news-background
news-background

پیشنهاد هفتگی 30نما؛ فیلم نهم : Nostalghia

  نام : Nostalghia (نوستالژی) ژانر : درام محصول : 1983 شوروی/ایتالیا نویسنده و کارگردان : آندری تارکوفسکی بازیگران : اولگ یانکوفسکی ، جوزپه وردی ، ارلاند یوسفسن جهت ورود به صفحه ی دانلود کلیک کنید

عباس کیارستمی کارگردانی بود که توانست از چارچوب های فیلم سازی سینمای ایران پافراتر نهاده و به عنوان یکی از سینماگران مولف ایرانی سبک منحصر به فرد خود را در داستان سرایی پیدا کند. این شخص خود را محدود به ایران و جغرافیای آن نکرد و داستان های خود را جهان شمول و فراگیر برای همه روایت نمود. نمونه ی بارز کارگردان های مشابه عباس کیارستمی در سینمای بین الملل بسیارند ولی آندری تارکوفسکی نمی شوند. این شخص بعد از آن که پنج فیلم اولش را در روسیه ساخت، به ایتالیا و سوئد سفر کرد تا دو فیلم آخر خود را در آن کشور ها بسازد. تارکوفسکی نمونه ی بارز معناگرایان سینماست. او آن قدر در این کار استاد است که هنگام تماشای فیلم هایش مرز بین واقعیت و خیال را تشخیص نخواهید داد. به عقیده ی بسیاری از مخاطبان، سینمای تارکوفسکی ملال آور، کسل کننده، خسته کننده و زجر آور است ولی وقتی به اوج لطافت کارگردانی او در فیلم «نوستالژی» می نگریم، وی را کارگردانی می یابیم که هیچ کدام از صفات مذکور را نمی توان به وی نسبت داد.تارکوفسکی یکی از شاعران سینماست و کسی در آن شکی ندارد. بحث سر این است که آیا این شاعر دایره لغات وسیعی برای هنرنمایی اش دارد یا خیر؟ اگر بگوییم «نوستالژی» زیباترین ترانه ایست که تارکوفسکی آن را سروده سخن به گزاف نگفته ایم. او با ساخت اولین فیلم بلند خود با عنوان «کودکی ایوان» توانست به 15 جایزه ی معتبر بین المللی در حوزه ی سینما دست یابد. فیلم بسیار مشهور دیگر این شخص اثری تحت عنوان «استاکر» می باشد که به دلیل پس زمینه های علمی تخیلی خود که در بستری از اتفاقات جامعه شناسانه و روانشناسانه اتفاق می افتد، همواره به عنوان اثری ناب در کارنامه ی هنری تارکوفسکی می درخشد.بسیاری از منتقدان، پس از سرگی آیزنشتاین، تارکوفسکی را به عنوان مطرح ترین کارگردان تاریخ شوروی می دانند. همان طور که گفتیم ، تارکوفسکی شاعر آزاده ی سینماست. او از کشور خود به ایتالیا سفر می کند تا حماسه ی خود را در قالب «نوستالژی» بسراید اما گویا این شاعر آزاده علی رغم تلاش برای فراموش کردن سرزمین خود، هم چنان با خاطرات آن زندگی می کند. همان مولفه هایی که در آثار دیگر تارکوفسکی مشاهده می شوند، عیناً در این فیلم تکرار شده اند. فیلم مذکور به مانند دیگر آثار او، محدود به مکان و زمان نیست، و تنها می دانیم که جایی در ایتالیا اتفاق می افتد. شاید وقتی تارکوفسکی باشید، زمان و مکان برای تان مفهوم دیگری داشته باشند.

فیلم مذکور درمورد شاعری روس است که به ایتالیا سفر کرده تا درمورد زندگی یک آهنگساز قدیمی روس تحقیق کند. این شخص در قرن هفدهم به ایتالیا رفته و هرگز به روسیه بازنگشته است. تارکوفسکی همگان را با فیلم مذکور به بازی می گیرد. او از «اولگ یانکوفسکی» برای نشان دادن شاعر فیلم خود استفاده می کند، ولی وقتی دقیق تر به اثر مذکور می نگریم، کسی جز تارکوفسکی را نمی بینیم. شخصی که برای کشف زندگی شخصی دیگر به سرزمینی غریب سفر کرده چیزی جز ماهیت هستی خویش را نمی جوید. یکی از ایراداتی که می توان به فیلم گرفت این است که شخصیت اصلی داستان آن گونه که باید، نشان نمی دهد که به دنبال حقیقت است. کارگردان از مخاطب می خواهد که بپذیرد شخصیت اصلی داستان از ابتدا حقیقت را می داند. سکوت های طولانی، برداشت های طولانی، اتمسفری سنگین و سقفی که مدام آب از آن چکه می کند گویا دلنشین ترین رویاپردازی های تارکوفسکی به شمار می روند. اتفاقاتی که بعضاً مشابه آن ها را در «Stalker» مشاهده می کنیم. چشم اندازهای فیلم نوستالژی خیس، مرطوب و سرد اند. مرداب ها و زندگی راکد در فیلم های این شخص حرف های زیادی برای گفتن دارند. در یکی از سکانس های فیلم چیزی نزدیک به 20 دقیقه زمان لازم است تا دوربین از درون خانه به محوطه ی باز بیرون خانه هدایت شود، در نتیجه افراد بسیاری که به سراغ فیلم می روند ارتباط خوبی با آن برقرار نمی کنند و این دقیقاً چیزیست که تارکوفسکی به دنبال آن است. برای درک صحیح آثار این شخص باید در مدت زمان فیلم خودتان را در دنیای او رها کنید و به چیزی جز فیلم فکر نکنید. آرامشی که در فیلم برداری اثر مذکور به تصویر کشیده شده به قدری تاثیرگذار است که نمونه ی مشابهی برای آن نمی توان یافت. کارگردان علاوه بر روایت شیرین داستان که گاهاً برای مخاطب چالش برانگیز است، از نماهای بسیار استادانه و بکر در فیلم خود استفاده کرده است. نوستالژی را باید دید. این فیلم اگر هیچ چیز برای آموختن به مخاطب نداشته باشد، مملو از سکانس ها و میزانسن هاییست که چون تابلوهای نقاشی به زیباترین شکل ممکن به تصویر در آمده اند.

کارگردان در این فیلم بیش از آن که سعی در به تصویر کشیدن جسم افراد داشته باشد، روح شان را به تصویر کشیده است. بازیگران بدون دیالوگ پیام منتقل می کنند و در این راه فیلم برداری، موسیقی متن و دکوپاژ به کمک شان آمده است. قاب بندی های فیلم ترکیبی از رنگ های سیاه و سفید و سبز است. هوای مه آلود ایتالیا در حکم ادویه ایست که برروی این غذای خوش پخت پاشیده اند. در دنیای تارکوفسکی و نوستالژی اش اگر یک قطره آب را به قطره ی دیگری اضافه کنیم حاصل دو قطره ی آب نیست، بلکه یک قطره ی بزرگتر است. جمله ی معروفی بین عارفان و حکما مشهور بوده که قطره و بحر هر دو یک ابدند، حال وقتی این جمله را به فیلم مذکور تعمیم دهیم می بینیم که کارگردان علاوه بر شاعری، علاقه ی بسیار به فلسفه و روانشناسی دارد. مسیر پخته شدن شخصیت اصلی در فیلم یکی از زیباترین ریزه کاری های تاریخ سینماست. شخصیت اصلی داستان خود را انسانی کامل می بیند تا آن که متوجه ی نیمه ی گمشده ای از خود می شود. به سراغ شخصی می رود که اغلب وی را دیوانه خطاب می کنند. این شخص شمعی به او می دهد. سوختن در این راه اما انتخابیست که پیش روی شخصیت اصلی داستان است. شخصیت دومنیکو تلاش می کند زندگی را برای مردم روشن کند.  مردم، جامعه و تفکراتی که راکد و ساکن مانده اند یکی از نقد هاییست که کارگردان در فیلم خود آن را به تصویر می کشد. در نهایت نوستالژی دعوتیست به سمت کمال گرایی، معنا ، حقیقت، آزادی ، سوختن و نیست شدن. نشان دادن این مفاهیم در اتمسفری تیره و تار که فاکتور های غم و اندوه را می توان در فریم به فریم آن مشاهده کرد، تنها از تارکوفسکی بر می آید.

دیالوگ ماندگار فیلم :

دمنیکو : این چه دنیاییست که در آن یک دیوانه به تو بگوید باید از خودت شرمسار باشی؟

پیشنهادات هفتگی 30نما :

فیلم اول: Cinema Paradiso

فیلم دوم : Persona

فیلم سوم:12Angry Men

فیلم چهارم:The Conformist

فیلم پنجم: Dogtooth

فیلم ششم: The 400 Blows

فیلم هفتم : Memories of Murder

فیلم هشتم : Papillon

 

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید