news-background
news-background

نقد فیلم Unhinged: خطر، از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌تر است!

 

«شر چیزی است که خطر بازگشتش همیشگی است، بعدی شبح‌گون که به شکل جادویی از نابودی فیزیکی خودش جان سالم به در می‌برد و همچنان دور سرمان می‌چرخد.» - اسلاوی ژیژک

 

فیلم «نامتعادل» (دانلود فیلم Unhinged با لینک مستقیم) تازه‌ترین ساخته‌ی «دریک بورت» که بر محور خشم و خشونت ساخته شده و از تیتراژ اول به تصاویر واقعی از انواع و اقسام خشونت‌های جاده‌ای می‌پردازد، تا لحظات پایانی که همچنان سعی بر اثبات این امر دارد (خشونت جاده‌ای)، روایت تام کوپر (راسل کرو)، یک شخصیت سادیستیک است که به دلیل خیانت همسر و جدایی از او و همچنین اخراج شدن از کار، مشکلات فراوان روحی روانی پیدا کرده و حال به دگرآزاری روی آورده، حتی اگر این دگرآزاری به کشتن ختم شود.

صحنه‌ی افتتاحیه‌ی «نامتعادل» با مردی (راسل کرو) مضطرب و آشفته احوال شروع می‌شود که ماشین خود را در کنار خانه‌ای پارک کرده، به حلقه‌اش نگاه می‌کند، کمی بعد از ماشین پیاده می‌شود و وارد خانه‌ای می‌شود و با تبر زن و مردی (عشق سابقش و همسر او) را می‌کشد و خانه‌شان را آتش می‌زند. لحظاتی بعد صحنه کات می‌خورد به ریچل، مادر جوانی (کارن پیستوریوس) که مشکلات زیادی از جمله: طلاق، درآمد کم و خرج و مخارج زیاد زندگی، رسیدگی به مادر سالمندش، مشکلات برادر کوچکترش، رسیدگی به تنها فرزندش و الخ... او را احاطه کرده‌اند و او با این حال سعی دارد به بهترین نحو  تمام سختی‌ها را کنار بزند.

اما این همه‌ی داستان نیست، کنش اصلی «نامتعادل» از آن‌جا شروع می‌شود که ریچل، برای رساندن پسرش به مدرسه، به ترافیک می‌خورد و پشت چراغ قرمز می‌ماند، در این هیاهو اما مردی پیدا می‌شود که برایشان مزاحمت ایجاد می‌کند و با ملایمت نسبت به ریچل خشونت به خرج می‌دهد و او را وادار می‌کند تا برای بوق زدنش زمانی که پشت سر او بوده، عذرخواهی کند، ریچل که به هیچ عنوان زیر بار نمی‌رود، باعث عصبانیت مرد می‌شود و او شروع می‌کند به تعقیب کردنشان و زین پس حوادث پی حوادث می‌آیند و ریچل متوجه می‌شود که خودش و تمام کسانی که دوستشان دارد، توسط این مرد مورد حمله قرار خواهند گرفت.

در این حال و هوای آشفته‌ و جهان خشن و سیاهی که «دریک» در «نامتعادل» ارائه می‌دهد و قصد دارد شکلی از خشونت سیستمی را به سیاق «دوئل» (Duel) اولین فیلم خوش‌ساخت، هیجان‌انگیز و پرتعلیق اسپیلبرگ و یا نمونه‌های دیگری همچون «فروپاشی» (Falling Down) و «تغییر مسیر» (Changing Lanes) نشانمان دهد، به بیراهه می‌رود و با متنی خام سقوط می‌کند. با این که ایده‌ای فیلم قابل تامل است اما در پرداخت دچار ایرادات اساسی می‌شود. تلاش نویسنده و کارگردان برای تنش‌زایی و گنجاندن تعلیق در سراسر فیلم اگر در لحظاتی اثرگذار است، در باقی موارد عبث، تکراری و خسته کننده است.

فیلمنامه‌ی «کارل السورث» با تکیه بر عنصر تصادف و پرداخت بیهوده به انبوهی از احتمالات و محالات، اثرگذار واقع نمی‌شود و تنها با تعقیب و گریزهایی رو به رو هستیم که از پیش نتیجه‌اش را می‌دانیم. متن سطحی «السورث»، بیشترین فشار را روی کاراکتر ریچل وارد می‌کند و از زمین و آسمان برایش شر می‌آفریند که یکنواختی و تکرار مداوم آن مخاطب را دلزده می‌کند و از طرفی در چنین موقعیت تنگناهراسانه‌ای کنش‌ها و دیالوگ‌های مضحک و عبثی که برای ریچل انتخاب می‌کند، هیجان را از اثر می‌گیرد و باورپذیری مخاطب را از میان می‌برد. شاید تنها مهم‌ترین نکته در مورد کاراکتر ریچل امتناع سرسختانه‌ی او از عذرخواهی باشد که شرور داستانی از او می‌خواهد.

 

نقد فیلم The Silencing: شکار در جنگل‌های ممنوعه

 

در سایر موارد ریچل عملکرد نابه جایی دارد فی‌المثل، زمانی که می‌فهمد مرد به راستی در حال تعقیب اوست، بدون معطلی مورد را به پلیس گزارش نمی‌دهد و از کنار موضوع رد می‌شود، از این گذشته با وجود اینکه به عین می‌بیند که مردی که او را تعقیب می‌کند، یک قاتل روان نژند است، باز هم دست روی دست می‌گذارد و به آرامی سعی می‌کند با کسی که اساسا هیچ درکی از گفت و گوی منطقی ندارد و  خشونت در کلامش موج می‌زند، منطقی و معقولانه صحبت کند.

از دیگر نقاط ضعف داستانی که بر روی متن سوار شده‌اند، می‌توان از تاکید بر عنصر شانس در تمام لحظات تا گره‌گشایی پایانی، عدم ابعاد بخشیدن به کاراکترها و موانع و گره‌های الابختکی همچون دزدیدن گوشی زن توسط مرد مزاحم و نداشتن رمز گوشی زن، دسترسی راحت مرد به حساب‌های بانکی زن و  انتقال وجه از گوشی او، کشتن وکیل ریچل در رستوران توسط مرد مزاحم، مقابل دیدگان همه، رفتن مرد به خانه‌ی ریچل، کشتن همسر برادرش و آزار رساندن به برادر ریچل و سطحی‌تر از همه، پلیس‌هایی که نمی‌توانند یک قاتل سرگردان که تصاویرش در تمامی دوربین‌های شهر ثبت شده است را دستگیر کنند و تمام این ضعف‌ها به جای خلق موقعیت بحرانی، موقعیتی کمیک را می‌سازد.

با این‌که سازندگان فیلم تلاش می‌کنند تا «نامتعادل» را به مبحث مهم خشونت متصل کنند که یکی از جلوه‌هایش نابودی گفتمان مدنی در جهان در حال پیشروی است، اما این امر به هیچ عنوان محقق نمی‌شود. تنها با یک قاتل روان‌نژند و سادیستیک رو به رو هستیم که راه تسکین دردهایش کشتن است. فی‌الواقع واکنش او نسبت به ناکامی‌ها و شکست‌های زندگی بروز خشونت است.

بدیهی است که الگوی یک فرد عادی که در شرایط خطرناک قرار می‌گیرد اتفاق تازه‌ای نیست اما نوع پرداخت آن می‌تواند خلاقانه صورت بگیرد که در این‌جا این اتفاق هم هرگز نمی‌افتد.

«نامتعادل»، با استفاده از مونتاژ آغازین، حوادث خشمگین در جاده‌ها و صحنه‌هایی از هرج و مرج عمومی، بیش از حد احساسات مخاطب را مورد هدف قرار می‌دهد و نمی‌تواند به درستی عصبانیت و جامعه‌ای که اخلاقیات در آن گویی به یک بند آویزان است، را به تصویر بیاورد و با وجود تاکید بر جریانات واقعی، این فیلم یک اثر خام است که بیهوده تلاش می‌کند عناصری را که به وضوح برای تحریک هیجان‌های ارزان قیمت طراحی شده‌اند، به برخی از مضامین عمیق‌تر، متصل کند. فی‌الواقع مشکل اساسی فیلم متنی است که گویی هیچ گونه منطقی برای آن تعریف نشده است و فقط طرحی خطی وجود دارد که با حداکثر سرعت و انواع و اقسام هیجانات تحمیلی، به پایان می‌رسد.

ناگفته نماند تنها برگ برنده‌ی فیلم  بازی درخشان «راسل کرو» است که به اندازه‌ی یک کلاس درس بازیگری پربار است. کرو که حکمران تمامی صحنه‌هاست به خوبی نقش یک شرور ترسناک را ایفا کرده و حتی زمانی که فیلم به سمت تکرار و لودگی می‌رود، نمی‌گذارد مخاطب لحظه‌ای پلک بزند و از او غافل شود. کرو حدود ۷۰ دقیقه از ۹۰ دقیقه‌ی فیلم را پشت فرمان یک وانت غول پیکر می‌گذراند، همانند یک دیوانه رانندگی می‌کند و مانند یک قاتل حرفه‌ای می‌کشد و به طرز هراسناکی باورپذیر است. کرو تنها عنصری است که در این تریلر جاده‌ای و در میان تعقیب‌و‌گریز‌ها، با آرامشی دلهره‌آور و پسش خنده‌های هیستیریک و خشمی که شعله‌هایش مدام بیشتر و بیشتر می‌شود، مخاطب را تا انتها خیره نگه می‌دارد و تنها عنصری است که میل به دیدن «نامتعادل» را به وجود می‌آورد.

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۲۸

من در زمان تماشای فیلم و سریال و حتی مطالعه کتاب یا تجربه یک بازی ویدیویی، روی مسئله استفاده از عنصر شانس و اتفاقات خیلی دقت میکنم و وقتی تعدادشون زیاد بشه اون رو نشون از ضعف نویسنده میبینم. خیلی خوشحالم که نویسنده این نقد هم به این موضوع اشاره کردند، چون اکثر افراد براشون مهم نیست، درحالیکه استفاده بیش از حد از این ترفند برای جلو بردن داستان اثر هنری، توهین به شعور مخاطب هستش و بنده نمیتونم تحمل کنم. نمونش همین فیلم که در برخی مواقع نزدیک بود گوشی خودم رو به سمت دیوار پرت کنم از بس اتفاقات بی منطق بودند. اما به هر طور شده به سلامت تمومش کردم و در عین نارضایتی، به نویسندگان این اثر حق دادم. چون به نظرم اومد که مدل داستان جوری بود که نمیتونستند از این ترفند استفاده نکنند. زیر پست فیلم هم نظرم رو دادم، مهم اون پیامی بود که میخواستند برسونند بعلاوه نشون دادن چند سکانس هیجانی و دلهره‌آور. که از این نظر به همراه بازی خوب راسل کرو، فیلم قابل قبولی بود برام. همین که باعث بشه بینندگان این اثر کمی بیشتر متوجه بشند که "1- با افراد جامعه با حس همدردی بیشتری رفتار و صحبت کنند و باعث اضافه شدن درد و مشکلات هم نشند. 2- هر مشکلی که داشته باشیم، نباید کنترل خودمون رو از دست بدیم، چرا که ممکن بود بدتر از اینها هم برامون پیش بیاد، پس بهتره به خودمون بیایم و با آرامش دنبال راه چاره باشیم تا بدتر کردن اوضاع برای خودمون و دیگران." به نظرم کارش رو به خوبی انجام داده، هرچند میتونست بهتر و پربارتر باشه.

نمایش اسپویل
۶ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۳۰

سپاس از توجه شما ?

نمایش اسپویل
۱۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۵۲

در مورد ژیژک بسی گفته و شنیده شده، و حتماّ نوشته و خوانده نیز، امّا او همیشه حرفی تازه در آستین دارد؛ پس در قاموس ماتریالیستان تاریخی پیرو لکان «شر» نیز یک «چیز» است و ماهیّتی فیزیکی دارد! این بار اگر نشانی از شر ببینم حتماً از هستی ساقط خواهمش کرد تا کمتر دور سرم وزوز کند. درود بر لکان و اهل بیتش که مایه شگفتی عالمیانند

نمایش اسپویل