news-background
news-background

نقد فیلم 1917: صالحان!

«ما جنگ می‌کنیم تا شاید بتوانیم در صلح زندگی کنیم» -ارسطو [حاوی اسپویلر از فیلم ۱۹۱۷]

«۱۹۱۷» (دانلود فیلم 1917 با لینک مستقیم) ساخته‌ی سم مندس، در کنار عناوین برجسته و پر زرق و برقی که در صف جوایز سینمایی هیاهو بر پا کرده بودند یکی از بی‌حاشیه‌ترین فیلم‌های امسال بود. این فیلم بنا بر سیاست‌های کمپانی سازنده در جریان گسترده‌ی تبلیغات قرار نگرفت چرا که سازندگان بر آن بودند هرچه بیشتر از انتشار جزییات فیلم ممانعت به عمل بیاوردند و به طور کلی از لو رفتن داستان، نحوه‌ی پرداخت فیلم و... جلوگیری کنند و اولین برخورد کامل و جامع مخاطبین با فیلم فقط در هنگام اکران صورت گیرد. با وجود این‌که چنین رویکردی برای کارگردانی که در این اواخر نامش با دو فیلم تجاری «جیمز باند» پیوند خورده بود کمی غیر قابل باور بود، ولی سرانجام «۱۹۱۷» بدون پیش‌درآمدهای پر سر و صدا رونمایی موفقیت‌آمیز و چشمگیری داشت.

داستان فیلم همان‌طور که از عنوانش پیداست بر گوشه‌ای از حوادث سال ۱۹۱۷ می‌چرخد، سال پایانی جنگ جهانی اول. «۱۹۱۷» روایت دو سرباز انگلیسی به نام اسکافیلد (جرج مکای) و بلیک (دین-چارلز چپمن) است که ماموریتی ویژه و خطرناک برای نجات جان ۱۶۰۰ نفر از نیروهایشان به آن‌ها محول می‌شود. این دو سرباز باید تمامی خطرات را بپذیرند و از خط مقدم جبهه که توسط دشمن بمباران شده است عبورکنند و پیغامی را به گروهان دیگر برسانند، پیغامی که در آن دستور عقب‌نشینی (نیروهای انگلیسی) با توجه به استراتژی برملا شده‌ی دشمن داده شده است.

در وهله‌ی اول بعد از چند دقیقه تماشای فیلم و خیره شدن به تصاویر و حرکات حرفه‌ای دوربین راجر دیکینز بدونِ کات خوردن، تماشاگر می‌پندارد که با اثری تک‌برداشت (سکانس‌پلان) مواجه است ولی در اصل این‌گونه نیست. با نگاهی جزیی‌تر به صحنه‌ها، حتی قبل از اولین کات کاملن واضح، پس از گذشت یک ساعت و شش دقیقه و هفده ثانیه از فیلم، می‌توان گفت که «۱۹۱۷» اثری لانگ‌تیک(برداشت‌های بلند) است نه تک‌برداشت. (در این زمینه با مراجعه به پشت صحنه‌ و صحبت‌های کارگردان فیلم، سم مندس جای شکی باقی نمی‌ماند.) با این‌حال در این اثر، فیلم‌ساز در پرداخت خود به شکل قابل قبول و کم نقصی عمل کرده است و برای روایتی چنین تک خطی، ساده و مهم‌تر از همه رئال، صحیح‌ترین تکنیک تصویر‌برداری را در نظر گرفته است. مندس در «۱۹۱۷» به بهترین شکل ممکن فضایی زنده و نفس‌گیر را می‌سازد که مخاطب احساس کند در دل ماجراها قرار گرفته و تمام جریانات، حوادث و تهدیدات شخصیت اصلی، برای خودش رخ می‌دهد. فی‌الواقع مندس و دیکینز با مهارت کامل، مخاطب را به وسط ماجراها می‌برند و به زیباترین شکل ممکن او را به قسمتی از این روایت بدل می‌کنند.

«۱۹۱۷» همان‌طور که در تصاویر، داستان‌گویی و اساسن نوع شیوه‌ی روایت نشان می‌دهد، فیلمی تمامن ضد‌‌جنگ نیست و کارگردان در هیچ‌کدام از صحنه‌های فیلم نمی‌خواهد به مخاطب پند و اندرز بدهد و یا صریحن پیام‌های اخلاقی فی‌الباب جنگ و تبعات آن را منتقل کند. مندس فقط می‌خواهد با تصاویر واقع‌گرایانه و گویایی که ارائه می‌دهد، مخاطبین را به وسط جنگ ببرد، به تماشای واقعیات جنگ در جبهه‌ها، به عمق فاجعه و در روایتش طوری مخاطب را سهیم کند که حتی نتواند لحظه‌ای پلک بزند و از کوچکترین صحنه‌ی این واقعیت عظیم غافل شود.

مندس حتی به دنبال زایش قهرمانان جنگی، افتخار آفرینی و مدال آویختن هم نیست و در رونمایی از دو شخصیت اصلی فیلمش که کنش اصلی داستان هم با آن‌ها آغاز می‌شود برتری خاص و اساسن رویین‌تنی را نشان نمی‌دهد و به راحتی و در غیرقابل باورترین لحظات، یکی از شخصیت‌های اصلی (بلیک) را به کام مرگ فرو می‌برد و باور مخاطبی که تا پیش از این صحنه، او را فناناپذیر می‌پنداشت بر‌هم می‌زند و شخصیت دوم (اسکافیلد) را بدل به شخصیت پیش‌برنده می‌کند. از جهتی اما دو شخصیتی که او نشانمان می‌دهد در اصل تفاوتی با سایر هم‌رزم‌ هایشان ندارند و در پی مسئولیتی که عهده‌دارش هستند، سفری پرخطر را در دل جنگ آغاز می‌کنند. سفری که تماشای لحظه به لحظه‌‌ی آن مو بر تن سیخ می‌کند و تمام تنش‌ها و پوچی‌های حاصل از آن، به تماشاگر هم سرایت می‌کند. پر واضح است که مندس شخصیت‌های اصلی فیلمش را مانند دیگر شخصیت‌هایی که در فیلم رویت می‌شوند، می‌پندارد. همان‌قدر بی‌هویت، همان قدر ناامید، وحشت زده و در محاق فراموشی.

به یاد داشته باشیم فضایی که سم مندس خلق می‌کند تنها یک نمونه از واقعیت تلخ جنگ است. واقعیتی غیر قابل اجتناب و جز جدایی‌ناپذیر فرهنگ انسانی. در فضاسازی مندس، همان طور که پیش تر مطرح شد نه تنها قهرمانی زاده نمی‌شود بلکه جنگ دیگر مقدس هم شمارده نمی‌شود که بتوان با انواع و اقسام تقدیرها مزینش کرد، در این معرکه تنها با پیکره‌های بی‌جانی رو به رو هستیم که تعدادشان مدام بیشتر می‌شود و مدام بدل می‌شوند به اصلی‌ترین منبع خوراک موش‌ها. پیکره‌های بی‌جانی که حتی درباره‌ی آن‌ها چیزی نمی‌دانیم. از زندگی شان، هویتشان، آرزوهایشان، انگیزه هایشان، اهدافشان و.... فقط می‌دانیم آن‌ها هم در این جنگی که می‌خواهد صلح را بر پا کند، مرده‌اند. مندس بدون کم‌ترین اغراق و به ساده‌ترین شکل ممکن ابزوردیسمِ جنگ را نشانمان می‌دهد.

مندس در «۱۹۱۷» با مهارت کامل و بدون خشونت های افراطی ما را به سمت واقعیت تلخ و سرد جنگ و بی پایانی‌اش سوق می‌دهد. او واقعیتی را نشانمان می‌دهد که نقطهی پایانی ندارد بلکه بارها و بارها شروع می‌شود. مندس خاطر نشان می‌کند که پس از تمام حوادث و تلخی‌ها، نه شادی وجود خواهد داشت و نه رستگاری و هیچ وقت و در هیچ دوره نمی‌توانیم با خاطری آسوده از پایان جنگ حرف بزنیم و این چرخه‌ی خشونت، گسیختگی، تلفات، پوچی، پلیدی و... پایانی ندارد و داغ جنگ، ابدی است.

در نهایت می‌توان گفت «۱۹۱۷» بی‌شک یک درام جنگی حماسی، هیجان‌انگیز و سرشار از تعلیق است و بیش‌تر از آن‌که درگیر داستان و پیچش‌های داستانی باشد فیلمی است متکی بر تصاویر و در واقع با تصاویر خیره‌کننده‌اش مخاطب را تا آخرین لحظه نگه می‌دارد. «۱۹۱۷» فیلمی است که در تصاویر و فرمی که از موضوعی تکراری و شناخته شده ارائه می‌دهد نمی‌خواهد مانند دیگر آثار عمل کند و فقط می‌خواهد اثری نو و مستقل باشد. سم مندس بدون‌ این‌که وارد تاریک‌ترین شکل بیانی و مشمئز کننده‌ی کشتار در جنگ بشود، نگاهش را روی سربازانی می‌برد که ماموریتی به آنان محول شده و هدف اصلی‌شان پایان رساندن این ماموریت است و برای رسیدن به هدف ارزشمندشان، به زعم بنیامین باید عینیت‌گرایی را قربانی مواضع کنند.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۲ فروردین ۱۳۹۹ ۰۰:۴۱

با سلامی دیگر، احساس کردم شاید به شما کم‌لطفی کرده‌ام و متّه را پرزورتر از قدرِ بایسته به خشخاش گذاشته‌ام؛ پس بازگشتم تا انتقادم از متن شما و پاسختان را دوباره بخوانم و دریافتم که ویراست تازه‌ای از پاسختان منتشر کرده‌اید و لازم دانستم به فراخور پاسخی بدهم. شاید گمان کرده‌اید که من نیّتی سوء ورای نقد شما داشته‌ام از آغاز که این‌چنین پیگیر و پرشور خط‌به‌خط خوانده‌ام و سطربه‌سطر نگاشته‌ام. تنها دلیل امّا منتشر شدن چند متن است درباره سینما و امکان تبادل نظر و کمی گفت‌وگو با افرادی با علایق مشترک در این سایت، و دیگر هیچ. صرف کردن این چند دقیقه در روز و سرزدن به این دست مطالب مایه خرسندی من است و مجالی برای تنفّس. امّا باز منِ نکته‌بینِ معرکه‌گیر چند چیزکی دارم که باید به این پی‌نوشتِ بالابلند‌تر از پیش‌نوشت بیافزایم. فرموده‌اید "بهتر است از تاویل‌های سفت و سخت کلاسیک عبور کنید و مولف را رها کنید، به بارت برسید و به متن نگاه کنید." من هیچ خوش ندارم با نام‌افکنی فاضل‌نمایی کنم امّا پاسخی باید. نصیحت شما بوضوح مقاله "مرگ مؤلّف" بارت را پیش می‌کشد. من هرگز مقاله بارت را چندان جدّی نگرفته‌ام و پیشنهاد می‌کنم شما هم از صف مدعوین مراسم ختم مؤلّف خارج شوید، چه مؤلّف هرگز نمرده بود! در همین زمینه پیشنهاد می‌کنم پاسخ غیرمستقیم میشل فوکو به این مقاله با عنوان "مؤلّف چیست؟" و متن طرب‌انگیز ژاک دریدا با عنوان "مرگ‌های رولان بارت" را مطالعه بفرمایید. امّا من صرفاً متن را می‌خوانم و برای مؤلّف هم البتّه زندگانی باعذّت آرزو می‌کنم. اگرچه حق با شماست و اینجا کارگاه نیست و مجال تنگ است، مختصری از خصلت نقدنویسی می‌گویم. وقتی کسی نقدی می‌نگارد در نخستین وهله از خودش و تجربه فردی‌اش می‌نویسد، گرچه هر نوشته‌ای چارچوبی می‌طلبد و همین چارچوب نوشته را از پریشانی و در نهایت متلاشی شدن نجات می‌دهد. حال این نوشته بر دو اصل استوار است؛ اصل زبانی و اصل مفهومی، دو اصل که از هم تفکیک‌شدنی نیستند. در هر متنی که زبان به بیراهه برود مفاهیم بی‌شکل می‌شوند. و نکاتی که من بر آنها تأکید کرده‌ام همگی به این دو اصل مرتبطند.

نمایش اسپویل
۱۲ فروردین ۱۳۹۹ ۰۰:۳۹

فرموده‌اید "از حجم دیدگاهتان که خط به خط متون بنده را موشکافی کرده‌اید و طوماری بر نقد بنده نوشته‌اید گرفته، تا نوع نوشتارتان که بیشتر شبیه به شکواییه است تا نظر، همینطور نوع خشونت پنهانی که در واژگانتان وجود دارد". اگر خط‌به‌خط خوانده‌ام و موشکافی کرده‌ام باید قدردان باشید، که این نشان‌گر بذل توجّه من است و هر نویسنده‌ای آرزویش می‌کند! کیست که با چنین دقّت نظری متون شما را بخواند و بر آنها نقد بنویسد؟ در مورد لحن نوشتار هم می‌دانید که نقدنویسی باید بر اساس عینیت باشد و تا سرحدّ امکان سرد. نقدِ نوشته بر پایه منطق استوار است، و منطق بی‌رحم. فرموده‌اید " شما هم می توانید شکل نگاه کردنتان به یک اثر هنری را در قالب مقاله، نقد، تحلیل و… به طور “رسمی تر” بیان کنید." پیش از پیشنهاد شما از بخش پشتیبانی چندوچون انتشار نقد سینمایی را پرس‌وجو کردم و ایشان فرمودند کاربران به امکان انتشار نقد سینمایی دسترسی ندارند. از این همه، قصد من نشان دادن اهمّیت زبان بوده است و نه لفّاظی، بذرافشانی بوده است و نه ریشه‌کنی، برهنه کردن الفاظ بوده است گرچه در جامه نصیحت. امّا اگر موجب کدورتی شده‌ام عذر مرا بپذیرید. و بی‌شک من هم علاقه‌ای ندارم به مسلک جنابان خودآزار درآیم و بر متون کسی حاشیه‌نویسی کنم که سپاسی بی‌مقدار را ارج خود می‌داند، و از پسِ نوشته‌هایم بدطینتی و در لابه‌لای حرف‌هایم آثار عقده‌گشایی جست‌وجو می‌کند. "هر که خدمت و نصیحت کسی کند که قدر آن نداند همچنان آن‌کس است که به‌ امید زرع در شورستان تخم پراکند. (از کلیله و دمنه) "باشد که روی ریشه‌های کهن باز گُل دمد باشد خدای بذر به درّه صلا دهد باشد که چشم ببیند و دید زندگی تازه‌ای شود." (از گفتار متن تپّه‌های مارلیک، ابراهیم گلستان) بدرورد و موفّق باشید

نمایش اسپویل
۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۴۲

و یک سؤال مهم، معنای عبارت "به زعم بنیامین باید عینیت‌گرایی را قربانی مواضع کنند" چیست؟ حتماً معنای ویژه‌ای در این عبارت مستتر است که متنتان را با آن پایان داده‌اید. متشکّرم

نمایش اسپویل
۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۲۳

این مقدّمه را لازم دانستم تا به مسئله اساسی برسم؛ چگونه می‌توان لفظی متعلّق به دهه‌ها قبل، مختصّ زمینه‌ای از هنر را امروز به سخن گفتن از فیلمی در سال 2019 که در مورد جنگ اوّل است تعمیم داد؟ و از صمیم دل می‌خواهم بدانم علّت بکارگیری بسیار زیاد این واژه در انواع متون و نسبت دادن آن به انواع پدیده‌ها در سالیان اخیر چه علّتی دارد جز دهان‌پرُکن بودنش. آیا تا پیش از مصطلح شدن "ابزوردیسم" همه آدم‌ها الکن بوده‌اند و صفت و اسمی درخور توصیف کردن جنگ نداشته‌اند؟ بکارگیری این‌چنینی این واژه فرنگی نه‌تنها از لحاظ محتوایی غلط، که از جنبه زبانی هم کاملاً مردود است (کسی در زبان انگلیسی نمی‌گوید Absurdism of war؛ بلکه می‌گوید The absurdity of war). این مبحث را با دو مثال پایان می‌دهم. در فیلمی یک اتومبیل بسیار تندرو و بمعنای واقعی کلمه "مدرن" می‌بینم. حال آیا حق دارم در توصیف آن بگویم "فوتوریسم این ماشین مرا کشت"؟ یا وقتی کسی در فیلمی حرف‌های بی‌سروته می‌زند آیا می‌توانم بگویم "کارگردان دادائیسم این شخصیت را بخوبی نشان داده است"؟ اگر پاسخ به این دو سؤال منفی است پس باید پذیرفت "ابزوردیسم جنگ" هم از همین قماش است. دیگر مسئله خط‌الرسم فارسی است که در این متن و متون مشابه بهیچ انگاشته شده است. این شکل من‌درآوردی فارسی‌نویسی که آبشخور آن را می‌توان تا مرحوم شاملو و هم‌اندیشانش پی گرفت زائیده انگاشتی غلط است. مثلاً نوشتن "تمامن" را در این متن بهیچ عنوان نمی‌توان توجیح کرد. زبان فارسی قدمتی چندصدساله دارد و سیر تطوّر آن تا امروز بر اساس اصولی بوده است و نمی‌توان یک‌شبه نادیده گرفتشان. این رویکرد تنها برآِیند سهل‌انگاری و تنبلی روزگار ماست. امّا اگر دغدغه نگارنده محترم سره‌نویسی است پیشنهاد می‌کنم کلمات عربی را یکسر از متنشان بشویند یا مثلاً به‌جای "فی‌الواقع" هم بنویسند "فلواقع" چون "ی" و "ا" تلفّظ نمی‌شوند و می‌توان از خیرشان درگذشت. وقتی کسی از هر قومیت و ملّیتی به زبانی می‌نویسد باید قواعد آن زبان را بداند و حرمت آن را بدارد. لطفاً در مورد عنوان "صالحان" هم توضیحی بفرمایید. سپاس

نمایش اسپویل
۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ۱۵:۵۹

ممنونم که نظرتان را صریحاً اعلام کرده‌اید. حقیقاً نمی‌دانم خشونت پنهان و نفرت مستتر در متن را از میان کدامین جمله‌های من کشف کرده‌اید امّا شما که تئاتری هستید باید بدانید که میان جدّیت و حدّت و تب‌وتاب مباحثه، و خشونت و نفرت‌ورزی تفاوتی آشکار است. همان‌طور که شما لحنی خاص در گفتار و نوشتار دارید من هم این‌گونه پرالتهاب می‌نویسم چون موضوع مورد مباحثه برایم بسیار مهم است. و تفاسیری که به حرف‌های من نسبت داده‌اید گویا انعکاس ذهنیات خود شماست که فروید آن را Projection می‌نامد. اگر باور داشتم که شما کتابی نخوانده‌اید و بی‌سواد و بی‌خرد هستید بی‌شک نظری درباره متنتان نمی‌نوشتم. من فقط به آن بخش‌ها از نوشته‌های شما پرداخته‌ام که اساساً با هرگونه نگرشی به آن بنگرید غلط است، چون با سنگر گرفتن پشت نظریه‌های نسبی‌گرا نمی‌توان یک داده غلط را صحیح جلوه داد. شما بشکلی جبهه گرفته‌اید که گویا واژه "غلط" را باید از زبانمان طرد کنیم! برخلاف حرف شما غلط دانستن آن دو بخش از نوشته شما هیچ ربطی به نگرش شخصی شما ندارد و من از کاربرد و داده‌های غلط حرف زده‌ام. کلاسیک بودن دیدگاه‌ من هم نمی‌دانم بر چه اساس سنجیده‌اید. آیا هرکس که جدّی می‌نویسد کلاسیست است؟ و دیگر بخش‌های نوشته شما که سرراست و ساده است بحثی نمی‌انگیزد که بخواهم درباره آن حرفی بزنم. و دقیقاً چون شما "تئاتری" هستید برایم بسیار عجیب است بکارگیری عبارت "ابزوردیسم جنگ". بقول "تئاتری‌ها" یا "ُسینمایی‌ها" یا دیگر اصناف هم اگر من واقعاً یک معرکه‌گیر هستم چرا شما حرف حق را نمی‌بینید و به حاشیه می‌پردازید؟ اگر واقعاً آن ایرادها در نوشته شما توجیحی دارد با پاسخی محکم و قطعی دادن می‌توانید بساط معرکه‌گیر را درنوردید و خاموشش کنید. امّا من بر خود می‌دانم که با کسی که نقدنویس است و تحصیلات آکادمیک در یکی از رشته‌های هنری دارد با جدّیتی تمام سخن بگویم چون پیش‌فرضم از چنین فردی کسی است که با جدّیتی تمام مطالب را به بحث می‌نشیند. و به شما اطمینان می‌دهم که من نه تئاتری هستم و نه سینمایی و نه متعلّق به هیچ صنفی، چون صنف‌ها و "ها"ها متعلّق به کسبه بازار و مشاغل است نه کسی که فعّالیت هنری می‌کند. دوست عزیز، امیدورام پی بردن به چیستی واژه "ابزوردیسم" و شکل صحیح بکارگیری آن برای شما بی‌حاصل و عبث نبوده باشد. در نهایت تقاضا می‌کنم بر من منّت بگذارید و تنها درباره عنوان "صالحان" و جمله آخری که به بنیامین مرتبط است شرحی مختصر بدهید. سپاس

نمایش اسپویل
۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۳۵

سپاس از توجه شما. صریحن اعلام می‌کنم، از اولین برخوردی که شما با نوشته‌های بنده تا به امروز داشته اید، پر واضح است که اساسن به دنبال”گفت و گو” نبودید و نیستید. این جریان از حجم دیدگاهتان که خط به خط متون بنده را موشکافی کرده‌اید و طوماری بر نقد بنده نوشته‌اید گرفته، تا نوع نوشتارتان که بیشتر شبیه به شکواییه است تا نظر، همینطور نوع خشونت پنهانی که در واژگانتان وجود دارد و در نهایت میل به غلبه و برتری یا به اصطلاح ما تئاتری ها معرکه گیری که در بیان شما وجود دارد همه و همه، واژه ‌ی گفت و گو را معناباخته می‌کند و پاسخ گویی را ناممکن، چرا که در نهایت به روش‌های سوفسطی همیشگی، به نوعی مصادره به مطلوب دلخواهتان را رقم می‌زنید. با این تنش، ناراحتی، تحقیر و تمسخری که در تک تک واژگان شما وجود دارد ظاهرن همه نادان، ناآگاه، بی سواد، بی خرد و تمامن در جهل مرکب به سر می‌برند و همچون شما کتاب نمی‌خوانند و با خواندن خلاصه‌ی کتاب ها که پشتشان نوشته شده است، نویسنده شده‌اند و یا به روش شهودی صاف آمده‌اند در هنر و هر آنچه می‌خوانند و می‌نویسند غلط است، غلط! همان‌طور که عرض کردم، با چنین نگرش ترسناکی که مدام به دنبال تحقیر است، هیچ‌جوره نمی‌شود وارد گفت و گو شد. به عنوان نویسنده و منتقد عرض کنم خدمتتان که هر نقد یک شیوه‌ی بیان و یک شکل نگاه کردن به اثر هنری است، لزومی نیست بنده از چهارچوب‌های فکری شما پیروی کنم. شما هم می توانید شکل نگاه کردنتان به یک اثر هنری را در قالب مقاله، نقد، تحلیل و… به طور "رسمی تر" بیان کنید. تا یادم نرفته بگویم که بهتر است از تاویل‌های سفت و سخت کلاسیک عبور کنید و مولف را رها کنید، به بارت برسید و به متن نگاه کنید. و اما در انتها اضافه کنم که ادامه‌ی چنین بحث‌هایی ممکن است در فضای کارگاهی ۲ساعت را پر کند، ولی دیگر برای بنده زمان بر، بی‌حاصل و عبث است. موفق باشید. طولانی شد متاسفانه ولی بی شک آخرین پاسخی است به چنین بحث هایی بی حاصل.

نمایش اسپویل
۱۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۷

سلام، از ذکر کردن جزئیات درمی‌گذرم و تنها چند نکته اساسی را مطرح کنم. در جایی از متن ذکر شده است که این فیلم، "فیلمی تمامن(؟) ضد‌‌جنگ نیست"، در حالی که در ادامه مدام به کراهت و پوچی جنگ در یکایک صحنه‌های فیلم اشاره شده است. ضدّ جنگ بودن لزوماً بمعنای شعارهای صلح‌طلبانه سر دادن نیست و تصویر جنگ بقدر اکتفا گویاست برای ضدّیت انگیختن با آن. و امّا بیان مطلبی ساده و سرراست در قالب لفظ غریب "ابزوردیسمِ جنگ"؛ نویسنده متن که این اصطلاح را به کار گرفته‌ است حتماً می‌داند که پسوند -ایسم چه کارکردی در زبان انگلیسی دارد، پس برای خوانندگان علاقه‌مند به این مبحث توضیح مختصری می‌دهم. فارق از کارکردهای دیگر آن، -ایسم وقتی به دنباله یک اسم می‌چسبد نشانگر یک نظام نسبتاً یکپارچه نظری یا عملی است در زمینه‌های مذهبی (مثلاً Buddhism)، حوزَوی (مثلاً Calvinism)، فلسفی (مثلاً Epicureanism)، سیاسی (مثلاً Liberalism)، اجتماعی (مثلاً Chartism)، نژادی (مثلاً Arianism)، و دیگر زمینه‌ها. در زمینه مکاتب هنری-ادبی نیز منوال این‌چنین است و این پسوند خطّ مشی و نگرشی هم‌سو را در دوره‌ای خاص بیان می‌کند که به‌کار آرشیوسازی دانشگاهی و آشنایی کلّی با تاریخ هنر می‌آید و لاغیر، من‌جمله رمانتیسیسم، سمبولیسم، سوررئالیسم، و دیگر ایسم‌ها. امّا باید دانست که این دسته‌بندی‌ها خصلتی تاریخی دارند و اطلاق کردنشان به پدیده‌های مادّی و معنوی دیگر دوره‌های تاریخی کاملاً غلط است، چراکه هر دوره تاریخی را روابط درهم‌تنیده‌ای شکل می‌بخشند که مختص به همان دوره هستند. حال می‌رسیم به اصطلاح "ابزوردیسم" که در ظاهر یک خلأ زبانی را پر می‌کند امّا درواقع خود ایجادکننده یک خلأ معنایی است. مفهوم "ابزورد" متعلّق است به جناب آلبر کامو در مبحثش درباره معناباختگی عالم در دوران مرگ معنویت در سرآغاز مجموعه مقالاتش با عنوان "افسانه سیزیف". سال‌ها بعد در دهه 60 میلادی جناب مارتین اِسلین این عنوان را به آثار گروهی از درام‌نویسان نسبت داد که ساموئل بکت، ژان ژنه، آرتور آداموف و اوژِن یونسکو از آن جمله‌اند. این نویسندگان زاییده ویرانی‌ها و برهوت‌های حاصل از جنگ دوّم بودند.

نمایش اسپویل
بیشتر