news-background
news-background

هر کسی حقیقت مختص به خود را دارد؛ نقد فیلم «من، تانیا»

داستان این فیلم، مروری بر زندگی شخصی و ورزشی «تانیا هاردینگ» می‌باشد. او اولین زن آمریکایی هست که پرش سه‌گانه‌ی اَکسِل را در رشته‌ی اسکیت نمایشی(پاتیناژ) انجام داده و افتخاراتی مانند نایب قهرمانی مسابقات جهانی، قهرمانی آمریکا و ... را در کارنامه‌ی خود دارد.

اولین چیزی که در همان ابتدای فیلم توجه شما را به خود جلب خواهد کرد، نحوه‌ی روایت داستان است که حالت مستند دارد و از روش‌های مختلفی برای بیان آن استفاده می‌شود. البته این موضوع در سینما تازگی ندارد و از سالهای خیلی دور تا به امروز، فیلمهای بسیاری از این روش بهره برده‌اند که میتوان به اَنی‌هال(Annie Hall)، جان مالکوویچ بودن(Being John Malkovich)، منطقه 9(District 9)، گرگ وال استریت(The Wolf of Wall street) اشاره کرد. در فیلم «من، تانیا» شاهد سه حالت مختلف هستیم: 1-مصاحبه‌هایی که از کاراکترهای مختلف مانند خود تانیا، جِف(همسر تانیا)، لوانا(مادر تانیا) و ... می‌بینیم. 2-صحنه‌هایی لابه‌لای فیلم که همین کاراکترها رو به دوربین و بصورت مستقیم با مخاطب حرف می‌زنند. 3-روایت سینمایی(مانند اکثر فیلم‌هایی که تا به حال دیده‌اید). حالت مستند برای این فیلم، ممکن است به علت واقعی بودن داستان و اینکه زندگی‌نامه‌ی شخص حقیقی به‌نام «تانیا» هست، در نظر گرفته شده باشد ولی مهمترین تاثیر این روش، به چالش کشیدن و درگیری مخاطب بصورت کاملا مستقیم و بدون هیچ واسطه‌ای می‌باشد. وقتی کاراکترهای فیلم مستقیما با بیننده‌ی فیلم صحبت می‌کنند، فاصله‌ای که بین آنها وجود دارد، بسیار کم شده و حتی از بین می‌رود و همین موضوع باعث تمرکز حواس مخاطب تا پایان می‌شود. البته در سینما از راه‌های مختلفی به این مهم، می‌توان دست پیدا کرد و این فقط یکی از روش‌هاست.

کارگردان این فیلم «کریگ گیلِسپی» سعی کرده، اکثر قسمت‌های داستان، بیان تصویری نیز داشته باشند و شما از زبان راوی داستان فقط یک شنونده نباشید. او در این زمینه تا جایی پیش می‌رود که طرز فکر افراد مختلف را نیز به تصویر می‌کشد. سکانس‌های مختلف، خصوصا قسمت‌های مربوط به اجراهای «تانیا» روی یخ، کاملا باورپذیر کار شده و لذت تماشای فیلم را چندین برابر می‌کند. اما در کنار همین لذت‌بردن‌ها، این نکته را فراموش نکنید که شاهد یک واقعیت تلخ از زندگی این قهرمان هستید. او از یک خانواده فقیر می‌باشد و به دلیل علاقه‌ی شدیدی که در دوران کودکی به اسکیت داشت، وارد این رشته‌ی ورزشی شده است. «تانیا» با توجه به سطح فرهنگ و نوع تربیت خانوادگی به نحوی بزرگ شده که دچار کمبودهای شدیدی از نظر عاطفی و اجتماعی هست و شما تا پایان فیلم شاهد تاثیر همین عوامل بر زندگی شخصی و ورزشی او خواهید بود. نکته‌ای که در اینجا باید به آن اشاره کنم، این است که همین تربیت باعث تقویت یک ویژگی در «تانیا» شده و آن هم افزایش روحیه جنگجویی در او می‌باشد. شما در بسیاری از صحنه‌های این فیلم مانند زندگی مشترک‌ش با «جف»، روبرویی او با امتیازات داده شده توسط داوران و همچنین سکانس پایانی فیلم، به این موضوع پی خواهید برد.

رشته‌ی پاتیناژ با اینکه یک رشته‌ی ورزشی است ولی به خاطر حرکات رقص در طول اجرای آن، حالت نمایشی و هنری نیز دارد. با توجه به همین مساله، نمی‌توان منکر تاثیر ظاهر ورزشکار(چه از لحاظ چهره و فیزیک بدنی و چه طرز لباس پوشیدن و آرایش) در جمع‌بندی نهایی شد ولی به نظر من این موضوع نباید در ابعاد بزرگتری مطرح شده و مقدم بر همه چیز باشد. امیدوارم روزی شاهد این باشیم که نه تنها در این رشته و نه فقط در ورزش بلکه در تمامی حرفه‌ها(خصوصا در زمینه‌های هنری) هر فرد با توجه به قابلیت‌هایی که ارائه می‌کند، مورد ارزیابی قرار بگیرد و رنگ پوست، گرایش‌های سیاسی، اعتقادات مذهبی، نوع جنسیت و سایر عوامل فرعی و حاشیه‌ای، کمترین تاثیر ممکن را در نتیجه‌گیری داشته باشند.

فیلمنامه‌ی این فیلم، شامل بهترین لحظه‌های زندگی «تانیا هاردینگ» از لحاظ بار دراماتیک هست که همواره با تنش همراه بوده و باعث جذابیت داستان می‌شود. این تنش از تلاش «تانیا» برای رسیدن به جایگاهی که لیاقت آنرا دارد شروع شده و مشکلاتی که در زندگی شخصی، اجتماعی و ورزشی با آن روبروست را شامل می‌شود. در این داستان دو عنصر طنز و تضاد نیز به خوبی مورد استفاده قرار گرفته و لحظات پر اُفت و خیزی را رقم می‌زنند. برای مثال در یکی از صحنه‌ها، «جِف» اشاره می‌کند که هیچوقت دست روی «تانیا» بلند نکرده و بلافاصله بعد از آن، سکانسی را مشاهده می‌کنید که بر خلاف گفته‌های او می‌باشد. نکته‌ای که در تمامی تضادهای گفتاری و رفتاری وجود دارد، این است که قاضی اصلی شما هستید و با توجه به دیده‌ها و شنیده‌ها و همینطور شناختی که از کاراکترهای فیلم حاصل می‌کنید، به یک جمع‌بندی کلی می‌رسید.

شاید کمتر کسی انتظار چنین هنرنمایی سطح بالایی از «مارگو رابی» در نقش «تانیا» را داشت. او در این فیلم ثابت می‌کند که فقط یک چهره‌ی زیبا در سینما نیست و از پتانسیل خوبی برخوردار است. همچنین با وجود اینکه در اجرای حرکات پیچیده و دشوار، از یک ورزشکار حرفه‌ای استفاده شده است ولی در بقیه‌ی صحنه‌های مسابقات، باور می‌کنید که او یک اسکیت‌باز است. نقطه‌ی قوت بازیگری او به دو قسمت برمی‌گردد. هماهنگی لحن و تُن صدای او با حالت چهره‌اش(در سکانس‌ها و سنین مختلف) و همینطور اجرای دو احساس متضاد در آن واحد. قسمت دوم، یکی از دشوارترین لحظاتی است که هر بازیگر ممکن است تجربه کند و باید اعتراف کرد «مارگو رابی» توانسته به بهترین شکل آن را انجام دهد. «آلیسون جَنی» نیز در نقش «لوانا»، بازی خوبی از خود به نمایش می‌گذارد و از ابتدای فیلم تا پایان آن، کوچکترین افت و لغزشی از او به چشم نمی‌خورد. بقیه بازیگرها نقاط اوج و فرود دارند ولی در کل، همگی قابل قبول و باورپذیر ظاهر شده‌اند.

تدوین این فیلم یکی از بهترین‌های امسال است. تدوینگر علاوه بر رعایت ریتم بسیار مناسب و پویا برای فیلم، از کوچکترین اِلمان‌های صوتی، دیالوگی و تصویری برای اتصال صحنه‌ها و سکانس‌ها به‌یکدیگر استفاده می‌کند. تضادی که در بالا به آن اشاره شد، در تدوین نیز اِعمال شده و در سکانس پایانی فیلم به اوج می‌رسد. همچنین اصلِ اختصار و گزیده‌گویی نیز، رعایت شده که بهترین مثال برای این مورد، صحنه‌ای است که «تانیا» علت ناموفق بودن فرودهای خود را توضیح می‌دهد و بلافاصله بعد از اتمام صحبت‌های او، تنها با 6 شات، دلیل این موضوع به بهترین شکل ممکن به شما نشان داده می‌شود. باید اعتراف کرد که این تدوین پویا، بدون هماهنگی با فیلمبرداری، غیرممکن بود. دوربین در بیشتر قسمت‌ها، حالت سیّال دارد و دائما در حال حرکت است. این حرکت‌ در سکانس‌های مسابقات اسکیت، به نحوی است که احساس می‌کنید دوربین، همانند ورزشکار، در حال اسکی روی یخ است! در اینجا باید به ترانه‌های استفاده شده در این فیلم اشاره کنم. مطمئن هستم که حتی سازندگان هر کدام از این ترانه‌ها، فکر نمی‌کردند روزی برسد که برای آثار آنها، این چنین تصاویری از لحاظ هماهنگی، خلق شود. در نهایت باید گفت که «من، تانیا» یکی از بهترین‌های امسال است و لیاقت نامزدی و حتی برنده شدن در بخش‌های مختلف جشنواره‌های پیش رو را دارد.

جاوید مجلل

امتیاز: 84

جهت ورود به صفحه دانلود کلیک کنید

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۸ دی ۱۳۹۶ ۱۹:۵۳

در اینکه فیلم در تعریف زندگی متفاوت تونیا موفق عمل میکند شکی نیست اما عدم وجود سیر داستانی مشخص در فیلم و پراکندگی بخش های مختلف آن از هم ایرادی اساسیست که به آن وارد است . در مورد حالت مستند گونه ی فیلم هم بگویم که بر خلاف شما گمان میکنم این روش در این فیلم مانع از همراه شدن کامل مخاطب با تونیا و درک شخصیت او میشود . بدون در نظر گرفتن بازی رابی و موسیقی فیلم با اثری متوسط روبر هستیم .

نمایش اسپویل
۱۹ اسفند ۱۳۹۶ ۱۵:۴۲

همیشه در مورد فیلم های زندگی نامه این اشتباه از سوی مخاطب رخ میده که دنبال یک داستان بسیار جذاب و بعضا منسجم مثل باقی فیلم هاست. این که فیلم سیر داستانی مشخصی نداره ایراد نیست چون واقعا زندگی تانیا داستان یک تلاش چندین ساله و در نهایت رسیدن به موفقیت ( مثل خیلی کلیشه ها) نبود.

نمایش اسپویل