news-background
news-background

۲۰ فیلم برتر سال ۲۰۲۰ به انتخاب ۳۰نما

 

وقتی صحبت از «بهترین‌ها» می‌شود، ناخودآگاه پیش‌فرض‌هایی پر طمطراق، عجیب و بعضاً دور از ذهن شکل می‌گیرد که به سبب تاکید بر همین دور از ذهن بودن و پیچیده‌سازی، ممکن است واقعیات زیبا، ساده، لطیف و قابل دسترس برایمان معناباخته شود و بی‌اعتنا از کنار آن عبور کنیم، بی آنکه یادمان باشد، سادگی هم نوعی از زیبایی‌شناسی است. در اینجا قصد داریم فارق از هیجان‌زدگی و نگاهی متصل به تزیینات و نام‌ها، ۲۰ فیلم برتر ۲۰۲۰ و یا به عبارتی تأثیرگذارتر و تماشایی‌تر را که پس از تیتراژ پایانی، شروع دیگری را برایمان رقم می‌زنند و ما را در فکر فرو می‌برند، معرفی کنیم. فیلم‌هایی که بی‌شک در روزگار کرونایی و عصر فروپاشی و خاموشی زیستی، میل به زیستن را بازگرداندند و سینما را زنده نگه داشتند. فیلم‌هایی که در این فهرست انتخاب شده‌اند، در ژانرهای گوناگونی هستند که تقریبا هر سلیقه‌ای را پوشش می‌دهند. عناوینی که فارق از تاکید و تشخیص بر پایه‌ی اعداد در نظرسنجی‌ها، باید همانند تجربه‌ای زیست شده به تماشای جهانشان نشست و با آن‌ها همراه شد.

 

۱. منک (Mank)

«دیوید فینچر» با رجعتی که به هالیوود قدیم دارد، تجدد را همانند دن‌کیشوت، کاراکتری که منک در طول فیلم بارها به آن اشاره می‌کند، آغاز می‌کند و فیلمی کاملا دل انگیز، با کلامی تیز و بُرنده‌ را می‌سازد که در هیچ‌کدام از صحنه‌ها جذابیت خود را از دست نمی‌دهد و حتی تاریک‌ترین لحظات آن هم از درخشندگی بالایی برخوردار هستند. «منک» فیلم خوش‌ساخت و البته متفاوتی است در کارنامه‌ی هنری «دیوید فینچر»، نمونه‌ی نابی از سینمایی که شیفتگان سینما، مدت‌هاست به انتظارش نشسته‌اند و البته فرصت و هدیه‌ی بی‌نظیر زندگی به دیوید فینچر است. فرصتی که شاید برای هر فیلمسازی در طول فعالیت هنری‌اش پیش نیاید.

 

۲. دادگاه شیکاگو ۷ (The Trial of the Chicago 7)

دادگاه شیکاگو ۷، دادگاهی سیاسی و از پیش تعیین شده است که در دیالوگ‌های متهمین بارها به این مسئله اشاره می‌شود: «ما دستگیر نشدیم، ما انتخاب شدیم.» یا «این اولین بار است که به خاطر افکارم دادگاهی می‌شوم». دادگاهی که در آن هر گفت‌ و گو به ایده‌های متضاد تبدیل می‌شود، شعارها سرعت می‌گیرد، شخصیت‌های مخالف، ریتم روایت را می‌سازند و شوخ طبعی و کنایه‌های متهمین، واقعیت تلخ آمریکا را نشان می‌دهد و در نهایت به وضوح مشخص می‌شود که سیستم عدالت آمریکایی در عمل متفاوت از تئوری نشان می‌دهد.

 

۳. روح (Soul)

«روح» یک قلمرو درخشان و مینیمالیستی است از جهان بعد از این، وجودیت و موجودیت، گذر از جهان‌ها، رفتن به جایی که شرح صدری می‌دهد، فراخ بودن می‌دهد و گنجایش درک عظمت را فراهم می‌سازد. «روح» حرکت به سمت نور الانوار را با تلفیق جوک‌های خنده‌دار، تصاویر و دیالوگ‌هایی پر از دقت نظر، ارواح اکتوپلاسمی و مشاوران بوروکراتیک جنجالی به نام جری ارائه می‌دهد. این یک اثر زیبا، کوچک، ظریف، پر احساس درباره‌ی جَز، زندگی، محدودیت انسان، مرگ، عرفان، آرزو، ایثار و عشق است، یک آفرینش هنری ناب که میل به زیستن را در جهان ویروس زده‌ی این‌ روزها بوجود می‌آورد.

 

۴. سرزمین خانه‌به‌دوشان (Nomadland)

«سرزمین خانه به دوشان» فیلمی خوش ساخت، غنی و طنین انداز است که در مرز میان واقعیت و خیال حرکت می‌کند و همه را به این داستان زیبای شاعرانه دعوت می‌کند تا به حقیقتی عمیق‌تر برسند. در دل این فیلم هیچ حس ترحم یا دلسوزی وجود ندارد، بلکه تنها با داستان زنی پیچیده، سرسخت و ماجراجو مواجه هستیم، کسی که هم می‌تواند بی قرار باشد هم می‌تواند دوست داشتنی، زنی که با مردمش به گرمی رفتار می‌کند و در هر کجای سرزمینش که باشد می‌تواند دوست پیدا کند، زنی که با فشار برای ایجاد ثبات در زندگی خود به رقص ظریف مشغول است و گویی در دریای بی‌کران به سر می‌برد و خودش را به آب سپرده و هیچ ترسی از غرق شدن ندارد. زنی که می‌خواهد زندگی خود را به دست بگیرد.

 

۵. به پایان رابطه فکر می‌کنم (I'm Thinking of Ending Things)

«به پایان دادن اوضاع فکر می‌کنم» فیلمی سرد، یخ‌زده، غمگین، عجیب و دلهره‌آور است که ترسناک بودنش را از فضای نامتعارف، خفقان آور، سکوت‌های طولانی و همین‌طور کاراکترهای نامعلوم و غیرعادی می‌گیرد. این درامی است پر تعلیق، گیج کننده، حزن‌آلود، بیمارگون، پر از تنهایی و خواب‌آور و با وجود این‌که «کافمن» برای اندکی ملایم کردن فضا از چاشنی کمدی نیز در آن بهره می‌برد، تنش و دلهره‌ی فضایی که خلق کرده، هماره به مخاطب منتقل می‌شود. آخرین ساخته‌ی کافمن، بی‌شک یکی از جسورانه‌ترین و نامتعارف‌ترین فیلم‌های سال است.

 

۶. آشیانه (The Nest)

«لانه» تازه‌ترین ساخته‌ی شان دورکین، درام جمع و جور و تماشایی است که تک تک عناصر آن به وحدتی یکپارچه دست می‌یابند و مخاطب را به تماشا نشستن دوباره این فیلم سوق می‌دهند. کارگردانی ماهرانه، فیلمنامه‌ی منجسم و مستحکم که ذره‌ای اضافه‌گویی در آن دیده نمی‌شود، فیلمبرداری با شکوه که رنج و درد اثر را چه در سرمای رابطه‌ی آلیسون و روری، چه در احساس مادرانه‌ی ناکامل آلیسون نسبت به فرزندانش، چه در آنچه که زمانی آرزویش را داشتند و دیگر به وقوع نمی‌پیوندد و چه در شکست‌های پی در پی روری و خانه‌‌ای که چهارچوب‌های اعتمادش مدام فرو می‌ریزد، تماما به مخاطب انتقال می‌دهد و در نهایت فیلمبرداری بی‌نظیری که به خوبی نشان می‌دهد انگار چیزی دلخراش‌تر از رنج در حال به وجود آمدن است، انگار هنوز باید نگران چیزی باشیم. انگار در حالت رخدادی بوده‌ایم فراتر از رخدادی که تا انتها در رنج فاش می‌شود.

 

هیچکس فرشته نیست

۷. چیزهای کوچک (The Little Things)

«چیزهای کوچک» یک اثر دیرسوز، پر تعلیق و البته به شدت درگیرکننده است. یک فیلم‌ خوش ساخت و جمع‌و‌جور که به جای این ‌که تلاش کند پیشگامانه و منحصر به فرد به نظر برسد، به شایستگی و به آهستگی متعهد به ژانر می‌ماند، حتی وقتی که طرح داستانی و فرمول‌هایش آشنا به نظر برسند. یک تریلر جنایی اثرگذار با فیلمنامه‌ی قوی، قاب‌های تماشایی، فضاسازی آنالوگ، بازی‌های بی‌نظیر بازیگرانش و البته کارگردانی هوشمندانه‌ که پایان‌بندی را چنان داهیانه تغییر می‌دهد و صحنه‌ای غیر قابل پیشبینی را خلق می‌کند که مخاطب حتی برای لحظه‌ای آن را تصور نمی‌کند. یک نئو-نوآر قابل توجه از آمریکای بیابانی که به زعم «ژان بودریار» همیشه تشنه است و قربانی می‌خواهد، چیزی زیبا به اندازه‌ی خود بیابان، و چرا این چیز زیبا یک زن نباشد؟

 

۸. همیشه شیطان (The Devil All the Time)

«همیشه شیطان» داستانی از چند نسل است که تحت تأثیر خشونت سیستمی در قلب آمریکا، سرزمین رویاها و فرصت‌ها قرار گرفته‌اند و در جهانشان دیگر ارتباطی برقرار نیست، بل که با یک نوع آلودگی رو به رو هستیم که نسل به نسل منتقل می‌شود. فیلم به وضوح شرح می‌دهد که چگونه شرارت با ایمان و اعتقادات آدمیان در طول سال‌ها گره خورده است و چگونه از دل مقدسات ناپاک و اعتقادات بویناک، مسئله‌ی شر و امر منفی ظاهر می‌شود و ثابت می‌کند پی جویی خیر نتیجه‌ی معکوس به بار می‌آورد، نتایجی که هماره جانب شرارت را می‌گیرند.

 

۹. صدای متال (Sound of Metal)

فیلم «آوای متال» با سنکوپ بزرگی شروع می‌کند و خواه ناخواه مخاطب را درگیر می‌کند: از دست دادن شنوایی یک نوازنده و همراه شدن با عذابی که او می‌کشد و فیلمساز لحظات را طوری خلق می‌کند که انگار این خود ما هستیم که رنج و عذاب او را تحمل می‌کنیم. انگار این خود ما هستیم که یکی از اعضای مهم بدنمان را از دست داده‌ایم. و البته ابتکاری که کارگردان در طراحی صدا انجام می‌دهد، خراش‌ها و صداهای خفه کننده‌ای که ایجاد می‌کند به شدت مخاطب را همراه می‌سازد. استفاده‌ی خلاقانه از صدا باعث می‌شود تا درام از آنچه ما تماشا می‌کنیم، جلوه‌ی بیشتری داشته باشد.

 

۱۰. یک دور دیگر (Another Round)

در تازه‌ترین فیلم وینتربرگ، شکلی از بی‌حوصلگی و افسردگی در کاراکترها مشهود است و به زعم «لویناس» نوعی بی‌حوصلگی وجود دارد که نسبت به همه چیز و همه کس است اما بیشتر نسبت به خویش است. بی‌حوصلگی که به خود وجود مربوط می‌شود. اما در همین بی‌حوصلگی کاراکترها حرکتی را تشخیص می‌دهند که به موجب آن، موجود وجودش را از رهگذر درنگ و تردید واقع در امتناع تصاحب می‌کند و بر این اساس در آن رابطه خاصی با وجود عیان می‌شود. کاراکترهایی که مصرف الکل را نوعی راه چاره بر این اوضاع بی‌حوصلگی و نارضایتیشان می‌بینند و به موجب مصرف، وجود و خویشتن واقعی‌شان که گویی سال‌هاست زیر انبوهی از مسائل دفن شده است بیرون میاید، بدن‌هایشان حرکت می‌کند، روحشان تازه می‌شود، صدایشان بیرون می‌آید، خود واقعی‌شان دیده می‌شود و زندگی را تنفس می‌کنند و جام وجود را تا ته سر می‌کشند، خالی می‌شوند و برای روز بعد دوباره آماده می‌شوند.

 

۱۱. تنت (Tenet)

«تنت» درامی است با عناصر علمی تخیلی محبوب نولان؛ فیلمی که می‌خواهد ژانر اکشن را با جهان و فلسفه‌‌ی مورد علاقه‌ی این کارگردان، مفهوم زمان، به‌هم‌زدن آن، اجرای آن به عقب، گسترش و انقباض آن و… پیوند دهد، درامی که کمتر نظیر آن‌ را در سینما دیده‌ایم. در تصاویری که «کریستوفر نولان» خلق می‌کند، با جهانی رو به رو هستیم که در حال نابودی است و البته نابودی‌ و یا ادامه‌ی حیات‌ی در دست بشر است. و بشر در علم و تکنولوژی موقعیتی را بدست آورده که به راحتی سوار بر هستی می‌شود و با فناوری جدیدش یعنی دستکاری و معکوس سازی زمان و حرکت اجسام، می‌تواند سرنوشت انسان و عالم را رقم بزند.  موقعیتی تیره و تار و هراسناک و کمی شبیه به آخرین قسمت از تریلوژی بتمن نولان؛ «شوالیه‌ی تاریکی بر‌می‌خیزد».

 

۱۲. میناری (Minari)

«میناری» ما را به دل یک خانواده‌ی مهاجر می‌برد، خانواده‌ای که دنیای واقعی‌ ابداعی‌شان که برایش برنامه چیده‌اند، کم‌کم، ناپدید می‌شود. خانواده‌ای که در خانه‌ی جدیدشان، آنچه را که در جست و جویش بودند و عمرشان را برای آن گذاشته‌اند، پیدا نمی‌کنند و رویای آمریکایی هم نجاتشان نمی‌دهد و از آن رویا چیزی جز خاکستر برایشان باقی نمی‌ماند. این یک درام جمع و جور و تماشایی است که تک تک عناصر آن به کلی منسجم می‌رسند. «میناری» با فیلمنامه‌ی دقیق و تصاویر باشکوه که رنج و درد اثر چه در فروپاشی رابطه‌ و چه در آنچه که دیگر به وقوع نمی‌پیونند و چه در شکست‌های پی در پی مرد خانواده که مدام  اعتماد را معناباخته می‌کند، مخاطب را تا انتها همراه می‌سازد.

   

۱۳. مرثیه هیل‌بیلی (Hillbilly Elegy)

هاوارد در تازه‌ترین ساخته‌اش، مخاطب را به زیبایی وارد حاد واقعیتی به نام آمریکا می‌کند و این گونه یک تصویر تمام نگار از آمریکا را خلق می‌کند و کل آمریکا را با هویت، تاریخ و فرهنگ خاص خودش در اختیارمان قرار می‌دهد. آمریکایی با خیابان‌های پهن، اغلب سبک معماری پرایری، متل‌ها و یا فروشگاه‌‌های اکسپرس وسط بیابان، آزادی بی‌حد و حصر، فقر طبقه‌ی کارگر، استفاده‌ی بی‌حد از مخدر، هزینه‌های بالای زندگی، هزینه‌های بالای درمان، هزینه‌های بالای تحصیل، زنان قربانی، خانواده‌های از هم پاشیده، مسئله‌ی طلاق و خانواده‌های تک والد که از دهه‌ی ۶۰ میلادی رشد زیادی داشته‌اند و در این میان البته تاکید به تلاش در زندگی و ساختن آینده از تصمیم‌های درست در سرزمینی که هم می‌تواند رویایت را بسازد و هم می‌تواند آن را بدل به کابوس کند. و با تمام این‌ها مردمی را نشان می‌دهد که دست از تلاش برنمی‌دارند و با لبخند ایمنی همیشگی که روی لبانشان وجود دارد، اساسا می‌خواهند بگویند این کشور خوب است و من خوب هستم و ما بهترین هستیم.

 

۱۴. بورات ۲ (Borat Subsequent Moviefilm)

بارون کوهن و کارگردان جیسون وولینر در دنباله‌ای که مدت‌ها در انتظار آن بودیم، با شرح حالی از بورات ساگدف، گزارشگر تلویزیونی قزاق، که پس از سال ۲۰۰۶ به دلیل شکست در ماموریت، و عامل اصلی سقوط سیاسی و مالی کشور، ۱۴سال را به محکومیت گذرانده و از دنیای بیرون تماما بی‌خبر بوده، شروع می‌کنند و این بار هم کمدی پست-مدرن تند، گزنده، سیاه و خطرناکی را خلق می‌کنند که از هرگونه ساختارشکنی بهره می‌جوید. بورات در سفر به آمریکا به عنوان یک قزاق متعصب، مردم را با یک سری شوخی‌های بعضاً زننده و نمونه‌ای از تورم اخلاقی، در دنیایی عجیب روبرو می‌كند و در این میان واقعا مشخص نیست که این کاراکتر یهودستیز است، زن ستیز است، یا یک خارجی نادان… یا الخ.

 

۱۵. اسپوتنیک (Sputnik)

چیزی در این اثر خوش ساخت متفاوت است، لحن غیر معمول و عدم قطعیت کارگردان و تزریق ترس به مخاطب در اوج باورپذیری درست از اولین لحظات،  این کار را تماشایی می‌سازد. «آبرامنکو» هرگز کامل فاش نمی‌کند که مخاطب دقیقن با چه فیلمی رو به رو است و این عدم اطمینان در چنین فضای هولناک و خفقان آوری که وجود دارد، مخاطب را تا انتها نگه می‌دارد. ما هرگز مطمئن نیستیم که از چه چیزی باید بترسیم. از بیگانه؟ از کنستانتین؟ از افراد نظامی جماهیر شوروی؟ از جو سنگین و هراسناک، از روابط پنهانی و… . این عدم اطمینان تعمدی، انزوا و حالت ناپایداری که کارگردان در فضاسازی سرد و خشن مطابق با روحیات خشن و سرد و بیگانه‌ستیز شوروی و روس‌ها خلق کرده است، به جذابیت فیلم می‌افزاید.

 

۱۶. دختران گمشده (Lost Girls)

سینمایی «دختران گمشده» یک درام سرد است که ریشه در یک غم و اندوهِ تاریک دارد. ریشه در واقعیتِ تلخِ شهر کوچک النویل و اطراف آن که زیر آسمان پوشیده از ابر قرار گرفته‌اند و بی‌هویتی و فراموش شدگی طبقه‌ی متوسط ​​مطرود مانده را نشان می‌دهند. درامی احساسی و تاثیرگذار که در تمامی لحظات در مخاطب همذات پنداری عمیقی را بوجود می‌آورد و با وصل شدن تکه‌های تصاویر واقعی از این ماجرای تلخ به فیلم، اثرگذاری آن بیشتر هم می‌شود و پس از پایان راهی جز رفتن به عمق واقعیت را باقی نمی‌گذارد.

 

۱۷. یهودا و مسیح سیاه (Judas and the Black Messiah)

درام تاریخی و متشنج «شاکا کینگ» بخشی از تاریخ تکرار شونده است، پرداخت دیگری به جریانات ۱۹۶۸ در شیکاگو، چپ‌های نوگرا، ترورهای معروف، جنگ ویتنام و اعزام سربازان آفریقایی_آمریکایی و البته مسئله‌ی اصلی آن چگونگی دستگیری رهبر پلنگ‌های سیاه «فردی همپتون» و فروپاشی این جریان است که تماما بر اساس خیانت ویلیام اونیل و توطئه «اف.‌بی.‌آی» شکل گرفت. کینگ در تازه‌ترین ساخته‌اش به وضوح از مسائل مهمی همچون آپارتاید و نادموکراسی با عنوان دموکراسی در آمریکا؛ آرمان شهر تحقق‌یافته، پرده‌برداری می‌کند و پررنگ‌ترین عنصر این جریان، بی‌رحمی و خشونت‌طلبی «جی ادگار هوور» رییس «اف.‌بی.‌آی» است. کاراکتر مخوفی که شبه نظامیان آفریقایی-آمریکایی را به عنوان بزرگترین تهدید داخلی برای امنیت ملی می‌دانست و استقلال دادن به آن‌ها را مساوی غارت، تهدید، دزدی و تجاوز و ظهور هرگونه امر شری می‌دانست و در این میان از همپتون، شخصیت محبوب و کاریزماتیک، رهبر ملی الهام بخشی که از دل جمعیت بیرون آمده تا انقلاب واقعی را معنا بخشد و براندازی نظام را رقم بزند، وحشت داشته است.

 

۱۸. ببر سفید (The White Tiger)

رامین بحرانی علاوه بر این‌که در «ببر سفید» سیستم فاسد و جامعه طبقاتی هند را نقد می‌کند، از طرفی از کاراکتر بالرام هم چهره‌ای سازنده نمی‌سازد و از او تصویر خوب و مثبتی را به مخاطب نشان نمی‌دهد. او را خادمی مشاهده‌گر، باهوش، مکار، خودآموز و خطرناک، نشان می‌دهد که شیوه‌ی به قدرت رسیدنش ترسناک است. انسان‌ها را به راحتی می‌فروشد، هر زمان که بخواهد همرنگ سیستم فاسد می‌شود و برای حفظ آن می‌کوشد و اما پایش که برسد دست به قتل هم می‌زند. تصویر خادمی که باید از آن ترسید، شبیه به آنچه که در کتاب ژاک قضا قدری مطرح می‌شود، «باید از نوکرها ترسید، هیچ اربابی، دشمنی بدتر از نوکرش ندارد.». و بحرانی این‌گونه مخاطب را به فکر فرو می‌برد.

 

۱۹. راه بازگشت (The Way Back)

«گاوین اوکانر» در تازه‌ترین ساخته‌اش با تصاویری که از زمین بازی، مسابقات، بازیکنان نشان می‌دهد، هیجان واقعی رویدادهای ورزشی را به وجود می‌آورد و با قطع و وصل کردن موسیقی حس تعلیق در انتظار نتیجه را به مخاطب انتقال می‌دهد و در میان هیاهوی مسابقات اما چنان ابعادی به کاراکتر جک می‌بخشد که لحظه‌ای نمی‌توان از فیلم و این قهرمان شکسته و تنها غافل شد. دیدن جک به عنوان مربی با بدنی ورزیده و عضلاتی که سال‌هاست خم نشده است و هنگامی که برای بازی‌ها وارد زمین می‌شود و غریزه‌ی رقابتی او شروع می‌شود، شور و شعف ویژه‌ای را به وجود می‌آورد و زمانی که حرف‌هایش توسط بازیکنان در زمین بازی، اجرا می‌شود راحتی خیال مخاطب را رقم می‌زند. فی‌الواقع اوکانر در صحنه‌های مسابقات، خصلتی فراتر از انسان معمولی بودن را در فیلم بوجود می‌آورد و نوعی بعد خدای‌گونه به قهرمانان آن می‌دهد و برای لحظاتی بازیکنان و مربی‌شان را فراتر می‌بیند و نقص جسمانی را در طول این جریان از میان می‌برد و رستگاری قهرمان پر خطای فیلم و تیمش را رقم می‌زند.

 

۲۰. آندین (Undine)

کریستین پتزولد در تازه‌ترین ساخته‌اش نگاهی تازه به اسطوره‌ی اوندین در فرهنگ اروپایی دارد؛ پری‌دریایی عاشق پیشه‌ای که در سودای مرد محبوبش از آب بیرون می‌آید و پا به خشکی و سرزمین انسان‌ها می‌گذارد، اما از طرف معشوق وفا نمی‌بیند پس تصمیم می‌گیرد او را بکشد و به دریا برگردد. این فیلمی است که به لطافت، ظرافت و ذکاوت از عشق، خیانت و انتقام می‌گوید و به زیبایی تمام در دو ساحت ذهنی و عینی حرکت می‌کند.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید