news-background
news-background

پیشنهاد هفتگی 30نما؛ فیلم اول : Cinema Paradiso

ضمن عرض تبریک سال نو و آرزوی سلامتی خدمت همراهان همیشگی رسانه 30نما، امیدواریم سال پیش رو برای شما هم وطنان گرامی سالی مملو از سلامتی، شادی و اتفاقات خوب باشد. در اقدامی جدید با آغاز سال جدید، تیم تحریریه ی سایت تصمیم گرفته تا بصورت هفتگی برای شما عزیزان فیلمی را جهت تماشا و لذت بردن معرفی نماید. در دنیای رنگارنگ فیلم و سریال های پرخرج هالیوودی، اگر جزو آن دسته افرادی هستید که به دنبال تجربه ی حس ناب سینما هستید، این مطالب برای شما عزیزان است. در این سلسله مطالب سعی می کنیم بطور هفتگی آثاری را که احتمال می دهیم بعضاً با آن ها آشنایی ندارید را معرفی کنیم تا هرهفته در کنار فیلم های جدیدی که مشاهده می کنید، نگاهی به سینما و آثاری که آن را بدین جایگاه رسانده اند بیفکنید. فیلم هایی که معرفی می شوند صرفاً هالیوودی نخواهند بود و سینمای سراسر کره ی خاکی محدوده ی مطالب ما خواهد بود. معرفی های ما عاری از هرگونه اسپویل داستانی خواهند بود و صرفاً نقش انگیزه ای برای ترغیب کردن شما عزیزان به دانلود و تماشای فیلم ها می باشند. آن دسته عزیزانی هم که فیلم های معرفی شده را تماشا کرده اند بدون لو دادن داستان می توانند به نقد و بحث در رابطه با فیلم پیشنهادی بپردازند. از همکاری شما عزیزان با تیم سینما بی اندازه متشکریم و امیدواریم مطالب ارائه شده کمکی در ارتقای سطح فرهنگ فیلم بینی ملت عزیزمان باشد. به عنوان اولین پیشنهاد برای شما اثری فاخر از سینمای ایتالیا معرفی می کنیم. فیلمی که اگر بگوییم هر بار از تماشای آن لذت می برید سخن به گزاف نگفته ایم.

نام : Nuovo Cinema Paradiso (سینما پارادیزو)

محصول : 1988 ایتالیا

نویسنده و کارگردان : جوزپه تورناتوره

موسیقی متن : انیو موریکونه

بازیگران : سالواتوره کاسکیو، فیلپ نوآره، مارک لئوناردی

جوایز : برنده ی اسکار و گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی زبان / برنده جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره های فیلم اروپا / بهترین فیلم خارجی زبان جامعه ی منتقدین فیلم لندن / رتبه ی 27 از 100 فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مجله ی امپایر

صفحه ی دانلود فیلم در سایت : برای ورود کلیک کنید.

مقوله ی عشق تاکنون دست مایه ی ساخت بسیاری از آثار سینمایی بوده است. ماهیتی که با توجه به فرهنگ های مختلف، برداشت ها و تعاریف گوناگونی از آن خلق شده و می توان گفت که هرکس برای خود تعریفی از واژه ی عشق دارد. در سینما اما بحث کمی متفاوت است. وقتی صحبت از سینما می شود یکی از ژانر های پرطرف دار آن ژانر عاشقانه است  که از دیرباز با تماشای فیلم های این ژانر ، روحمان جلا می یابد اما در این بین برخی آثار هستند که عشق را در سینما به جایگاه رفیع خود در معنای اصلی آن سوق داده اند و با تعریف دوباره ی استاندارد های ژانر، از خود یک الگو و یک یادگار همیشگی به جای گذاشته اند. سینمای ایتالیا از دیرباز تاکنون مهد هنرنمایی افرادی بوده که هنر را به معنای واقعی خود درک کرده و در آثارشان چیزی جز هنرمندی خالص نمی یابیم. از جمله ی این افراد می توانیم به فدریکو فلینی، مایکل آنجلو آنتونینی، برناردو برتلوچی، سرجیو لئونه و جوزپه تورناتوره اشاره کنیم.ایتالیایی که نئورئالیسم آن در سینما یکی از مباحث بسیار مهم فیلم سازی به شمار می رود. این جنبش که بعد از جنگ جهانی دوم در ایتالیا و در میان هنرمندان به راه افتاد باعث شد واقعیت بیش از پیش در آثار هنری نمایان شود و نتیجه اش آن شد که با تماشای آثار ایتالیایی کمتر فکر این که مقوله ی به تصویر کشیده شده صرفاً یک داستان و ایده است به سراغمان می آید و آن چه به تماشا می نشینیم بیشتر از آن که فیلم باشد، حقیقتی جاری و ساری است. مکتبی که باعث شد هنرمندان ایتالیایی و در طیف وسیع تر جامعه ی جهانی از آن بهره مند شوند و آثار خود را متناسب و همگام با آن به پیش ببرند. آخرین فرد نام برده  در اسامی بالا یعنی جوزپه تورناتوره یکی از افرادیست که با آثار خود نگاه جهانیان را به سینمای طرد شده ی ایتالیا بازگرداند. این فرد که بزرگ شده ی کشوری با پیشینه ی فرهنگی بسیار غنی است خالق آثاری چون The Best Offer،The Legend of 1900 و Malena می باشد و اصالت فیلم سازی ایتالیایی را می توانیم در فریم به فریم آثار او نظاره گر باشیم اما در این بین شاهکاری به نام او در میان است که به جرئت می توان آن را یکی از برجسته ترین آثار عاشقانه ی سینما به حساب آورد. شاید اگر از آن ها که مویی در تماشای سینما سپید کرده اند بپرسید که نظرشان درمورد فیلم سینما پارادیزو چیست به توصیف آن با تنها کلمه ی «عشق» بسنده کنند.

سینما پارادیزوی تورناتوره درمورد قدرت رویا پردازی انسان هاست. آن عشقی که در خطوط اول از آن صحبت به میان آوردیم در فیلم به گونه ای تجسم می یابد که کمتر کسی با آن به مخالفت خواهد پرداخت. تلاش کارگردان با دوربین بسیار دقیقش در  به تصویر کشیدن زیبایی های کوچک زندگیست که این روز ها از نگاه خیلی ها خارج است. برای به تصویر کشیدن مقوله ی عشق نه ابزار آلات مدرن امروزی را در اختیار داشت و نه از جلوه های ویژه ی سینمایی چیزی نصیبش شد بلکه صرفاً داستانی پر ملات را به زیباترین شکل به تصویر کشید و باعث شد امروز بعد از گذشت 29 سال از زمان ساخت فیلم، هم چنان تماشای آن را به آثار پرخرج امروزی ترجیح دهیم. در همان سالی که فیلم ساخته میشد، وقتی کارگردان فیلم از Salvatore Cascio هشت ساله پرسید که سینما برایش به چه معناست ، این کودک پاسخ داد که سینما برایش به مانند یک تلویزیون غول پیکر است. این کودک هشت ساله امروز در 37 سالگی خود به سر می برد با این تفاوت که اکنون وقتی از وی درمورد ماهیت سینما سوال می شود پاسخی متفاوت می دهد و می گوید که آن زمان پاسخ عجیبش به احتمال زیاد باعث شد تا کارگردان وی را در فیلم خود بگنجاند. جالب است بدانید این شخص هم چنان در همان شهری که فیلم در آن فیلمبرداری شده یعنی Palazzo Adriano زندگی می کند.

فیلم در فاز اول خود عشق مادی انسان به نگاتیوهای پاره شده ی سینما و پرده ی نقره ای را به تصویر می کشد اما هرچه در فیلم به پیش می رویم، عشق شخصیت Toto از دنیای مادی فراتر می رود و عشق او از یک شی بی ارزش پا فراتر گذاشته و به همراه فیلم وسعت می یابد تا جایی که در پایان فیلم مخاطب کاملاً قانع می شود عشق این فرد که در ابتدای فیلم سقف آرزوها و رویا هایش بوده در واقعیت به چیزی با ارزش تر و زیباتر مبدل گشته است. عشق و معنای آن در ذهن کودکی خردسال در اوایل فیلم رفته رفته با بزرگ شدنش جای خود را به عشق دیگر می دهد و این عنصر را می توانیم در شخصیت پردازی یکایک کارکتر های فیلم به تماشا بنشینیم. عشق مادر به حفظ بنیان خانواده، عشق کودک به نگاتیو سینمایی، عشق آپارات چی سینما به کارش، عشق ولگردی بی سروپا به میدان شهر و در نهایت عشق مردم به تماشای فیلم همگی بخشی از پازل هزار تکه ی زیبایی هستند که در فیلم به خوبی می توان آن را دید اما ضربه ی نهایی فیلم را از شروع نیمه ی دوم فیلم و با بزرگ شدن شخصیت Toto مشاهده می کنیم که به طور جدی، عشق را از منظری جدید توصیف می کند. زمانی که شخصیت از قاب معمولی و یکنواخت زندگی اش خارج شده و به ماجراجویی هایی جدید دست می زند و تمام این ها را مدیون استاد و مرشدی است که خود درگیر یک روزمرگی بی پایان در سینمای کوچک شهری دورافتاده است. عشق به سینمای به تصویر کشیده در فیلم از آن اثری ساخته که تاکنون فیلم دیگری به نزدیکی آن نیز نرسیده است. فیلم برای همگان تجربه ی لذت بخشی خواهد بود اما سینما دوستان واقعی با خنده های فیلم می خندند و با غم های آن اشک می ریزند و در این میان می توان فیلم را به عنوان یک ادای دین بسیار باشکوه برای سینما به حساب آورد.

با مراجعه به ادبیات امروزی، می توانیم تنها واژه ی «دلی» را برای توصیف این اثر به کار ببریم. فیلم علاوه بر مقوله ی عشق به سینما و دیگر دلبستگی ها، درامی قوی در انتقاد از مقوله ی سانسور قلمداد می شود. نیمه ی اولیه ی فیلم را می توان به جدال بین کنجکاوی های بچگانه، نیاز به دوست داشتن چیزی و نقد از سانسور توصیف کرد اما نیمه ی دوم فیلم تماماً شاهد آن هستیم که همه ی ارکان فیلم دست به دست هم می دهند تا به مخاطب بفهمانند توجه به کوچکترین مسائل زیبای زندگی و چشم پوشی از زشتی ها کار آن چنان سختی نیست اگر قلبی آماده و همتی ستودنی داشته باشیم و حال به تمام مسائل گفته شده، آهنگ پس زمینه ی شاهکاری که انیو موریکونه خالق آن است را بیفزایید و غرق در لذت بی پایان فیلمی تکرار نشدنی شوید.

دیالوگ  ماندگار فیلم :

آلفردو : ازین شهر برو. برگرد به رم. تو جوانی و دنیا مال توئه. من پیرم. من دیگه نمیخام صدایی ازت بشنوم. دوست دارم صدای مردم رو بشنوم که درمورد تو حرف میزنن. به این شهر برنگرد، به ما فکر نکن، به عقب نگاه نکن، برامون نامه ننویس و از دوری غمگین نشو. همه ی مارو فراموش کن. اگر برخلاف اینا عمل کردی و برگشتی، به دیدن من نیا. من تورو به خونه م راه نمیدم.

سالواتوره : ممنونم ازت. برای همه ی کارهایی که برام کردی ازت ممنونم.

آلفردو : یادت باشه، هروقت کاری رو شروع کردی، همون طور که تو بچگیت عاشق آپارات بودی، عاشقش باش.!!

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۲ شهریور ۱۴۰۲ ۲۱:۳۴

ممنون ازتوم مختصر و مفید بود ❤️❤️

نمایش اسپویل