news-background
news-background

نقد فیلم The White Tiger: قیام بردگان

 

«قیام بردگان آن‌‌گاه آغاز می‌شود که کینه توزی خود آفریننده می‌شود و ارزش‌زا: کینه توزی وجودهایی که امکان واکنش راستین، واکنش عملی، از ایشان دریغ شده است و تنها از راه یک انتقام خیالی، آسیبی را که خورده‌اند جبران توانند کرد.»

فردریش نیچه تبارشناسی اخلاق ترجمه‌ی داریوش آشوری

 

 

«ببر سفید» (دانلود فیلم The White Tiger با لینک مستقیم) تازه‌ترین ساخته‌ی «رامین بحرانی» که از روی رمان پرفروش «آراویند آدیگا» ساخته شده است، رمانی که برنده‌ی جایزه‌ی بوکر در سال ۲۰۰۸ شده‌ است،  یکی از قابل قبول‌ترین اقتباس‌های ادبی سال‌های اخیر است. ترکیبی از هجو و ملودرام، با فیلمنامه‌ای منسجم که داستان آن آرام آرام شروع می‌شود، شخصیت‌ها معرفی می‌شوند، دچار تحول می‌شوند، رشد و نمو پیدا می‌کنند و داستان به اوج می‌رسد و با پایانش، شروعِ دیگری را رقم می‌زند. روایتی تیره و تار از جرم و جنایت بی‌حد و ظلم و فساد در هند که این‌بار از طریق کاراکتری به نام بالرام توصیف می‌شود. یک جوان فقیر روستانشین که محصول جامعه‌ی فاسد و ظالم است ولی کم‌کم با حیله گری و هوش منفی، خود را از قفس بردگی خارج می‌کند و از خدمتگزاری به ارباب، می‌رسد به جایگاه قدرت و کارآفرینی و در نهایت بدل به بخشی از همان سیستم فاسد می‌شود که روزی زیر سنگینی و فشار آن خرد شده بود.

راوی فیلم «ببر سفید»، بالرام است (Adarsh Gourav)، کاراکتری باهوش، جاه‌‌طلب و همچنین فرصت‌‌طلب که از طریق همین صفات، موقعیتی را پیدا می‌کند که از روستا خارج شود و به شهر برود تا در آن‌جا رانندگی یاد بگیرد و بتواند با چاپلوسی و نقش‌آفرینی‌، راننده و خادم خانواده‌ی کاراکتر لک‌لک (ماهش مانجرکار)، ارباب نامدار و البته ظالم هندی شود، اعتمادشان را بدست بیاورد، محرم اسرارشان شود و اما در اصل بر آن‌ها تسلط پیدا کند و انتقام دیرینه‌اش را بگیرد. کاراکتری که به همراه خانواده‌اش که در راس آن، مادربزرگ (کاملش گیل) قرار گرفته، در روستایی فقیرنشین در دهلی بزرگ شده است و صاحبین و باج‌ گیران روستا (لک‌لک و زیردستانش) که از قدرت واقعی برخوردار هستند و هیچ امری جلودارشان نیست، تمامی آن‌ها را اداره می‌کنند. کاراکتری که معنای بی‌عدالتی را به وضوح در دوران کودکی در روستا درک می‌کند و پس از سختی‌هایی که می‌کشد تصمیم می‌گیرد به شهر برود و به همان اربابانی خدمت کند که از مردم روستا باج می‌گرفتند تا بتواند به نوعی زندگی آنان را به سیاهی و تباهی بکشاند. خادمِ در ظاهر وفاداری که تصویر قابل قبولی از خود ارائه می‌دهد ولی زمانی که کارفرمایانش به او خیانت می‌کنند، لبخند ساختگی تحسین برانگیز او تمام می‌شود و واقعیت وجودی‌اش نمایان می‌شود، عصبانیت سرکوب شده نسل‌ها فوران می‌کند و به تنهایی انتقامش را می‌گیرد.

«رامین بحرانی» در تازه‌ترین فیلمش، از کاراکتر جوانی رونمایی می‌کند که تمام نیازها و خواسته‌هایش زیر فشار سرمایه داری و سیاست‌های کثیف حاکم دفن شده است و حال به عنوان یک راننده و خادم برای لک لک و خانواده‌اش از جمله آشوک، پسر جوان (راجکومار رائو) و همسرش پینکی (پریانکا چوپرا جوناس) که تازه از آمریکا بازگشته‌اند و نماینده یک نوع جهان بینی مدرن، در برابر جهان سنتی و سرکوب گر و خشن وطنی هستند، خدمت می‌کند تا از این طریق و در فرصت مناسب، به آنچه که برایش برنامه‌‌ریزی کرده، دست یابد.

ناگفته نماند، علاوه بر این که رامین بحرانی در «ببر سفید» سیستم فاسد و جامعه طبقاتی هند را نقد می‌کند، از طرفی از کاراکتر بالرام هم چهره‌ای سازنده نمی‌سازد و از او تصویر خوب و مثبتی را به مخاطب نشان نمی‌دهد. او را خادمی مشاهده‌گر، باهوش، مکار، خودآموز و خطرناک، نشان می‌دهد که شیوه‌ی به قدرت رسیدنش ترسناک است. انسان‌ها را به راحتی می‌فروشد، هر زمان که بخواهد همرنگ سیستم فاسد می‌شود و برای حفظ آن می‌کوشد و اما پایش که برسد دست به قتل هم می‌زند. تصویر خادمی که باید از آن ترسید، شبیه به آنچه که در کتاب ژاک قضا قدری مطرح می‌شود، «باید از نوکرها ترسید، هیچ اربابی، دشمنی بدتر از نوکرش ندارد.». و بحرانی این‌گونه اعتماد را از مخاطب می‌گیرد و او را به فکر فرو می‌برد.

کاراکتری که تنها جغرافیای سیاسی، نگرانی اصلی او نیست و در تمام زندگی خود، با درک جایگاه خود در یک سیستم بی‌رحمانه و کشف روزنه‌ای برای فرار، مشغول استمرار بقا بوده است. کسی که از دل زندگی زاغه نشینی بیرون می‌آید، و به سرعت درمی‌یابد که طبقه بندی پیچیده‌ی جامعه هند به یک سلسله مراتب ارباب و رعیتی بدل شده است و اقتدار سیاسی اسمی که متعلق به شخصیتی است به نام «سوسیالیست بزرگ» سندیت ندارد و چنین ایدئولوژی هیچ‌گاه به عمل هم نمی‌رسد و نمی‌تواند مانع از گرفتن رشوه از فئودالیست‌های ظالم و قدرتمند ‌شود. کاراکتر شکافته‌ای که فی‌الواقع چیزی برای از دست دادن ندارد و همانند دیگر افراد بی‌صاحب، می‌تواند خونسردانه منتظر باشد و ببیند نفر بعدی که در این چرخه‌ی فساد ذبح می‌شود، چه کسی است. سوژه‌ای که به زعم لکان از آغاز شکافته و منقسم است: او تقسیم شده است بر ابژه‌ی موجود در خودش، بر چیزه‌ای که توامان او را جذب و دفع می‌کند. چیزی که فی‌الواقع او را هم می‌استوارد. شاید بهترین جمله‌ای که تصویری از این کاراکتر را به وضوح ارائه می‌دهد، همان جمله‌ای باشد که خود او، کارآفرینی که پس از عبور از سختی‌ها و رسیدن به جایگاه فعلی‌اش، خطاب به کارکنانش می‌گوید؛ جمله‌ای که مخاطب را پس از پایان فیلم، به فکر فرو می‌برد: «یک تاجر جوان ثروتمند بنگلوری، باید ترکیبی از خصوصیات متفاوت باشد، راست و کج، مسخره و معتقد، مکار و صمیمی.»

در نهایت می‌توان گفت «ببر سفید» از همان عنوان، بار معنایی دیگری را بر دوش می‌کشد و خبر از قیامی نیمه خفته می‌دهد. عنوانی نشات گرفته از واقعیت کاراکتر بالرام، واقعیتی تلخ و دردناک که حال قرار است تغییر کند. عنوانی که خبر از پدیده‌ای نادر در کشوری که با نابرابری سختگیرانه تعریف می‌شود، می‌دهد: یک انسان خودساخته که ببر نمادش است. ببر و قدرت نمادینی که این فرد را را از فقر و تنگدستی به پیروزی و چیرگی سوق می‌دهد و کم‌کم از ساحت نمادین به واقعیت ورود پیدا می‌کند و به او جلوه‌ای سیاسی می‌بخشد و آرام آرام خبر از یک ابرقدرت در حال ظهور می‌دهد که بی‌شک از قدرت خود، آگاه است.

 

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید