آرتور فلک یک جوان مبتلا به نوعی بیماری روانی است که باعث میشود بیاختیار بخندد. او به عنوان دلقک در یک شرکت کوچک کار میکند. اما رویایش تبدیل شدن به یک استندآپ کمدین است گرچه بخاطر فقر و بیماریاش با مشکلات فراوانی روبرو میشود. مشکلاتی که او را به مسیر جدیدی میکشاند.
فیلم جوکر (Joker) محصول ۲۰۱۹ میلادی اولین فیلم کامیک بوکی با محوریت یک ابرشرور (Supervillain) است. این فیلم که با استقبال شدید منتقدان و علاقهمندان سینما روبرو شده و با بودجهی محدودش موفق به فروش بالای یک میلیاردی شد، نگاه جدیدی به داستانهای کامیک بوکی میاندازد و رهیافت تازهای برمیگزیند. در فیلم برندهی شیر طلاییِ فیلیپس، واکین فینیکس (او) نقش آرتور فلک یا همان جوکر را بازی میکند و از دیگر بازیگران آن میتوان به رابرت دنیرو (راننده تاکسی)، ززی بیتس (ددپول ۲)، فرانسیس کانروی (شش پا زیر زمین) و برت کولن (شوالیه تاریکی) اشاره کرد.
فیلیپس اذعان کرده بود از جمله فیلمهایی که تاثیر عمیقی بر اثرِ او گذاشتهاند «راننده تاکسی» و «سلطان کمدی» اسکورسیزی بوده و داستان آن هم اقتباس آزادی از کامیک محبوب و درخشان آلن مور «بتمن: لطیفهی مرگبار» (Batman: The Killing Joke) است که در آن بر خلاف سابقهی کامیکهای بتمن، برای جوکر هویت و گذشتهای (هرچند به شیوهای خاص و منحصر به فرد) تعریف میشود. داستان فیلم اخیر در دههی هشتاد میلادی میگذرد و فضای آن هم بسیار به فیلمهای مورد اشارهی فیلیپس نزدیک است. جوکر تا به امروز نمایندهی هرج و مرج و برهمریختگی بوده و همیشه این تمایلِ او در مقابل خواست و ارادهی بتمن قرار میگرفت. مهم نیست که از نظرتان بهترین جوکر هیت لجر فقید بوده یا جک نیکلسون یا مارک همیل، او همواره نظم موجود را به چالش میکشید و شهر را در معرض آشوب قرار میداد. جوکرِ جدید اما مانند هیچ اثری که تا به حال دیدهاید نیست.
جوکرِ تاد فیلیپس نه ارمغانآور هرج و مرج و آشوب که محصول آن است. او ثمرهی جامعهای است که در آن زبالهها تلنبار شدهاند، به امید اینکه یک قهرمان خوشنام از طبقهی فرادست بیاید و آنها بزداید. جامعهای که در آن افراد فرودست تنها کاری که ازشان برمیآید ادا در آوردن و مسخرهبازی برای سرگرم کردن متمولان است. آن هم در حالی که حداقل امیدشان هم با کاهش بودجه خدمات اجتماعی در حال رنگ باختن است. حال آنکه همان قهرمان خوشنام کمپین انتخاباتی راه میاندازد و پول خرج میکند و همدستههایش را گرد خودش میآورد تا به گفتهی خودش بتواند به جامعه کمک کند. و در این کمپین افراد همطبقهی آرتور جایی ندارند. در این جامعه چندپاره، دلقکها از کودکان کتک میخورند و از ثروتمندان زخم زبان. در جامعهای که اگر پول نداشته باشی، با دلقک خواندنت، تحقیرت میکنند. اگر کسی از طبقهی محروم بخواهد برای عموم شناخته شود، راهش این است که مضحکه خاص و عام شود و تبدیل به دستاویزی برای خندیدن ثروتمندان. همانطور که آرتور بینوا باید آن مسیر را طی میکرد تا به تلویزیون راه یابد. این جامعه پیش از آرتور گرفتار آشوب شده بود و جوکر بیچارهی ما تنها کاتالیزور این هرج و مرج شد. او آشغالهای تلنبار شده را خاری کرد در چشمان همهی طبقات بالایی جامعه.
فیلیپس به زیبایی موفق میشود گاتهام که در اکثر داستانهای بتمن یک آرمانشهر یا نزدیکترین چیز به آن است را تبدیل کند به یک دیستوپیای مخوف. تاریکتر از همیشه. کاری که نولان با بتمنی که گرچه نامش شوالیهی سیاه بود اما سمبل امید شهرش بود، به آن دست نزد. در آنجا شهر درگیر خلاف و تبهکاری بود، اما تبهکارانِ سازمان یافته آن را اداره میکردند. در نسخهی فیلیپس، گاتهام اسیر خودش است. اسیر مردمش. اسیر طبقاتی که از هم فاصله گرفتهاند و شهر را چند پاره کردهاند. این گاتهام بدهکارِ طبقات محروم است. بدهکارِ افرادی که در کف هرم جامعه جای گرفتهاند.
آرتور به مثابه جرقهای است که آتشزنهای را که کل گاتهام را فراگرفته و در لایهلایهی آن نفوذ کرده، روشن میکند. او اینجا نه یک بحرانساز، که صرفا یک هیزم خشک آمادهی آتش است که دست تقدیر او را میگرداند و میگرداند تا بالاخره آنقدر اصطکاک پیدا کند و گرم شود تا گُر بگیرد. و وقتی گر گرفت، همه چیز را به آتش میکشاند. این آتش محصول ناگزیرِ خود گاتهام است.
وقتی ماری به او میگوید چند نفر بخاطر او کشته شدهاند، آرتور جوابی نمیدهد. نه اینکه حرف او را تایید کند، که اهمیتی نمیدهد. او به ظنِ خودش مسئولیتی در قبال آشوب ندارد. که در هنگام ارتکاب اولین قتل به راستی هم در حال دفاع از خود بود. اما نمیبینیم که سخنی در دفاع از خود یا توجیه کارش به زبان بیاورد. چرا که میداند کسی اهمیتی نمیدهد. آن سه نفری که توسط یک دلقک در مترو به قتل رسیدند تیتر اخبار میشوند چون فُکل کراواتیهایی از طبقات بالا هستند. بعدتر توماس وین با همان کشتهشدگان همدردی میکند. از سر بیاطلاعی؟ باز هم اهمیتی ندارد. او پیش از آن راه خودش را یافته. توماس وینِ فیلیپس برعکس نسخههای معمول، مقصر است. چرا که او عضوی از همان نظام طبقاتی است که شهر را به مرز فروپاشی کشانده. دستش به کار خیر میرود و به فقرا و نیازمندان کمک میکند؟ (واقعا میکند؟) خب چه دردی از آرتور و هممسلکانش دوا میکند؟ چه کاری برای بر هم زدن فواصل طبقاتی میکند؟ هیچ! جوابش به معترضینی که جلو تماشاخانهی شهر تجمع کردهاند چیست؟ هیچ! به شکلی طعنهآمیز «عصر جدید»ـش را تماشا میکند و در توالت آرتور را تهدید میکند.
اصلا خود توماس وین، با جملاتش علیه قاتل مترو، بنزین به آتشی که آرتور روشن کرده میریزد و آگاهانه یا ناآگاهانه، دستش به همان اندازه به خون قربانیان آلوده میشود. و آرتور بدون آنکه خودش بفهمد، رهبر جمعیتی میشود که اتفاقا تحقیری که توماس وین متوجه قاتل کرده را تبدیل به پرچم افتخار خود میکنند. ماسک دلقک نماد معترضین بیچارهای میشود که از تو سری خوردن خسته شده و به دنبال احقاق حق خود میروند. نماد تحقیر، حالا نماد افتخار شده. نماد خونخواهی و حقطلبی.
آرتور هنگامی که اولین قتلش را انجام میدهد به توالتی میرود و شروع به رقصیدن میکند. انگار که در حال انجام مناسک است. و در همان زمان به یک ارگاسم روانی میرسد. او حالا میفهمد چگونه باید با مشکلاتش کنار بیاید. این بار نمیخندد و فرار نمیکند، که با تفنگ به دنبال مشکلات رفته و هفتتیر را به روی آنها خالی میکند. اینجا جاییست که او به آن درجه از اعتلا میرسد. و سپس شروع به رقص تا کلایمکسی که برای اولین بار تجربه میکند. به مثابه پیامبری که پیام خود را دریافته و حالا بعد از سالها بیقراری آرامش پیدا میکند.
آرتور فلک بدون آنکه بخواهد میخندد. در هنگام مواجهه با مشکلات قهقهه سر میدهد. حال آنکه آن قهقهه نه از سر جدی نگرفتن که از سر ناچاری است. اما این واکنش، کل رفتارهای متعاقب او را شکل میدهد. شهر به خاک و خون کشیده شده؟ چه کاری از دست آرتور برمیآید به غیر از خندیدن؟ به غیر از عمل به توصیهی مادرش که همیشه لبخند به چهره داشته باشد؟ لبخندی که تنها عکسالعمل آرتور به مشکلاتش بود و مایهی دردسر و سختی کشیدنش، بعد از حوادث اخیر تبدیل به سلاحش میشود. او میخندد نه فقط به دلیل مشکل مغزیاش که این بار از ته دل به جامعهی مسخرهای که او را در برگرفته. و این کار فرادستان را خشمگینتر میکند.
او قبل از این اتفاقات، بدون آنکه دلیل مشکلش را بداند، تنها با آن کنار میآید، اما بعد از آن مبعوث شدن است که تازه دور میافتد و به دنبال حل مشکلش میرود. او به محدودهی فرادستان میرود تا بفهمد چرا چنین بیماریای گریبانش را گرفته و گناه او چیست. و هنگام درک آن دومین باری است که وحی دریافت میکند. او حالا راهش را پیدا کرده. دروغی که زندگی او را شکل دادهبود رنگ باخته و این اتفاق حالا به او انگیزه میدهد. اگر جرم اولش با انگیزهی دفاع از خود انجام شد، حالا آرتوری که سر به عصیان گذاشته به این نتیجه میرسد راهی برای برای سر و سامان دادن به جامعه باقی نمانده. و حالا زمان خیزش او رسیده. آشوب شکل گرفته و او هم هدفش را در دل همان آشوب پیدا میکند.
داستان غریب و شنیدنی جوکر اما تنها ویژگی درخشان فیلم نیست. کارگردانی فیلیپس هم درجه یک است. او با وسواس چهرهی شهر را لابهلای قابهایی از چهرهی آرتور به تصویر میکشد و نماهایی منکوبکننده به تماشاگر عرضه میکند. با دوربینی که کمتر پیش میآید آرام و قرار بگیرد و به طور مداوم با زوم اینها و زوم اوتهای متعدد در حالی که در اغلب قابها آرتور مرکز ثقل است خیزش یک تبهکار را استادانه به تصویر میکشد و با جزئیات چشمگیر پیش روی تماشاگر باز میکند. رنگآمیزیِ چشمنواز، دقیق و هوشمندانهی فیلیپس که نه تنها در خلق اتمسفر عجیب و ثقیل فیلم به یاری کارگردان میآید که فساد دربرگفتهی تار و پود جامعه را مقابل دوربین نمایان میکند. آشغالهایی که در اوایل فیلم به آنها اشاره میشود رنگ و روی کدر و گرفتهای به همه چیز بخشیده و این موضوع دائما به تماشاگر یادآوری میشود. و در انتها وقتی آرتور قرمز میپوشد، نمایندهی تمام دلقکهای جامعه میشود که دنبال خونخواهی هستند. همان زمانی که ماسکش را به سطل آشغال میاندازد، چرا که دیگر به آن نیازی ندارد.
گریم او اینجا برگرفته از همان ماسکهایی است که به چهره میزند. همانهایی در آنها مورد تمسخر و ضرب و شتم قرار میگرفت. و فرق بزرگ او با سایر جوکرهای تاریخ همین است. گفتیم که او محصول همین جامعه است. او دریافته بعد از مورد تمسخر جامعه قرار گرفتن و معروف شدن، قرار نیست عضوی از طبقه فرادست باشد، حتی وقتی شرایط فراهم میشود، او لحظهای به اینکه به شغل استندآپ کمدینی روی بیاورد و پیشهی رویاییِ دیرینهاش را دنبال کند، نمیاندیشد. او میداند تنها راهی که برایش مانده، پایین کشیدن و فرو بردن همان فرادستانی که او را بازیچه قرار داده بودند در همان منجلاب زبالههاست. همانهایی که پیشتر با دلقک خواندنِ قاتل، قصد تحقیر او را داشتند.
بازی نفسگیر و درخشان فینیکس بار دیگر نهتنها اثباتی بر استادی او در این عرصه، که اثباتی بر آسمانی بودن هویتِ کرکتر جوکر است. اگر جوکر جرد لتو را که محصول گروه و ساز و کاری نادرست بود، کنار بگذاریم، جوکر همیشه درخشان بوده. و چه در کامیکها، چه در گیمها و چه در انیمیشنها و فیلمها در بالاترین نقطه درخشیده. حتی همان جرد لتو هم گرچه جوکرش چنگی به دل نمیزد، اما خودش بازیگر بزرگی است که برندهی اسکار شده. همانند نیکلسون و لجر و حالا فینیکس (که انتظار میرود برای این فیلم نامزد یا حتی برنده شود). از جوکر «سریال انیمیشن بتمن» که دیگر نگوییم با مارک همیلی که در آن حتی شاید بیشتر از «جنگ ستارگان» میدرخشد.
به طور قطع باید به این نکته هم اشاره کرد که فیلیپس به هیچ عنوان دست به تطهیر جوکر نمیزند. بلکه انگشت اتهام را از روی او برمیدارد و به سوی کلِ جامعه نشانه میرود. و نشان میدهد پدر بروس وین و تمام هممسلکانش، همانقدر گناهکارند که جوکر و او یک تک بازیگر در این آشوب نیست. که ظهور و بروز او در چنین شرایطی، و در چنین منجلابی ناگزیر است. سقلمهای هم به جامعهی امروزی با تمام مشکلاتش میزند که جرایم یک عنصر خود به خودی نیستند، بلکه حاصل عدم پخش یکنواخت منابع هستند. ضمن آنکه باز هم نشان میدهد کامیک بوکها چه منابع درخشانی برای داستانهای جدید هستند و چه ظرفیت بالایی دارند. با این امید که دیسی/وارنر به جای رونوشت برداشتن از محصولات موفق مارول، داستانهای جذاب خودش را روایت کند.
نظر شما چیست؟ آیا فیلم را دوست داشتید؟ آیا این جوکر درخشانترین جوکر تاریخ است؟ آیا رهیافت فیلیپس/فینیکس را دوست داشتید؟ مانند همیشه نظراتتان را برایمان بنویسید.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Master.mirtor
Master.mirtor
۱۷ بهمن ۱۳۹۸ ۱۲:۲۲
جوکر نماینده قانون شکنی است. قوانینی که فقط به سود طبقه مرفه و پولدار جامعه و به ضرر مردم عادی و فرودستان جامعه است .
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
NaViD.N
NaViD.N
۵ دی ۱۳۹۸ ۲۳:۱۴
تو تمام لحظات این فیلم همش درحال مقایسه بودم که چقدر حال روز توماس وین و آرتور و گاتهام و مردم برامون آشناست. آشنایی که هنوز جوکرش رو پیدا نکرده تا تموم بی عدالتی ها و ظلم ها رو به آتیش بکشه
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Maryamiii22
Maryamiii22
۵ دی ۱۳۹۸ ۱۳:۲۴
واقعا این فیلم رو دوست داشتم ، ممنون بخاطر نقد خوبتون ?
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
navid_gida
navid_gida
۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۳۳
این روزها، من از جوکرِ قصه خشمگین تر هستم.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
mshobeiri
mshobeiri
۲۱ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۵۷
یک افسانه رو با یک افسانه می شه به فراموشی سپرد. بازی فونیکس در این فیلم خیره کننده بود. بی نظیر تر از سلف خودش که همه گمان می کردیم با اختلاف ابدی خواهد ماند
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ