«اولین بار که مست شدم خیلی زود فهمیدم کمی الکل کافی است تا همهی مسائل را حل کند. وقتی مست باشی برایت فرق نمیکند یک دسته پشه بازویت را تکه تکه کنند، عقربی دستت را نیش بزند، پدرت یک شیاد دروغگو باشد یا بهترین دوستت با صورتی کج و کوله خواهر ناتنیات از آب دربیاید.»
جنیفر کلمنت، دعا برای ربودهشدگان
ترجمهی میچکا سرمدی
در درام دلخراش مکزیکی «دعا برای ربوده شدگان»، (Prayers for Stolen) به کارگردانی تاتیانا هوئزو که بر اساس کتابی با همین عنوان به قلم جنیفر کلمنت، به تصویر آمده است، بارقههای سینمای بکر و بدیع را به وضوح میتوان یافت. هوئزو تا بدینجا با انتخاب این دست مضامین، سینمای شاعرانه و احساسی را از دل آمریکای لاتین جنگ زده نشانمان داده است و فیالواقع در اولین اثر دراماتیکش، تلفیق هنرمندانهی فضا و دیدگاه را به زیبایی به تصویر آورده است. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.
داستان درام دورهی بلوغ تاتیانا هوئزو: «دعا برای ربوده شدگان»، در شهر کوهستانی گوئررو در مکزیک که زیر دست کارتلها قرار دارد، میگذرد. جایی که دختران مجبورند فراز و نشیبهای همیشگیه بزرگ شدن را با خشونت خاصی که بر آنها موج میزند، آشتی دهند. کاراکتر اصلی داستان اما آنا، یک دختر ۸ساله است که با مادرش ریتا زندگی میکند، مادری که در چهرهاش، خستگی، هراس و نگرانی از زندگی قابل پیشبینی و همیشه در خطر، مشهود است. مادری که به محض حس خطر، با سرعت دخترش را درون گودالی که کنده، پنهان میکند تا از دید مردان کارتل که با خودروهای شاسی بلند در جادههای پرپیچ و خم برای ربودن دختران شهر، پیدا میشوند و حتی به خانوادههایی که برای آنها کار میکنند، رحم نمیکنند؛ در امان نگه دارد. و اینگونه دوران کودکی آنا با تمام شگفتیها، غیرملایمات و درد قابل تشخیصش به تصویر کشیده میشود؛ آنایی که با دوستان همسنش پائولا و ماریا پیوند محکم و مؤیدی دارد و رفاقت رویایی آنها نوعی امید معنوی برایشان محسوب میشود.
این داستانی دلخراش از عشق و میل به بقاست که با معرفی قهرمان زن، در جهانی تاریک و خشن، به ظرافت پیش میرود. جهانی که دختر بودن در آن امری خطرناک است. جهانی که زنان باید از خود مراقبت کنند، چرا که مردانشان به دنبال فرصتهای دیگری رفتهاند. آنها باید موهای سرشان را بترشاند و تا جایی که میتوانند شبیه به پسرها شوند. جهانی که سایهی سنگین مواد مخدر، اجساد در روستا، عدم امنیت جانی، و ارتشی که به هیچ وجه نمیتواند مقابل اشرار بایستد و قدرت اول تا آخر را دلالهای مواد مخدر، مشخص میکنند و یا هلیکوپترهایی که با کمترین هشدار، مواد شیمیایی سمی را روی محصول خشخاش و بر روی هر رهگذری که سرپناه نگرفته است، میپاشند،
بر رویش افتاده است و البته محیط خاص فیلم این انزوا و تهدید و سنگینی جبر جغرافیایی را به خوبی منتقل میکند.
ناگفته نماند با وجود اینکه اتفاقات شومی که برای آنا کاراکتر اصلی، رخ میدهد فراموش ناشدنی است، اما خشونت موجود در فیلم نسبت به کتاب، تلطیف یافتهتر به نظر میرسد و کارگردان از هرگونه پرداخت دقیق به فضای ناتورالیستی اثر و خرده روایات، دوری جسته.
اولین درام هوئزو، از بهترین صحنههایی که بین مشاهده و داستانسرایی شناورند و بیشباهت به یک کابوس نیستند، به تصویر آمده است. خانوادههای محرومی که برای اتصال با جهان، در بلندترین نقاط دامنهی تپه جمع میشوند تا گیرندههای تلفن همراهشان برای صحبت با عزیزانشان، فعال شود. مادرانی که میخواهند با معلم مدرسه از نگرانی ربوده شدن فرزندانشان صحبت کنند، اما به این دلیل که او یک فرد خارجی است، تردید دارند. مادرانی که کودکانشان را در گور پنهان میکنند و هرلحظه به انتظار بازگشت به خانه و ناپدید شدن دخترانشان هستند و در دلخراشترین این مشاهدات، زمانی است که موهای دختران را به عنوان محافظی ناچیز در برابر میل مردانه کوتاه میکنند. فیالواقع آنچه میبینیم، جهانی است که در آن حتی زیبایی به عنوان یک تهدید تلقی میشود و هوئزو برای اولینبار این نگاه خارقالعاده را در ناتورالیسم خشن و تیره، در سراسر داستان میاندازد.
شاید بتوان گفت از نگاه هوئزو، گودالی که ریتا برای دختر زیبایش آنا، میکند، حصرگاهی است که از آن میایی و به آن تن میدهی، همچون رحم مادر و این طراحی شده است تا به خوبی با قاب کوچک آنا مطابقت داشته باشد. آنا میداند که از کاروانهای شاسیبلندهای سیاهرنگی که در جاده پایین غرش میکنند و حتی بیشتر از روزی که یکی از آنها مسیر خاکی را به سمت خانهاش بپیچد، باید بترسد، اما نمیداند فیالواقع چرا باید از آنها بترسد. ریتا و دیگر زنان این جامعهی روستایی کوچک و تحت محاصره که در غیاب مردانی که در شهرهای دور کار میکنند در سالن زیبایی جمع میشوند و در حالی که درآمد ناچیزی برای جدا کردن مواد مخدر از گیاهان خشخاش به دست نمیآورند، به نظر میرسد توافق ضمنی دارند.
در نهایت میتوان گفت آخرین ساختهی هوئزو، در تصاویر، مکثها، سکوتها و میان آهنگها آشکار میشود و فاجعهی ویرانگرتر ثبت میشود. این فیلمی است خوشساخت، با تصاویر زیبای داریلا لودلو، موسیقی زیبای جاکوبو لیبرمن و لئوناردو هایبلوم و قابهایی از غرابت نفسگیر که در این زندگی روزمره، نقش پیدا میکنند. یک پرترهی باشکوه از وضعیت زنان در روستاهای مکزیک و نگاهی تاثیرگذار به پیامدهای ناپیدای جنگ ناعادلانه که همه و همه که فیلم را بدل به داستانی فراموش نشدنی میسازد.
یاسمن اسمعیلزادگان