کشیشی در یک کلیسای کوچک در شمال نیویورک دچار یأس بزرگی میشود که به دلیل یک تراژدی بزرگ، نگرانی برای محیط زیست کرهی زمین و تحت تاثیر گذشتهی تلخش به وجود آمده.
دانته میگوید: «ظلمانیترین مکانها در دوزخ از آن کسانی است که در زمانهی بیاخلاقی بیطرف میمانند.» آیا آنهایی که میدانند ولی عمل نمیکنند، کمتر از عاملان مقصرند؟ آیا مردم عادی، میتوانند تقصیر را از گردن خود وا کنند و روی دوش سیاستمداران و صاحبان صنایع بزرگ بیندازند؟
«اولین اصلاحشده» (First Refomerd)، فیلم آخر پاول شریدر دربارهی موضوعیست که بزرگترین نگرانی دانشمندان در سالهای اخیر است: گرمایش جهانی. دانشمندان و فعالان محیط زیست مدام در حال صحبت از پیامدهای گرمایش جهانی هستند. معاهده پاریس، اندکی همه را امیدوار کرد، ولی با عملی نشدن مفاد آن و خارج شدن یکی از بزرگترین قطبهای آن یعنی ایالات متحده، نگرانیها روز به روز بیشتر شد.
بعد از ساختن حدود بیست فیلم، به نظر میرسد با نقطهی اوج کارنامهی شریدر مواجهایم. اغلب منتقدان این فیلم را بهترین فیلم او خواندهاند و از فیلم به عنوان یکی از بهترینهای سال یاد کردهاند. او که پیشتر به عنوان نویسندهی تعدادی از بهترین کارهای اسکورسیزی یعنی «راننده تاکسی»، «گاو خشمگین» و «آخرین وسوسهی مسیح» شناخته میشد، اینجا به عنوان کارگردان و نویسنده میدرخشد. او برای نگارش فیلمنامهی این فیلم نامزد اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد. ایتان هاوک (پیش از طلوع) و آماندا سیفرید (بینوایان) در فیلم به ایفای نقش پرداختهاند.
اولین اصلاحشده فیلم شجاعانهای دربارهی موضوعی خطیر است. و نوع نزدیک شدن آن به این موضوع هوش را از سر میپراند. نگاه سازنده در این فیلم به انسان به عنوان مجموعهای از تمایلات و تفکرات و روحیات در مواجهه با مصائب و بلایای مختلف و پاسخش به آنها در مقام «اشرف مخلوقات» و «جانشین خدا بر روی زمین» داستانی حیرتانگیز و درگیرکننده به وجود میآورد. به راستی انسان اشرف مخلوقات و جانشین خدا بر روی زمین است؟ یا اینها مفاهیمی ساختهی ذهناند؟
فیلم آرام آرام و صحنه به صحنه جلو میرود و شخصیت اصلی را در مسیری قرار میدهد که با واقعیت تلخ دور و برش مواجه شود. او را در شرایط بحرانی قرار میدهد تا به او نهیب بزند، متحولش کند تا به فروپاشی روحی و ذهنی برسد.
شریدر فیلمی ساخته درباره کشیشی که سعی در کمک به مردم با آموزههای کلیسا دارد. کشیشی که نه فقط در کلیسایش به داد مردم میرسد، بلکه حتی به خانههای آنها سر میزند و هر کمکی از دستش برمیآید از آنها دریغ نمیکند. بخشی از رفتار این کشیش به گذشتهاش برمیگردد. او یک ارتشی سابق است که فرزندش را به ارتش فرستاده و فرزندش در جنگ کشته شده. به همین دلیل خودش را مسبب مرگ فرزندش میداند. حالا در دل کلیسای «زندگیِ بابرکت» خودش را وقف کمک به همنوعانش کرده. اما آشنایی او با یک فعال محیط زیست، سبب میشود او درباره خودش و محیط پیرامونش به زوایای فکری جدیدی برسد.
پل شریدر در فیلم راننده تاکسی تراویس بیکل را ترسیم کرده بود. فردی که از شرارتهای دنیای اطرافش به تنگ میآید و دست به عمل میزند. اینجا و در این فیلم، رانندهی تاکسی جای خودش را به یک کشیش داده. کشیش ارنست تولر با بازی هاوک که رفتهرفته نگران محیط زیستش و سرنوشت کرهی زمین میشود. اینجا وضعیت حتی اسفناکتر از وضعیتیست که تراویس بیکل با آن روبرو بود.
مرد خدا چگونه به خدا خدمت میکند؟ چگونه به کل مردم کرهی زمین کمک کند؟ در مسیر خدمت آیا میتواند از گناهانی چشمپوشی کند؟ بین این چند راهی اخلاقی باید به کدام مسیر برود؟
یکی از مهمترین آموزههای مسیحیت امید به خداوند است. اینجا اما تقابل امید و ناامیدی را داریم. امیدی که برای کشیش رنگ میبازد. در هر صحنه شخصیت کشیش پینگپونگوار بین امید و ناامیدی رفت و آمد میکند. او در ابتدا با مسائلی روبرو میشود که با تمام توان او را به سمت ناامیدی میکشاند. اما او بیخیال نمیشود و از امیدش (و ایمانش) دست برنمیدارد. در این راه وجود شخصیت مری با بازی سیفرید تنها دستاویز او است. رابطهای که با او برقرار میکند، کمکی که به او و فرزند درون شکمش میکند، تنها نقطهی امید او در این دنیاست. مری نمایندهی انسانهای امیدوار، و فرزند درون شکمش نماد آیندهی درخشان و امیدوار کننده است. آیندهای که اگر دست به اقدامی قدرتمند و مناسب نزنیم، تباه میشود. به عبارت دیگر، فرزند به دنیا نیامده، بیشتر از هرچیزی محرک رفتارهای تقابلی کشیش تولر میشود.
او تلاشش را کرده تا از زندگی قبلیاش خلاص شود، اما علیرغم ذهنیت خودش، موفق نشده. در جایی برای بیان عصبانیت یکی از جوانانی که به کلیسا آمدهاند از تشبیهِ «اهانت به پرچم» استفاده میکند. او هنوز هم ارزشهای یک ارتشی میهن پرست را دارد. نکتهی مهمی که درباره این آدم وجود دارد، این است که با سواد و مطالعه است. در برابر پرسشهای چالش برانگیز فعال محیط زیست کم نمیآورد. هرچه نباشد خودش دنیادیده است. و این موضوع در فهم واکنشهایش بسیار مهم است. هم در ابتدای فیلم که امیدوار است و هم وقتی ناامیدی گریبانش را میگیرد. او از عمل دست برنمیدارد. و سعی میکند هر کاری که درست میپندارد را به انجام برساند.
ناامیدکنندهترین نکته در داستان فیلم این است که شخصیت اصلی خیلی شبیه اکثر ماست. بیشتر از همه جایی که به دیگران توصیههای خوبی میکند و برایشان دل میسوزاند، ولی وقتی نوبت به خودش میرسد، زیاد اهمیت نمیدهد. نه به جسمش و نه به روحش. درگیریهای فکری او تمام وقتش را میگیرد و او اهمیتی برای سلامت خودش قائل نیست. با این توجیه که در لحظه کار مهمتری برای انجام دادن وجود دارد.
او در یک کلیسای توریستی زندگیاش را وقف خدا و مردم کرده. کاری که حتی با واکنش سرپرستش مواجه میشود. او کارش که کمک به مردم است را آنقدر جدی گرفته که هر یکشنبه برای افرادی به اندازهی انگشتان یک دست، مراسم کامل میگیرد. کشیشی که عمرش را وقف خدمت به مردم کرده و از کاری که میکند راضی است، با افزایش آگاهی متوجه جایگاه کوچک خود و ناکافی بودن تلاشش میشود. این تصویر ذهنی نه فقط موجب سرخوردگی که باعث تغییر مسیر زندگی او میشود. و تصمیم میگیرد بر محیط بزرگتری نسبت به کلیسای خود تاثیر بگذارد.
لحن ناامیدانهی فیلم، نه فقط با داستان که با همهی عناصر شکل میگیرد، روحیات شخصیت اصلی، دیالوگها و نماها و زوایای دوربین. کارگردان با استفاده از سردیِ رنگها در تصاویر از لحاظ بصری هم تماشاگر را آمادهی این ناامیدی میکند. اما مهمترین جلوه برای نمایش این یأس، بازی و چهرهی ناامید ایتان هاوک است.
بازی عالی ایتان هاوک (که به طرز حیرتانگیزی نامزد اسکار نشد) یکی از نقاط قوت فیلم است. خصوصا وقتی با مشکلات ذهنی دست و پنجه نرم میکند و این درونیات را در ظاهر خود پنهان میکند. بازی درخشان او و نمایش درونگرایی مخرب او ضربهی آخر را بر مخاطب میزند و گارد تماشاگر را برای دریافت مفاهیم فیلم پایین میآورد. تماشاگری که در ذهن خود با سوالات فراوانی مواجه میشود.
فیلم پر از زوایای پنهان است، و موفق میشود به بهترین شکل ذهن مخاطب را درگیر کند. بعد از تماشای آن با خود کلنجار خواهیم رفت و مدام از خود خواهیم پرسید راه درست کدام است؟ چگونه باید به حل این مشکل کمک کرد؟ آیا میتوانیم به برطرف کردن این مشکلات کمک کنیم؟ آیا ارادهاش را داریم که خود را وقف این موضوع کنیم؟ و کنکاشهای ذهنی ساعتها ادامه خواهد یافت. ضمن اینکه پرداخت عمیق فیلم به انسانیت و زوایای مختلف انسانی باعث میشود برای گرفتن جواب خود، نیاز داشته باشیم بیشتر از یک بار آن را تماشا کنیم. و در انتها باید با یک سوال اخلاقی کلنجار برویم: عمل کنیم و در برابر شر بایستیم یا صرفا نظارهگر حوادث باشیم؟
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
vahiiid66124
vahiiid66124
۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ۲۱:۲۵
فیلم خوبی بود و برای درک بیشتر باید اول شاهکار تاریخی برگمان یعنی نور زمستانی ببینید.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ