ادی براک بعد از اتفاقات قسمت اول ستارهی بختش نزول کرده و به دنبال راهی برای به دست آوردن جایگاه قدیمیاش است. در همین زمان قاتل سریالی معروف، کلیتوس کسیدی، به پلیس میگوید تنها با او حاضر است حرف بزند. و این فرصتی برای بازگشت ادی به دنیای رسانهای به وجود میآورد. اما کلیتوس رویاهای دیگری در سر دارد.
«ونوم: بگذار هرج و مرج شود» (Venom: Let There Be Carnage) با همین خلاصه داستان شروع میشود. در حالی که این بار اندی سرکیس روی صندلی کارگردانی نشسته و نفوذ تام هاردی از ستارهی فیلم هم فراتر رفته است. اما باز هم آن محصولی که انتظارش را داشتیم نمیبینیم. دلیلش البته واضح است!
فیلم با یک فلشبک آغاز میشود تا با گذشتهی آنتاگونیست ماجرا بیشتر آشنا شویم. یک زوج روانپریش که توسط مقامات مسئول از هم جدا میشوند. و این قرار است مقدمهای بر رفتار و اعمال کلیتوس باشد. او از ادی براک که زمانی یک خبرنگار مشهور بوده دعوت میکند تا به وسیلهی او پیامی برای دوستدخترش بفرستد. و از همین ابتدای فیلم سوالات شروع میشود: که چه؟ و چرا یک خبرنگار موفقتر نه؟
البته که این قبیل سوالات را میتوان به ژانر فیلم بخشید. اما مشکل اینجاست که فیلم خودش را غرق در همین مسائل میکند. که تماشاگر نتواند ذهنش را آزاد کند. و داستان همین گونه جلو میرود. با مسائل و جزئیات غیرضروری که نه منطقی پشتشان است، نه در نهایت نقطهی حیاتی در داستان هستند. دوست دختر سابق ادی به او میگوید که نامزد کرده و بر مشکلاتش اضافه میکند. از طرف دیگر رابطهاش با ونوم هم با مشکل روبرو میشود منطبق بر کلیشهی همیشگی کمپانی سونی، شخصیت اصلی در فیلم دوم مجموعه قدرتش را از دست میدهد. اینجا علت اصلی مشکلات فیلم که گفتیم واضح است دوباره رخ مینمایاند. به طور کلی اغلب استودیوهای فیلمسازی برای عناوین بلاک باستر خود علاقهآی به نوآوری و امتحان چیزهای تازه ندارند. و علت اینکه هیچ کدام نمیتوانند مانند مارول فیلم بسازند و موفقیتش را تکرار کنند، همین است. آنجایی که موفق به نوآوری میشوند میشود ددپول.
برای مثال هنوز هم در این فیلم ما عمل قطع کردن سر توسط ونوم را نمیبینیم. اما مهمتر از خوردن کلهی آدمها ژانر فیلم است. فیلم اول ونوم پایههای یک کمدی اکشن دوستانه (مثلا معادلی است برای Bro-Comedy) را ساخت و حتی تا حدی موفق شد آن ایده را جلو ببرد. در این فیلم اما با اینکه با توجه به داستان دست سازندگان بیشتر باز بوده، و البته قطعا سعیشان را کردهاند، این زیرژانر چنان که باید موفق از آب درنمیآید. دیالوگهای بین دو کرکتر جذاب و خندهدار است. اما روی ستونهایی قرار دارد که محکم بنا نشدهاند. یکی به دو کردنهای ادی و ونوم در بعضی صحنهها عالی هستند اما در برخی کاملا ماسیده! شوخیهای خارج از ماهیت صحنه که هیچ کارکردی هم ندارند. به عبارت دیگر تلاش مذبوحانه برای خلق موقعیت کمدی در دل یک صحنهی جدی یا اکشن یا… .
ضعف بعدی فیلم کمبود صحنههای اکشن درست و حسابی است. اگر فیلم اول یک سکانس تعقیب و گریز جذاب داشت، این فیلم فقط پخش شدن یک مادهی غلیظ سیاه یا مشکی بر روی پرده را دارد. سیجیآی که حالا به اوج رسیده و در آوردن آن برای فیلمی در این سطح و با این موضوع دستاورد محسوب نمیشود. توقع تماشاگران صحنههای اکشن جاندار بیشتر بود. حتی در همان پخششدنهای کذایی هم آنچنان هنرمندیای مشاهده نمیشود. دوربین فقط حاضر است تا برخورد این مواد با هم یا با دیگر اشیای موجود در صحنه را ضبط کند. قطعا دیدنش برای بار اول جذاب است اما خیلی زود عادی میشود و جذابیتش را از دست میدهد.
صحنهی لت و پار کردن ماشینها و هلیکوپترهای پلیس توسط «کارنیج»نمونهی خوبِ اکشنِ بد است. تعداد زیادی شاخه و شاخک داریم که به اطراف گسیل میشوند و سپس یک شبکه از همان مواد را در ارتفاع تشکیل میدهند و سپس؟ سپس تعدادی انفجار معمولی که صحنه را روشن و خاموش بکنند. تعقیب و گریزی که شکل نمیگیرد و ماجرا زود ختم به خیر! میشود. در همین صحنه دوربین هم زمینی (Grounded) نیست و تماشاگر را کاملا از صحنه جدا میکند. صحنهی رسیدن دو جامعهستیز در قطب منفی ماجرا به هم به همین راحتی هیچ و پوچ میشود. یک صحنهی هنرمندانهتر نهتنها عمق بیشتری به کرکترهای منفی داستان میبخشید، که میتوانست داستان را هم پختهتر و غنیتر بکند. دو کرکتر منفی نه بکاستوری دارند و نه پرداخت شخصیت.
سرکیس که قبلا «موگلی» را هم ساخته بود، در جلوی دوربین یکی از هنرمندترینهاست. در پشت دوربین اما آنقدر هنر و تبحر ندارد که بتواند یک فیلم شش دانگ بسازد. یا حداقل هنوز به آن درجه نرسیده. اما فیلم نقاط قوت هم دارد. طبق مد جدید هالیوود به اندازهی مناسبی خودآگاهی دارد و سرتاسر طول فیلم لحن سبکسرانهاش را حفظ میکند. به مخاطب احترام میگذارد و ادای فیلمهای عمیق را درنمیآورد. فیلم مقصودی هم جز سرگرم کردن تماشاگر ندارد. انصافا موفق هم میشود و مهمترین نقطه قوتش این است که ۹۰ دقیقه بیشتر نیست. این که بفهمی چه میخواهی بسازی و همان را بسازی و ادا در نیاری و رودهدرازی را کنار بگذاری نهتنها نشان آگاهی است که احترام به مخاطب را هم نشان میدهد. البته که طولانی شدن زمان فیلم میتوانست به شخصیتپردازی بهتر کرکترها و عمیق شدن عشق برادرانه (برومنس) کمک کند، اما با در نظر گرفتن داستان و فیلمنامه، به نظر چنین قصدی از اول وجود نداشته و سرکیس در اینجا انتخاب بسیار درستی میکند.
نکتهی آخر هم این که تام هاردی همچنان درخشان است و با اکت و صدای منحصر به فردش، تمامی صحنهها را جذاب میکند. چه درگیریاش با ونوم در آشپزخانه و چه آنجایی که دلش از دیدن حلقهی «ان» میشکند. یکی از بهترین ستارههای دوران که حالاحالاها پتانسیل درخشش دارد و حضورش در هر صحنهای به آن صحنه اصالت و قدرت میبخشد.
شما هم نظرتان را برایمان بنویسید. آیا فیلم را دوست داشتید؟ به اندازهی کافی سرگرمکننده بود؟ یا از فیلم بیزار شدید؟
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
CaptainLeviAckerman
CaptainLeviAckerman
۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۱۰
یه فیلم بد بد بد بد مقوا زباله هرچی اصن بگی کم گفتی واقعا یه کارگردان نمیتونه تا حد انقدر مزحکی یه فیلمو و بد بسازه و اقتباس کنه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
iranbahar
iranbahar
۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۳:۴۲
یه فیلم سرگرم کننده معمولی بود. با نظر شما درباره تام هاردی موافقم.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
omidsokoot
omidsokoot
۶ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۲۷
فیلم خفنی نبود ولی بدم نبود طراحی مبارزه ها رو دوس داشتم و خب تنها نقطه قوت ونوم قبلی که همون بازی تام هاردی بود اینجا هم وجود داشت.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ