«تنها چیزی که در طول جنگ جهانی دوم مرا واقعا وحشتزده میکرد، خطر ناوگان U بود.» - وینستون چرچیل
تابستان هم به نیمه رسید و در سکوت و سکون حاصل از ویروس کرونا و تعطیلی جهان، فیلمهای زیادی پشت درهای بستهی سینماها ماندند و از صفحهی نمایش بزرگ دور افتادند و اکران پرهیاهوی تابستانی و تجربهی فیلم دیدن در جمع جایش را به فیلم دیدن در سکوت و حصر خانگی داد. «سگ تازی» (دانلود فیلم Greyhound با لینک مستقیم) جدیدترین ساختهی «آرون اشنایدر» هم از آن دست آثاری بود که با وجود دلخوری سازندگان به چرخهی سینمای خانگی پیوست تا در این سکوت ناتمام، زنده بودن سینما را به اثبات برساند.
«سگ تازی» ساختهی «آرون اشنایدر» که فیلمنامهی آن را «تام هنکس» بر اساس رمان «چوپان خوب» وشتهی «سی. اس. فارستر.» به رشتهی تحریر درآورده است، روایت کاپیتان نیروی دریایی آمریکا به نام «ارنست کراوس» (تام هنکس) است که در نبرد معروف آتلانتیک، برای اولین بار به عنوان فرماندهی ناو جنگی به نام «سگ تازی» انتخاب میشود تا در بلبشوی جنگ جهانی دوم، با گذر از اقیانوس نا آرامِ اطلس، محمولهی مهمی را از آمریکا به لیورپول برساند، اما در اولین تجربهی فرماندهی او، اوضاع به آرامی پیش نمیرود و موانع و حوادث پی در پی در این مسیر به سراغش میآیند.
از لحظهی شروع فیلم، صراحتن میتوان گفت با فیلم تصویر سر و کار داریم. فیلمی که طراحی بصری آن، بیشک مخاطب را سر جایش نگه میدارد. قاببندیهای صحیح، جلوههای ویژهی بینظیر، کمپوزیسونهای دقیق و فرمانده، (تام هنکس) تنها کاراکتر پر رنگ تمام کادرها که نقاط طلایی دوربین به اون ختم میشود. تا اینجا میتوان گفت سگتازی سودش را از خلاقیت بصری فوقالعاده و آبهای بیکرانی که به صحنهی جنگ بدل شده است و همین طور تکیه بر بازی تام هنکس میبرد نه از متن. داستان تکراری فیلم را بارها دیدهایم: آنان که در خطرناکترین موقعیتها در جنگ قرار میگیرند اما در نهایت معجزه رخ میدهد و از آتش جنگ زنده بیرون میآیند.
«سگ تازی» درامی است شخصیتمحور و اساسن متن چندلایه و کاملی ندارد که از داستانهای فرعی تشکیل شده باشد و بتواند روی پیچشهای داستانی هم مانور دهد. در واقع داستانی یک خطی دارد، بدون فراز و نشیب. مواجههی فرماندهی ناو آمریکایی و گروهش با نازیها، پستترین موجوداتِ الگوهای جنگی اینبار در دل اقیانوس اطلس. این تمام داستانی است که از نبرد مهم آتلانتیک، میبینیم، تنها قسمتی از جنگ جهانی دوم که خواب را از چشمان وینستون چرچیل ربود. داستانی که حدود ۱ساعت و چهل دقیقه را در بر میگیرد و از حدود ۲۰دقیقه پس از شروع، از تب و تاب میافتد و مخاطب در مییابد که قرار است فقط با فیلمی سرگرم کننده و با تصاویری هیجان انگیز و نه آنقدرها تامل برانگیز و تاثیرگذار، رو به رو شود.
آنچه که عیان است «آرون اشنایدر» در آخرین ساختهاش قصد دارد بیشتر چهرهای از ایمان، عشق، امید، اتحاد و وفاداری را در اوج آشوبها نشانمان دهد ولی در پرداخت چنین مفاهیمی آن قدرها صحیح عمل نمیکند و روایتش در سطح باقی میماند.
«اشنایدر» فیلمش را بر پایهی یک شخصیت جلو میبرد و از کاراکتری رونمایی میکند که با خویشتنداری، مهربانی، تامل و سکوت بر مشکلات چیره میشود. کاراکتری که هیچ شباهتی به فرماندههای نظامی مستبد و بدزبانی که در سایر فیلمهای جنگی دیدهایم ندارد. «اشنایدر» در راستای این امر، به مسیحیت متصل میشود و آن را در صحنههای مختلف فیلم، پر رنگ نشان میدهد. این کارگردان با المانهایی که در گوشه کنار فیلم دیده میشود، همچون صلیبها، دعای پیش از غذا و... از قهرمانش، چهرهای همچون مسیح میسازد و او را شبان خوب معرفی میکند، شبانی که حامی افرادش است تا در مسیر درست هدایتشان کند و آنها را به مقصد برساند. و اینگونه بیننده را در موقعیتی قرار میدهد که حقانیت شبان معرفی شده را تمامن بپذیرد.
نمونهی واضح بسط و القا این اندیشهی اشنایدر اما در صحنههای دیگری هم دیده میشود همچون منع استفاده از الفاظ و ادبیات رکیک بر کشتی، نادیده گرفتن و گذر از تخلف دو ملوان و... ولی آنچه که ملموس است، چنین سویهها، نگرشها و پایبندی به اخلاقیات به درستی در فیلم نشان داده نمیشود تا اندکی باور پذیری را در مخاطب بوجود بیاورد. فیالواقع در کاراکتری که با آن رو به رو هستیم، الگوهای صحیح شخصیتپردازی دیده نمیشود مگر در اندکی لحظات. برای همین است که با آن ارتباط ویژهای برقرار نمیکنیم و نمیتوانیم خودمان را جای او بگذاریم، امید و عشق و ایمانی که اشنایدر به ما تزریق میکند بیشتر به سان مسکنی است که تا چندساعتی آراممان میکند و بعد از آن، اثرش تمام میشود.
اما مسئلهی شخصیت و شخصیتپردازی که یکی از ایرادات اصلی فیلم است، در وهلهی اول به متن باز میگردد. فقدان قصهگویی جذاب و فقدان شخصیتپردازی در این متن زیاد به چشم میخورد، طوری که صراحتن باید گفت، تام هنکس نویسندهی خوبی نیست. هر چقدر که میتوان از بازی تام هنکس تعریف کرد، به همان اندازه میتوان از فیلمنامهی او خرده گرفت. هنکس با مهارت و تواناییهای منحصر به فرد خود در بازی، یکتنه بار فیلم را به دوش کشیده است. تردیدهایش، سکوتهایش، خستگیهایی که حتی برای لحظهای نباید به گروه سرایت کند و... هر درد و رنجی که در بازی او میبینیم، به مخاطب منتقل میشود اما به دلیل ضعفهای داستانی، اثرگذاری بازی او هم ماندگار نمیشود.
بیشک فیلم نقاط قوتی هم دارد که از نام بردنشان نباید غافل شد. جلوههای ویژهی بصری قابلتوجه، قاببندیهای مناسب و هر آنچه که از فیلمِ تصویر نیاز دارید باعث میشوند که فیلم را تا انتها دنبال کنید. طی این سکانسها، اشنایدر با خلق تگناهراسی (Claustrophobia) در دل اقیانوس، استفاده از مدیوم شاتهای تنشزا که تعلیق و بیخبری را در مخاطب نسبت به حوادث بوجود میآورند، او را مستقیم به درون تنشها و دلهرههای نبردی دریایی میبرد و با لانگ شاتهای بینظیر به زیبایی تمام موقعیت گرفتار شدن کشتی «سگ تازی» و همراهنش را توسط نازیهای نشان میدهد.
سکانسهای دیدنی دیگری در فیلم وجود دارند که مانع از افتادن ریتم میشوند، همانند سکانس رها کردن جسد ۳ تن از نیروها در اقیانوس. صحنهی انفجار زیر دریایی آلمانها و بیرون آمدن بقایای آن و... .
پی در پی بودن حوادث و صحنههای جانداری که در سگتازی وجود دارد باعث میشوند نبض اثر از کار نیفتد و مخاطب هر لحظه پیگیر باشد. ولی از جهتی حوادثی هم که میبینیم در چنین موقعیت دایرهواری، شبیه به بازیهای کامپیوتری هستند که مدام تکرار میشوند، شکل توطئهها، شکل حملهها، موقعیت قرار گیری دشمن، موقعیت قرارگیری همه و... مدام تکرار میشوند.
«سگتازی» فیلمی است پایبند به سنتها و مفاهیم اخلاقی. و کاراکتر اصلی، با بازی هنکس در این مسیر حرکت میکند. هنکس از شروع تا پایان یا در حال دعا کردن است، یا زانو زده و یا در حال حمایت از نیروهایش است و تصویر پدرانهای را برایمان زنده میکند. فیالواقع فیلم «سگ تازی» نتیجهی ترکیب تصویر پدرانهی تام هنکس طی سالهای فعالیتش و ترکیب آن با علایق «آرون اشنایدر» در به تصویر کشیدن فرسودگی انسانها در زمان مواجه با تاریکترین، سختترین و نفسگیرترین قسمتهای زندگیشان است.
در نهایت میتوان گفت آخرین ساختهی «اشنایدر»، از آن دست آثاری است که سالی چند مورد از نمونهاش را میتوان در سینمای آمریکا پیدا کرد، آثاری که بهجای به حرکت در آورن کاراکتر در بستر پیرنگِ جالبتوجه، سعی دارند با دیالوگهایی از جنس مفاهیم انسانی، دست روی احساسات مخاطب بگذارند و توجهاش را جلب کنند، اما تجربه و تاریخ سینما ثابت کرده، اثر چنین رویکردی، کوتاه مدت است و پس از یک بار دیدن، از یاد میرود.
نبرد آتلانتیک بیشک مبحث مهمی در تاریخ است که میتواند مورد توجه فیلمسازان قرار بگیرد. نبردی که در آن بیش از ۵۰ هزار نفر در دل دریا خاموش شدند. نبرد چندسالهای که هر ماه بیش از ۶۰ کشتی در میان آبها نابود و خدمهی آن کشته میشدند، اما در «سگ تازی» چنین اتفاقی نمیافتد. اگرچه میتوان تا اینجا از سال به لحاظ فنی این فیلم را جزو برترینها شمارد، ولی در مبحث متن و داستان یک توقف بزرگ به شمار میرود. اگر میخواهید بار دیگر شمایلی از یک پدر و چوپان دلسوز را در قابهای بینظیر ببینید، به تماشای سگ تازی بنشینید.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Mojtaba
Mojtaba
۱۶ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۲۵
من نمیدونم این نقدهارو خودتون مینویسید و یا از منبع دیگریست واقعا چسبید امیدوارم نقدهاتون بهمین کیفیت و به مراتب شاهد نقدهای بیشتری از فیلمها باشیم انشالله تنور دلاتون همیشه گرمه گرم باشه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
ramezani72221
ramezani72221
۳۰ شهریور ۱۳۹۹ ۱۳:۰۱
فیلمش عالیه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ