news-background
news-background

نقد فیلم Penguin Bloom: سوار بر امواج زندگی

«پنگوئن بلوم» (Penguin Bloom) به کارگردانی «گلندین آیوین» که بر اساس کتاب «کامرون بلوم» در باب تراژدی واقعی همسرش «سامانتا بلوم» پس از فلج شدنش، ساخته شده است، روایت خانواده‌ی ۵نفره بلوم است که برای تعطیلات به تایلند می‌روند و در همان‌جا سامانتا، مادر خانواده دچار حادثه می‌شود و مهره‌های تی.۶ کمرش آسیب می‌بیند، توانایی حرکت کردن را از دست می‌دهد و تعطیلاتی که قرار بود شادی دیگری را برایشان رقم بزند، اندوه و افسوس را به زندگی‌شان می‌آورد. در میان این حجم از ناامیدی اما ورود یک جوجه کلاغ به زندگی‌شان اوضاع را تغییر می‌دهد و جریانات دیگری را رقم می‌زند. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.

فیلم با صدای نواح (موری جانستون)، یکی از پسران سامانتا و کامرون که با یادآوری این جمله که: «مادر عاشق اقیانوس است، همیشه او را دوست دارد» روی تصاویر شروع می‌شود، صدای نواح بر روی تصاویری رویاگونی از استرالیا، طبیعت بکر، موج‌سواری، خانه‌های کنار اقیانوس و زندگی شاد خانواده بلوم شروع می‌شود و سپس در اوج این زیبایی، ویرانی جان می‌گیرد و به حادثه‌ای که فلج شدن مادر خانواده را رقم می‌زند، ختم می‌شود و روزگار تیره و تار شروع می‌شوند و پویایی خانه تغییر می‌کند و روابط این خانواده دگرگون می‌شود.

درام «گلندین آیوین»، بر مبنای یک فکر اصلی حرکت می‌کند و آن این است که در این جهان ناپایدار، چطور زندگی انسان به سادگی دگرگون می‌شود و «آیوین» با این ایده، به زیبایی شخصیت سامانتا را به تصویر می‌آورد که به هنگام تعطیلات در تایلند، پاهایش را از دست می‌دهد و ماه‌ها پس از تصادف در رکود افسردگی عمیق به سر می‌برد و چگونه سرمای این غم بر خانواده تاثیر می‌گذارد. فی‌الواقع «آیوین» زندگی را همانند اقیانوس بزرگی می‌بیند که هر موج آن، به شکلی مسیر انسان را تغییر می‌دهد.  در  میان این حجم از کرختی و دلسردی خانواده بلوم، به یکباره موج دیگری از راه می‌رسد از جنس امید و بیداری، درست زمانی که کامرون (اندرو لینکلن) و سه پسر خردسالشان (گریفین موری جانستون، فلیکس کامرون و آبه کلیفورد بار) یک کلاغ مجروح را به خانه می‌آورند و نامش را پنگوئن می‌گذارند، کلاغی که گویی برای پرستاری از سامانتا آمده است و مدام مراقب اوست. پرنده‌ای که پرواز کردن را در خانه‌ی آن‌ها می‌آموزد و چگونه پرواز کردن را به زنی که روحش شکسته شده است، نشان می‌دهد.

از  نکات حائز اهمیت فیلم می‌توان به این مسئله اشاره کرد که ایده دگرگونی فیزیکی و رفتاری یک حیوان که شبیه به انسان است، یک مفهوم جالب و چند وجهی را دربردارد و این اندیشه را به همراه می‌آورد که ما داستان‌های خود را در سایر موجودات زنده می‌توانیم ببینیم و یا به عبارتی دقیق‌تر برخی از الگوهای روایی، مانند چیرگی بر سختی‌ها و مشکلات آنقدر مهم هستند که از گونه‌ها فراتر می‌روند و به زیبایی نظم روایی را در جهان آشفته به ارمغان می‌آورند.

ورود پنگوئن هم در این الگو قرار می‌گیرد، کلاغی زخمی که نمی‌تواند پرواز کند و سازمانهایی هم که نمی‌تواند حرکت کند، گویی تکه‌هایی از خود را در این موجود می‌بیند و اینگونه پنگوئن به یک کاراکتر و کاتالیزور و تاثیرگذار در فیلم بدل می‌شود. پنگوئن هر از گاهی در روزهای حزن‌آلود و در رویدادهای غم‌انگیز، سامانتا را تسکین می‌دهد، اعم از ربودن اسباب بازی بچه‌ها و یا خوردن معجون تهوع آور کرم خاکی و سفیده تخم مرغ.

پنگوئن، کلاغی است که با زیستن و همفاز شدن با طبیعت، چیزی را در سامانتا بیدار کند که مدت‌ها پس از حادثه، خواب مانده بود و آن شور است. کلاغی که تاریکی‌ها را می‌زداید و با حرکاتش، نور و امید را به سامانتا نشان می‌دهد و یادآور می‌شود که امید در همین نزدیکی‌هاست، کافی است کمی پرده را کنار بزنی و نور را به خانه‌ات راه دهی. و اینگونه با زنی مواجه می‌شویم که آرام‌آرام درمی‌یابد هنوز هم دلایل زیادی برای زندگی کردن وجود دارد.

ناگفته نماند که این درام خانوادگی خوش‌ساخت با بازی بی‌نظیر و باورپذیر بازیگران، از نائومی واتس و اندرو لینکلن گرفته تا پسران، نواح (گریفین موری-جانستون)، روبن (فلیکس کامرون) و اولی (آبه کلیفورد بار) به بار نشسته است. کودکانی که به زیبایی از خط داستانی حمایت می‌کنند، هر ازگاهی با رعب و وحشت و هر ازگاهی با معصومیت و انرژی به خانواده بلوم تعادل می‌بخشند و لحظات تکان دهنده زیادی را خلق می‌کنند.

این فیلم به لحاظ بصری نیز، خیره کننده است و لایه‌ای متفکرانه از احساسات و شاعرانگی را با تک‌تک تصاویر، ارائه می‌دهد.  سرسبزی و طراوت محیط ساحلی استرالیا، آسمان نیلگون، اقیانوس بی‌کران، خانه‌های ساحلی و عدم وجود آسمان‌خراش‌های شهری و در پس تمام این زیبایی‌ها، عشق خانواده بلوم به طبیعت و همفاز شدن با آن است که در پایان، خوشی را به همراه دارد، خانواده‌ای رنجور که همزمان با تلاش برای درمان پرنده‌ای درد کشیده، زخم‌هایشان هم شفا می‌یابد.

در نهایت می‌توان گفت «گلندین آیوین» در «پنگوئن بلوم» نه با عجله داستان را جلو می‌برد، نه بیش از حد زمان را طولانی می‌کند و نه بیش از حد احساسات مخاطب را مورد هدف قرار می‌دهد و نه هراسی از پرداختن به جزئیات لحظات زیستن دارد. او به درستی استراتژی کلامی و قواعد کلامی را در دیالوگ‌ها به کار می‌برد، تغییر و تحول کاراکترها را به خوبی در اثر نمایان می‌سازد و با شکل دادن ترومای شخصیت اصلی و تحت‌الشعاع قرار دادن باقی شخصیت‌ها و مسیر درام، لحظات را ماندگار می‌کند و میل به دیدن را تا تیتراژ پایانی در مخاطب بوجود می‌آورد.

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید