«بندتا» (Benedetta)، تازهترین ساختهی کارگردان تابوشکن، «پل ورهوفن» که برگرفته از کتاب بیوگرافیکال «جودیت.سی.براوان» به تصویر آمده است، روایت «خواهر بندتا کارلینی» است، راهبهای کاتولیک که در قرن هفدهم، در ایتالیای ضداصلاحات میزیسته. بندتا با ادعای دیدن مسیح و نازل شدن وحی و اتصالاتی ماورائی، توجهات همه را به خود جلب میکند و خبر معجزات او در دل جامعه نفوذ میکند؛ خبری که تاثیر بالفور روی همگان میگذارد و نهایتا او را قدیسه میخوانند و سرپرستی صومعه را به او واگذار میکنند. اما در میان این هیاهو، بندتا با یکی از راهبههای خود به نام خواهر بارتولومیا رابطهای شهوانی برقرار میکند و اینگونه هم معنویت مستقل او و بدعتگراییاش و هم رابطهاش، به گوش پاپ ضد اصلاحات میرسد و بر آن میشوند تا این دردسر و فساد را خاموش کنند. در نهایت با شهادت بارتولومیا بنا بر آنکه بندتا در حالی که توسط روح یک دیو مذکر به نام اسپلندیتلو، تسخیر شده بود، با او رابطه برقرار کرد؛ از درجهی خود خلع و زندانی میشود و طرح آتش کشیدنش در ملاعام مطرح میشود. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.
ورهوفن در تازهترین ساختهاش که جهان طاعونزده و قرنطینه شدهی آن شبیه به روزگار کرونایی ماست، داهیانه به رابطهی میان دو راهبه در صومعهای ایتالیایی در قرن هفدهم میپردازد و به صراحت از امر قدسی، قدسیتزادیی میکند و جهانی سرد و تلخ و بیمارگون و از جهاتی شبیه به فیلم «شیاطین» را خلق میکند. جهانی دگم، بسته و منحوس که در نهایت، آزادیخواهان آن در راستای میل به رهایی اقدام میکنند هرچند اقداماتشان نسبت به زمانهای که در آن میزیستند، افسارگسیخته و به نوعی تابو شکنی بود.
ورهوفن با دستمایه قرار دادن مسئلهی ایمان، درامش را به آرامی جلو میبرد. اگر طبق نظریهی فولر به فیلم نگاه کنیم، ورهوفن ایمان را در سه مرحله تعریف میکند: مرحلهی حسی و فراافکنی: مرحلهای که فرد بسیار تاثیرپذیر است و ایمان از طریق داستانها و مناسک، رشد میکند. مرحلهی اسطورهای و ادبیاتی: که در آن دادههای ارائه شده مورد قبول واقع میشوند تا شخص در اجتماع پذیرفته شود و در نهایت، مرحلهی سنتتیک و قراردادی: مرحلهای که ایمان در سیستم عقیدتی جای میگیرد و شخصیتپروری جای خود را به قبول زمامداری شخص یا گروهی میدهد که فرد به آن ایمان بسته است، و ورهوفن از دل همین مراحل که برای کاراکتر اصلی از دورهی کودکی و ورود به صومعه تا مرحلهی رشد کردنش قرار میدهد، فروپاشی این مسئله را خلق میکند و با نشان دادن میل یک فرد مذهبی به لذت که تنها با لمس بدن امکانپذیر است، درامش را به نقطهی بحران میرساند و مخاطب را در ابهام و شگفتی فرو میبرد.
او با نشان دادن یک فرد با ایمان؛ یک عابد که وابسته به عشق عیسی مسیح است و همیشه مطمئن نیست که چگونه این عشق را به بهترین نحو بازگرداند، مخاطب را به فکر فرو میبرد. بندتا از زمانی که در کودکی به عنوان عروس، برای مسیح در صومعه پذیرفته شد البته با جهیزیهی هنگفت از پدرش، با ایمانش کلنجار میرود تا زمانی که تن به عشقی زمینی میدهد و همین امر را به نوعی مرحلهای از رسیدن به عشق ابدی میداند. درام ورهوفن در این میان با خلق گرهی درونی بندتا، کاراکتر اصلی فیلم، که جنگی علیه یکپارچگی اعتقادات خودش انجام میدهد، جلو میرود. قلب بندتا به عیسی تعلق دارد و البته که سکانسهای رویاهای بندتا، به زیبایی نشان میدهد که او عهد عروسی خود با عیسی را جدی گرفته است. بندتا اما تمایل دارد هر گونه افکار گمراه کننده را با ایجاد درد جسمی مجازات کند. به هر حال، او رنج را راهی برای شناخت مسیح میداند.
ورهوفن که برای تعریف معضل قهرمانش اما بسیار فروتنانه و منطقی عمل میکند؛ او به راحتی تصمیم میگیرد بر روی امورات سادهتر متمرکز شود و اینگونه قهرمان مغضوبش را به نمادی از هراس مذهبی و یا قربانی دین و دولت، بدل میکند و در همین هنگام توجه ما را به سمت هجوم وحشت مذهبی که گریبان همگان را میگیرد، میبرد.
در نهایت میتوان گفت در متن تا اجرای این فیلم، کشمکش فرد با خود به زیبایی رخ میدهد، کشمکشی بین میل نفسانی و ایمان، اما با این حال، اینکشمکش به همین جا ختم نمیشود. این فیلم بیداری جنسی خواهر بندتا و رهایی او از طریق رابطهی جنسی را روایت میکند و ورهوفن، جسورانه، قدرت، دسیسه، شهوت، رذالت و منجلاب و درهم تنیدگی که درون کلیسا رخ میدهد را به تصویر میکشد. فیالواقع این فیلم، بسیار عمیقتر از آن چیزی است که در وهلهی اول به نظر میرسد. «بندتا» با کارگردانی دقیق و صحیح، فیلمبرداری باشکوه و بینقص ژان لاپوآری، دکوراسیون زیبا و ساختمانهای سنگی تاریخی، موسیقی متن تاثیرگذار آن دادلی و بازیهای تماشایی که همگی به درستی، خفقان، تاریکی، محدودیت و در نهایت میل به آزادی را نشان میدهند، اثری حساب شده است که با نگاهی ریزبینانه به قدرت، سیاست و مذاهب سازمانیافته و البته با وجود ریتم آرام، مخاطب را خسته و دلزده نمیکند و تا انتها او را همراه میسازد.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
maziyarsss
maziyarsss
۲۵ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۱۰
چرا همهی منتقدای ما، نقد مضمونی میکنن؟ چرا کسی نقد فُرمال نمینویسه؟ به دلم موند یه نقد فُرمال بخونم. همهجا منتقدا دارن داستان فیلمها رو توضیح میدن و اسمش رو میذارن نقد. بیشتر از اینکه نقد فیلم باشه، نقد فیلمنامهست. نوشتید کارگردانی صحیح و فیلمبرداری بینقص. کاش دربارهی اینا توضیح میدادین.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
ali_ghh
ali_ghh
۱۳ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۵
جالبه جاعل بودنش تو فیلم کاملا بیان میشه ولی هنوزم میخواد تقدس بهش بده
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ