«قهرمان معمولا ابزار برتر ندارد؛ اخلاق برتر دارد.
اگر قهرمان ابزار برتر هم داشته باشد، معمولا قبل از آنکه قصه به آخر برسد، ابزارش یا گم میشود یا خراب. دلیلش هم ساده است: آدمی که تکیهاش بر ابزار برتر باشد، بنابر تعریف، قهرمان نیست. از دست دادن ابزار یا قدرت، آدم را در معرض خطری مهلک... در موقعیتی که بتواند فرصتی پیدا کند و قهرمان شود قرار میدهد.»
قدرت فیلم
هاوارد سوبر
ترجمهی خشایار قشقایی
دوران حکمرانی ۱۵سالهی «دنیل کریگ» از «کازینو رویال» گرفته تا «اسپکتر»، به همان اندازه که هیجانانگیز بوده، تلخ و ناامید کننده هم بوده و البته این امری بدیهی است که در یک فرنچایز تقریبا ۶۰ ساله با ۲۵ اثر، قطعا خللهایی هم وجود داشته باشد. اما نکتهی قابل توجه و متمایزکننده در آثاری که «دنیل کریگ» به عنوان مامور ویژهی ۰۰۷ معرفی میشود، تعهد به قوس عاطفی شخصیت جیمز باند است که نشان میدهد نه تنها این ابرجاسوس بریتانیایی قلب دارد و عاری از احساسات نیست، بلکه درد و رنجی که او در یک فیلم تجربه کرد، در فیلمهای بعدی هم همراهش بوده است. سینمایی «زمانی برای مردن نیست» (دانلود فیلم No Time To Die با لینک مستقیم)، بیست و پنجمین فیلم از مجموعه فیلمهای «جیمز باند» به کارگردانی «کری فوکوناگا»، ترکیبی از این دو مفهوم است: عشق و ناامیدی و به تبع این مفاهیم، همراهی مخاطبان با باندی که جرأت بیان و بروز احساساتش را دارد، در حالی که در میان داستان و شخصیتهای عبث، ناامید و گرفتار است، شکل میگیرد. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.
«زمانی برای مردن نیست»، آخرین قسمت از مجموعهای که مامور ویژهی ۰۰۷ آن، «دنیل کریگ» است، اندکی پس از پایان «اسپکتر» شروع میشود، زمانی که قهرمان خسته و آشوبزدهی قصه به همراه دکتر مادلین سوان (لی سیدوکس) با ماشین خود در امتداد سواحلی در جنوب ایتالیا چرخ میزنند و به دنبال بازگشت ذرهای آرامش به زندگیشان هستند اما قاتل بالفطرهی «اسپکتر» که متوجه شده، باند و مادلین از دوران بازنشستگی اروپایی خود لذت میبرند، سرسپردگانش را مامور میکند تا آنها را از سر راه بردارد. اما داستان اصلی این فیلم و ماموریت باند زمانی شروع میشود که جیمز باند پس از مقابله با فداییان اسپکتر، متوجه میشود، شرور تازهواردی سلاحهای زیستی و ویروسی مرگباری را که اسپکتر تولید کرده، ربوده تا جان میلیونها نفر را از بین ببرد و حال او باید از وقوع این جنایت جلوگیری کند.
جهان آخرین فیلم از این مجموعه که قرار است به دست ویروسی دستساز دگرگون شود، سرد، تاریک، حزنآلود و رو به فروپاشی است؛ شبیه به روزگار ویروسی ما و جهانی که برای دو سال خاموش شد و عبور از آن تبعات سنگینی را به همراه داشت. «زمانی برای مردن نیست» جایی است که قهرمانان یا از میان رفتهاند و یا یارای برخاستن ندارند، جایی است که دادهها به اندازهی موشکها مرگبار هستند، جایی است که مرگ به راحتی در دستان بشر تولید و پخش میشود و میمانیم که به واقع به چه کسی میتوان اعتماد کرد؟ آیا نجات دهنده زنده است؟ آیا بعد از تمام این بحرانها میتوان دوباره آغاز کرد؟
اولین نکتهی حائز اهمیت در این فیلم که در واقع، ویژگی مهم ۵فیلم پایانی ابرجاسوس توانمند بریتانیایی است؛ این است که خالقان اثر از شما میخواهند تا تکتک جزییات را از اولین فیلم این مامور، یعنی «کازینو رویال» به خاطر داشته باشید تا اساسا بتوانید درک کامل و دقیقی از «زمانی برای مردن نیست» داشته باشید، میخواهند که در ۴فیلم قبلی غوطهور شوید و بعد مکگافین این قسمت را دریابید و ببینید که ریشه در کجا دارد. به بیانی واضحتر، درک ماموریت پایانی این جیمزباند، مستلزم تماشای ۴ماموریت پیشین اوست چرا که در غیر این صورت تنها با اکشنی تماشایی و مهیج اما با محتوایی سرشار از امور گنگ مواجه خواهید شد.
این اثر تماشایی که از سکانس پرشور و پرتعلیق افتتاحیه مخاطب را همراه میکند و هراس و دلهره را در دل او میگذارد، با تکنیک گسترش پیرنگ و جستوجو برای مکگافینی که ابژهای انسانی است، پیش میرود و تمام امورات حول محور یافتن این ابژه میچرخند، ابژهای مرگبار که قرار است مرگ میلیونها نفر را رقم بزند. در این راستا کارگردان، سکانسهای اکشن مورد نیاز را با هوشیاری و پویایی مدیریت میکند و به زیبایی مخاطب را همراه میسازد؛ اتفاقی که برای فیلمی با زمان دو ساعت و چهل و سه دقیقه بسیار چشمگیر است و مخاطب هم گذر زمان را احساس نمیکند. و البته نکتهی مهم در این فیلم این است است که در هر صورت، «فوکوناگا» و فیلمنامهنویسانش موفق شدهاند در اوج اکشنی تماشایی و مهیج، به بعد عاطفی و احساسی کاراکتر باند به زیباترین شکل ممکن وفادار بمانند، قهرمانی که برعکس عنوان اثر، برای مردن آماده است.
اکثر بازیهایی که در «زمانی برای مردن نیست» میبینیم بیشک قابلیت جذب مخاطب را دارند من جمله: لی سیدوکس، آنا دی آرماس، نائومی هریس، روری کینیار، بن ویشا، جفری رایت، لاشانا لینچ و... اما حضور قدرتمند دنیل کریگ، رالف فاینس و کریستفر والتز شکوه و صلابت فیلم را رقم میزند و البته حضور آرام و بیبدیل رامی مالک، شروری رنگپریده، هراسناک و رواننژند که طرح تسلط بر جهان را دارد و وجودش رعب بر دل میاندازد، رنگ دیگری به فیلم میدهد.
در نهایت میتوان گفت «فوکوناگا» در «زمانی برای مردن نیست» تنها فیلمی از این مجموعه که با دوربینهای آیمکس و لارژفرمت گرفته شده است، در ۲ ساعت و ۴۳دقیقه داستانش را با نمایش لوکشینهای متعدد، نورپردازی خوب، قاببندیهای زیبا و چشمنواز، تیتراژ آغازین و آهنگ فوقالعادهی بیلی آیلیش، موسیقی متن تنشزای هنس زیمر و بازیهای اثرگذار برای مخاطب بازگو میکند و با خلق لحظههایی پرتنش و تعلیقزا و با تزریق درام بیشتر به قصه و کاستن اکشنِ بیچون و چرا، مخاطب را تا انتها خیره نگه میدارد و همذاتپنداریاش را رقم میزند و فیلمش را بدل به اثری محبوب و به یاد ماندنی میکند؛ از آن دست آثار به یاد ماندنی که به زعم سوبر، به جذب مخاطب طی زمان و اقامت در خاطره شخصی و جمعیمان ادامه میدهند و موفقیتشان را مرهون آشکارسازی الگوهای حاکم بر زندگیماناند، بیم و امیدهایمان، تمناها و درماندگیهایمان، سوداها و سرخوردگیهایمان، عشق و نفرتهایمان.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Masoudklavier
Masoudklavier
۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۰۹
عالی
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
aliakbarjo
aliakbarjo
۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۰۵
عالی بود متن موفق باشین تصویربرداری و موسیقی متن و جلوه های بصری هرکدوم می تونن نامزد اسکار شوند
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ