news-background
news-background

یادداشتی بر سریال Catch-22: جنگ تلخ است یا خنده‌دار؟ هر دو!

یو یو جوانی است که در جنگ جهانی دوم به خدمت نیروی هوایی درآمده و حالا دنبال راهی است که زودتر از شر جنگ خلاص شود. اما ماجرا جوری که او انتظار دارد پیش نمی‌رود.

دیگر مانند گذشته تعجب نمی‌کنیم اگر ببینیم سریالی با این کیفیت آنقدر که باید و شاید قدر نمی‌بیند و نقل محافل نمی‌شود. حتی اگر جورج کلونی هم پشت صحنه‌ی آن فعال باشد. چرا که در هالیوود امروزی چیزهایی هستند که از هنر و سینما بیشتر ارزش دارند و مهم‌تر هستند. مگر شهر هرت است که یک اثر هنری عالی با مفاهیم عمیق اما کلاسیک بسازی و انتظار داشته باشی تحویل گرفته شوی؟ اقتباس از روی یک رمان کلاسیک درخشان است؟ باشد، با کدامیک از موج‌های امروزی همراه است؟ ...

سریال تبصره‌ی ۲۲ (Catch-22) محصول شبکه‌ی Hulu مینی سریالی شش قسمتی است که ماه گذشته منتشر شد. در این سریال که خالقان آن لوک دیویس و دیوید میکود هستند، و جورج کلونی هم در پشت و هم در جلوی دوربین مشارکت دارد، کریستوفر آبوت (پر سر و صدا)، کایل چندلر (نخستین انسان) هیو لوری (هاوس) به ایفای نقش پرداخته‌اند.

در تعریف از این سریال می‌شود گفت که این سریال تعریف کلمه‌ی درخشان است. یک عالمه ویزگی مثبت دارد. اولین چیزی که به چشم می‌آید طراحی هنری و طراحی صحنه و لباس است. سریال تاریخی که در زمان جنگ جهانی دوم در یک کمپ نظامی در ایتالیا می‌گذرد، همانطور که از هالیوود انتظار می‌رود دقیق و با جزئیات است. اما در یک اتفاق خوشایند این دقت در طراحی در مسیر جدیدی حرکت کرده. با گرایش رنگ نور به سمت زرد/سبز، شاهد تصاویری چشم‌نواز هستیم. چه تصاویر کمپ، چه کنار ساحل خوشرنگ، درون شهرهای ایتالیا یا از همه مهم‌تر تصاویر هوایی. نماهای عمودی از دید بمب‌افکن یا نما‌های اسکادران در بین انفجارها که آنقدر تکرار می‌شود که برای تماشاگر عادی می‌شود. گرچه در اغلب نماهای شهر، نمای مدیوم را می‌بینیم یا بیشتر صحنه‌ها در مکان‌های بسته اتفاق می‌افتد. عوضش در کمپ به اندازه کافی نماهای باز و عریض داریم.

نکته‌ی بعدی بازی خوب بازیگران است. کریستوفر آبوت که در پر سر و صدا بازیِ خوبش را دیده بودیم، در اینجا عالی ظاهر می‌شود و موفق می‌شود پریشانی و تشویش ذهنی یک سرباز بی‌پناه را به خوبی به تصویر بکشد. در کنار او سایر نقش‌های فرعی هم کارشان را به خوبی انجام می‌دهند. در این میان اما کایل چندلر به عنوان آنتاگونسیت سریال از همه بیشتر می‌درخشد. او که یک سرهنگ است، مدام تعداد ماموریت‌ها را زیاد می‌کند تا خودش ترفیع بگیرد. در تمام صحنه‌هایی که قرار است برای سربازان سخنرانی کند، حماقتی مثال‌زدنی در چهره و رفتار او دیده می‌شود و با زیرکی اثرگذاری شخصیتش را بیشتر می‌کند.

نکته‌ی بعدی همین جا است. اینکه آنتاگونیست سریال، نه نازی‌ها که خود فرماندهان آمریکایی هستند. این غریب‌ترین نکته‌ی داستان سریال است. البته اعتبار اصلی‌اش برای جوزف هلر است که این داستان درخشان را نوشته. اما سریال در یک اقتباس وفادارانه، نه‌تنها به نحوی مطلوب جزئیات را به تصویر کشیده که ظرفیت جدیدی برای نمایش داستان ایجاد کرده. داستان که نیازی به تمجید ندارد، همه می‌دانند چه اثر گرانبهایی است، اما فیلمنامه سریال یک اتفاق جالب توجه است که باید اتفاقا از آن تعریف کرد. انتظار بی‌جایی نبود که مطبوعات و رسانه‌های هالیوودی هم آن را تحویل بگیرند، اما به هر حال، آن‌ها سرگرمی‌های مهم‌تری نسبت به هنر نمایش دارند. در این سریال تقریبا از دشمن خبری نیست. غیر از یک سکانس که تنها چند ثانیه نازی‌ها را می‌بینیم، دیگر آن‌ها را بر صفحه نمی‌بینیم. البته که آتش ضدهوایی‌ها را در کنار هواپیماهای شخصیت‌های اصلی می‌بینیم، اما غیر از آن دیگر خبری نیست. افراد دشمن را در مقابل افراد خودی نمی‌بینیم. سرباز نقش اصلی به دنبال راه فرار از دست فرماندهان خودی است.

ادامه‌اش دیگر قابل پیش‌بینی است. هر نقطه قوتی که یک اثر متوسط رو به بالای هالیوودی باید داشته باشد. فیلمبرداری و صداگذاری و.... این وسط کارگردانی قسمت‌های مختلف چندان یک‌دست نیست. که البته با توجه به تغییر لحن داستان، چندان هم دور از انتظار نبود. اما در هر قسمت به صورت جداگانه کاملا قابل قبول است. که باز هم این اتفاق، اتفاقی نسبتا عادی در هر اثر درجه یک در هالیوود است. مورد دیگر هم این است که بودجه‌ی نه چندان زیاد سریال در برخی صحنه‌ها خود را نشان می‌دهد. برای مثال در یکی دو صحنه‌ی حساس هوایی که نیاز به نمای عریض داشتیم، باید به یک نمای متوسط قناعت می‌کردیم. اما باید پذیرفت که یک مینی سریال است و بودجه‌اش محدود. همه‌ی سریال‌ها مانند بازی تاج و تخت بودجه‌هایشان سر به فلک نمی‌کشد.

اما بازگردیم به داستان: این سریال بر اساس رمان معروفی است که یک هجویه‌ بر ساحت جنگ است. ما تماشگران و مخاطبان هرگاه فیلم‌ها و سریال‌ها و داستان‌های جنگی را از نظر می‌گذرانیم، با تصاویر آشنایی روبرو می‌شویم. قوانین سفت و سخت نظامی، سخت‌گیری‌های فرماندهان و دستورات عجیب آن‌ها، انفجار و تیراندازی و مرگ محتمل در هر لحظه، شوخی‌ها و تفریحات کوچک سربازان در اندک اوقات فراغت از جنگی که به چنگ می‌آورند و در نهایت شجاعت، بی‌باکی و فداکاری سربازان و نیروهای سمت راوی در برابر خشونت و بی‌رحمی دشمن برای نجات جان همرزمان یا دفاع از وطن یا ارزش‌ها یا آزادی و.... غیر از مورد آخر تمام این ماجراها را در این سریال هم داریم. اما آدم‌ها دیگر آدم‌های فیلم‌های جنگی معمول نیستند. اینجا آدم‌ها یا ترسواند، یا خودخواه و لج‌باز، یا بی‌خیال و دلخوش. و طنز ماجرا همین است. سربازهایی داریم که از جنگ فراری‌اند، اما در شرایطی گیر کرده‌اند که مجبور به انجام حرکات قهرمانانه می‌شوند و حتی جانشان را نه در نبرد که بر اثر تصادف در قرارگاه خودشان از دست می‌دهند، فرماندهانی که فقط به فکر ترفیع‌اند و برایشان مهم نیست در این راه چه بلایی سر دیگران می‌آید، واقعیت را عوض می‌کنند و شکست‌ها را به روی مبارک نمی‌آورند، حتی حاضر می‌شوند برای لاپوشانی اشتباهاتشان، سربازی را یک شبه سرگرد کنند. کاسبانی را داریم که برایشان مهم نیست تجارتشان برای دیگران یا حتی برای خودشان چه پیامدی در بر دارد، زیر توپ و آتش، به داد و ستد با دشمنانشان می‌پردازند.

سریال به زیباترین شکل ممکن، حقیقت زشت و پلید جنگ را به تصویر می‌کشد. حقیقت پوچی که در پس شعارهای رهبران است. جان‌های بی‌شماری که خواسته یا ناخواسته در اثر جنگ تلف می‌شوند. خرابی‌های بسیاری که با دلایل واهی اتفاق می‌افتند. در این سریال لحن اصلی طنز است، حتی مرگ و میرها هم در اثر اتفاقات فکاهی رخ می‌دهند. اتفاقاتی که قرار نیست واقعیت جنگ را بپوشانند. در تمام لحظات کمدی، همچنان صورت زشت جنگ است که در جای جای سریال خود را نشان می‌‎دهد. واقعیت زشتی که شخصیت‌های اصلی را به مرز جنون می‌کشاند. گرچه جنونش برای استفاده از تبصره‌ی ۲۲ کافی نباشد. این تبصره که به نام همین کتاب هم معروف شده، دلالت بر شرایط پارادوکسیکالی دارد که اگر سربازی مشکل روانی داشته باشد، از جنگ معاف است، اما کسی که مشکل روانی دارد، نمی‌خواهد معاف شود و کسی که می‌خواهد معاف شود، یعنی مشکل روانی ندارد و عقلش کار می‌کند. و این اتفاقات این سربازها را روانی می‌کند، گرچه برای معاف شدنشان کافی نیست، اما برای کشته شدنشان کافی‌ست.

اگر این سریال زیبا را ندیده‌اید، تماشای آن را پیشنهاد می‌کنیم. اگر نظری هم در مورد این سریال دارید، مانند همیشه برایمان بنویسید.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۲ تیر ۱۳۹۸ ۰۱:۲۸

من این سریالو فقط به خاطر نقد شما دیدم و واقعا لذت بردم خیلی وقت بود که سریالی به این طنز ندیده بودم واقعا باید بگم که متشکرم از این نقدت:))

نمایش اسپویل
۲۷ خرداد ۱۳۹۸ ۲۰:۰۶

بی انصافی بود اشاره نکنم، متن خوبی بود. واقعا خوب... مرسی

نمایش اسپویل
۲۷ خرداد ۱۳۹۸ ۱۶:۱۶

ب دروغگوه بودن امریکا و کنار اومدن خودشون با این حقیقت کثیف بسیار اشاره میکنه ک خوشم اومد اینبار به ترسو بودن و بزدل بودن امریکایی ها در گذشته و جنگ اشاره کرده

نمایش اسپویل