و پای شوخی‌های دقیق و خاص سازنده را در آن دید. شوخی‌‌هایی که هدفشان قبل از خنداندن، شخصیت پردازی و بنا کردن رابطه‌ی بین شخصیت‌ها برای پیش بردن داستان در پرده‌های دوم و سوم است. برای مثال جک‌های رد و بدل شده بین «پیس‌میکر» و «بلاداسپورت» در هنگام وردودشان به جنگل را به خاطر بیاورید. شوخی‌ها جزو دقیق‌ترین ویژگی‌های ساختاری فیلم‌های گان هستند. و همیشه چندین هدف را دنبال می‌کنند. در اینجا هم اکثر شوخی‌ها در کنار سایر جزئیات ساختار هدفمند و دقیقی شکل داده‌اند. اما نه همه‌ی جزئیات!

در مقام مقایسه با سایر عناوین دی‌سی/وارنر که فیلم جایگاه به شدت مناسبی دارد. از بتمن‌های نولان که بگذریم، تعداد فیلم‌های متوسط به بالای این کمپانی کم‌تر از انگشت‌های یک دست بوده. «مرد فولادی»، «آکوآمن»، «شزم» و با ارفاق «واندروومن» تنها آثار شاخص کمپانی بوده‌اند. بقیه به هرشکلی توسط کمپانی تبدیل به کالای یک بار مصرف شده‌اند. نکته‌ی مهم همین است که ظاهرا این بار کمپانی دست گان را به عنوان سازنده باز گذاشته بوده. حتی در مورد انتخاب شخصیت‌ها. و فضایی که شاهد آن هستیم (که مشابهت زیادی با «نگهبانان کهکشان» دارد) تماما زاده‌ی ذهن گان و مغز درخشان اوست. از این نظر این یک قدم بزرگ برای کمپانی محسوب می‌شود. تا در درجه‌ی اول به مخاطبانش احترام بگذارد و در درجه‌ی دوم به بینش کارگردانی که استخدام کرده اعتماد کند. نتیجه هم قطعا در میان آثار برتر ابرقهرمانی/کامیک‌بوکی این کمپانی قرار می‌گیرد.

در کارنامه‌ی جیمز گان اما همه چیز متفاوت می‌شود. کسی که شاهکاری مانند «نگهبانان کهکشان» را برای مارول ساخت، با کد تقلبی که دی‌سی/وارنر زد، به این استودیو آمد تا با بینشش یک فیلم عالی رقم بزند. اما با تمام توصیفاتی که بالاتر شد، فیلم نه‌تنها به چند کیلومتریِ «نگهبانان کهشکان جلد ۱» نزدیک نمی‌شود، حتی با «جلد دوم نگهبانان کهکشان» که خودش در قیاس با قسمت اولش، حرفی برای گفتن نداشت هم فاصله‌ای طولانی دارد. همانطور که اشاره شد جیمز گان در فیلم‌هایش ساختار دقیقی را می‌چیند که تمام عناصر برای بنا کردن آن شکل گرفته و توسعه می‌یابند.

از شخصیت‌پردازی گرفته تا استفاده‌ی استادانه‌اش از موسیقی‌های پاپ، رنگ‌بندی و طراحی صحنه، خلق اتمسفر منحصربه‌فرد و البته شوخی‌های حتی به زعم خودش تیز و برنده، همه جایگاه دقیقی در ساختار فیلم دارند که در ظاهر چندان مهم به نظر نمی‌رسند، اما هیچ کدام از عناصر را نمی‌توان جابه‌جا یا حذف کرد. در عین حال یک قهرمان گروهی (یا گروه پروتاگونیست) را ساخت و پرداخت که کاری خیلی سخت‌تر از ساختن یک قهرمان فردی است. رابطه‌ی بین شخصیت‌ها در گروه نه‌تنها باید با اتمسفر فیلم هماهنگ باشد که مطابق با روند داستان و حتی تاثیرگذار و متاثر از آن هم باشد. چیزی که نمونه درستش را در همان نگهبانان کهکشان دیدیم.

حالا در فیلم «جوخه انتحار» این اتفاق در حد کسری از آثار قبلیِ سازنده هم نمی‌افتد. با اینکه جیمز گان خودش شخصیت‌ها را دستچین کرده، در عمل آن رابطه و کنش و واکنش اتفاق نمی‌افتد. برای مثال از عالی بودن شوخی‌ها و رابطه‌ی پیس‌میکر و بلاداسپورت گفتیم، از رابطه‌ی نه چندان موفق «رت‌کچر» با بقیه هم باید بگوییم. شخصیتی که مهم‌ترین ویژگی‌اش در فیلم نه رابطه‌اش با پدرش (مانند پیس‌میکر و بلاداسپورت) که خواب‌های سنگینش بود. و در پایانِ فیلم نه آن قوس شخصیتی بقیه را طی کرد، و نه رابطه‌اش با بقیه ارگانیک بود. تعداد زیادی از شخصیت‌ها همان ابتدا کشته می‌شوند که صرفا مقدمه‌ی فیلم است برای آن‌هایی که نمی‌دانند «جوخه انتحار» چیست. این البته هوشمندی سازنده را نشان می‌دهد اما پاشیدن خون و لت و پار کردن تعدادی شخصیت به صورت نیمه‌رندوم، آنقدر هم استعداد نمی‌خواهد. شوخی‌های ابتدایی بین افراد دسته‌ی اول، خنده‌دار هستند ولی غیر از یکی دو مورد، کارکردی به جز طنز ندارند.

در مورد قهرمان گروهی هم همین موضوع صدق می‌کند. «کینگ شارک» و رت‌کچر رابطه‌ی زیبایی شکل می‌دهند. اما از بقیه جدا هستند. بلاداسپورت یکی از زیباترین رابطه‌ها را با پیس‌میکر می‌سازد. رقابت جذابی که پایان عالی‌ای هم پیدا می‌کند. اما این اتفاق برای همه‌ی شخصیت‌ها رخ نمی‌دهد. در حالی که حتی عنوان فیلم هم شامل لغتی برای یک گروه است: جوخه! و خب باید متوجه این موضوع بود که استادِ قهرمان گروهی این فیلم را ساخته و موفق نشده! بدترین نکته فیلم هم استفاده‌ی جیمز گان از «هارلی کویین» است. هارلی شخصیت فوق‌العاده جذابی است که پتانسیل‌های فراوان و عجیبی برای درخشش دارد. (سریال انیمیشن هارلی کویین را تماشا کنید.) اینجا حتی بازیگری را داریم که یکی از بهترین بازیگران نسل جدید (دهه ۲۰۱۰) است. یک انتخاب فوق‌العاده. اما جیمز گان هم نتوانست این پتانسیل بالقوه را بالفعل کند. حتی شاید بتوانیم بگوییم اگر صحنه‌ی فلش‌بک فیلم «جوخه انتحار» ۲۰۱۶ را کنار بگذاریم، هارلیِ آن از هارلیِ این فیلم بهتر بود. حداقل آنجا دیوانگی بی حد و حصرش برای تماشاگرانِ ناآشنا تازگی داشت. اینجا اما نه‌تنها هیچ چیز تازه‌ای در مشتش نداشت که هماهنگی‌ای هم بین شخصیتش با بقیه شکل نگرفت.

و در آخر به عنوان یک هوادار عشق کامیک‌بوک: فیلم کلی نکات مثبت دارد که هر تماشاگری (چه هوادار و چه ناآشنا) می‌تواند از آن لذت ببرد. خشونت بی‌انتها و حتی محتوای بزرگسالانه. از این نظر فیلم کامل است. اما اگر به عقب برگردیم، و حتی فیلم‌های انیمیشن «جوخه انتحار» سال‌های گذشته را ببینیم، متوجه می‌شویم جیمز گان یک اثر خوب اما نه عالی ساخته. پتانسیل‌های کامیک‌های این مجموعه، خیلی خیلی فراتر از این حرف‌ها است. و امیدوار بودیم که جیمز گان برایمان یک شاهکار بسازد. اما فیلم آن اصالتی را که باید، ندارد. برخلاف نگهبانان کهکشان. و خب «جوخه انتحار» برای تبدیل شدن به یک فیلم عالی، بیشتر از هرچیزی نیاز به اصالت دارد. اصالتی که در همان انیمیشن‌ها هم بود. نمی‌دانیم که آیا جیمز گان که خودش بارها گفته بود دستش باز است، نتوانسته آن اصالت را در فیلمش به وجود بیاورد یا باز هم کمپانی کارشکنی کرده! به هر حال نتیجه یک اثر خوب است که قطعاً ارزش تماشا دارد،‌ به شدت مفرح و لذت‌بخش است، می‌توان در تماشای دوباره و چندباره نکات نامحسوس بسیاری را پیدا کرد، و یکی از بهترین فیلم‌های کمپانی است؛ اما شاهکار نیست!

نظر شما چیست؟‌ آیا فیلم را دوست داشتید؟ به نظرتان این فیلم در میان آثار کامیک‌بوکی کمپانی در چه جایگاهی قرار می‌گیرد؟ آیا جیمز گان توانسته ترجمه‌ی سینمایی درخوری برای این مجموعه کامیک‌بوک بسازد؟ مانند همیشه نطراتتان را برایمان بنویسید.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۰۴

اصلا چرا دیسی اینجوری فیلماشو ساخت؟ خیلی بهم ریخته و بی نظمه و کیفیتا هم واقعا خوب نیست. بعد نمیشه هم که برگدی عقب دوباره بسازی.. الان میخواد چیکارش کنه؟

نمایش اسپویل
۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۰

نمیدونم چقد دقیق فیلم رو دیدید ولی یه سکانس داشت که هارلی کویین میگفت اگه جلو دهنت رو نپوشونی با پارچه میکشیمت،اگه به سیاه ها توهین کنی میکشیمت...

نمایش اسپویل
۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۴

تو ژانر آشغال فیلم خوبی بود اما کاملا بی منطق و بچه گانه،اون راسوئه چی بود ??? کوسه ای که راه میره و بین آدما،اون سکانس شروع فیلم که انقدر سطحی و هول هولکی بود که انگار عجله داشت کارگردان اونا رو زود از بین ببره

نمایش اسپویل