news-background
news-background

نقد سریال The Undoing: زنی برای تمام فصول

گریس یک زن روان‌شناس موفق ساکن شهر نیویورک است که همراه با همسر پزشک و پسر نوجوانش زندگی آرام و بی‌دردسری دارد. اما همه چیز با ورود زنی جدید به زندگی‌اش، به شکل دراماتیکی زیر و رو می‌شود.

عناوین کوتاه شبکه‌ی HBO از مهم‌ترین نقاط قوت آثار این شبکه هستند. سریال‌‌هایی که بعد از گذراندن مراحل سخت ارزیابی توسط مدیران شبکه، به روی آنتن می‌روند آثار کم‌ریسکی هستند. چه برای مدیران شبکه و چه از آن مهم‌تر برای مخاطبان. وقتی شما پای یک سریال درام از HBO می‌نشینید، احتمال اینکه بعد از تماشای سریال سرخورده شوید یا احساس کنید وقتتان را تلف کرده‌اید بسیار اندک است. وقتی که با عنوانی کوتاه یا مینی سریال مواجه باشیم، این احتمال حتی کم‌تر هم می‌شود.

وقتی خبر همکاری مجدد نیکول کیدمن با شبکه‌ی HBO آمد، همه منتظر اثری جذاب بودند. همکاری قبلی نیکول کیدمن با این شبکه و با همین سازنده، دیوید ای کلی با استقبال گسترده‌ای روبرو شد (گرچه بخشی از آن بخاطر جنبش‌های ایدئولوژیک و شبه‌ایدئولوژیک اخیر هالیوود بود). سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» (Big Little Lies) با چندین و چند جایزه و نامزدی، یکی از موفق‌ترین سریال‌های سال ۲۰۱۷ بود. سریالی با ستارگان بزرگ هالیوود در کنار هم که فقط بخاطر نام بازیگرانش هم قادر به جلب نظر و توجه مخاطب بود. وقتی اسم کیدمن و دیوید کلی همراه با هیو گرانت آمد، به نظر می‌رسید باید منتظر اثر در خور توجه دیگری باشیم.

سریال «درماندگی» (دانلود سریال The Undoing با لینک مستقیم) هم مانند دروغ‌های کوچک بزرگ یک اثر اقتباسی است و از قضا (واقعا از قضا؟) داستانش هم مانند آن، حول شخصیتی مونث می‌گردد. سریال اقتباسی از کتابی با نام «باید می‌دانستی» به قلم جین هف کورلیتز منتشر شده به سال ۲۰۱۴ است. از دیگر شباهت‌های مهم دو سریال، داستان جنایی با مضامین خانوادگی و درامی پررنگ است. باز هم شخصیت اصلی ماجرا باید در دنیای پیرامونش مسیر خود را بیابد و خودش را اثبات کند. البته این شخصیتِ اصلی، دیگر مانند شخصیت‌های سریال کذایی منفعل و منتظر نیست. او شخصیت قوی‌ای دارد که دنبال برانگیختن حس ترحم و دلسوزی دیگران (یا مخطبان) نیست.

گریس که یک روانشناس موفق و سرشناس در شهر نیویورک و دختر یکی از سرمایه‌داران مشهور شهر است، زندگی شاد و نرمالی را همراه همسر و فرزندش تجربه می‌کند. علاوه بر شغل روان‌درمانی، او یکی از اعضای هیئت مدیره‌ی حراجی مدرسه‌ی فرزندش ( یکی از بهترین مدارس شهر) است. در طول یکی از جلسات این هیئت مدیره، فرد جدیدی وارد می‌شود. مادر یکی از شاگردان تازه‌وارد مدرسه. زن جوان و زیبایی  به نام النا که با بقیه‌ی اعضا به شدت متفاوت است. گریس که متوجه می‌شود النا مشکلات زیادی دارد،‌ برای کمک به او پیش‌قدم می‌شود اما رفتارهای عجیب النا ادامه دارد. و ناگهان اتفاق تراژیک غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد.

گریس برخلاف شخصیت‌‌های دروغ‌های… منتظر کمک دیگران نیست. او ناله و فغان راه نمی‌اندازد که دنیا با او بد تا کرده. وقتی راز‌های سر به مهر گشوده می‌شوند، وقتی با مشکلات غیرقابل انتظار روبرو می‌شود، وقتی بخاطر کاری که نکرده در مظان اتهام قرار می‌گیرد، وقتی بخاطر خطای دیگران تاوان پس می‌دهد، اوست که انتخاب می‌کند چه واکنشی نشان بدهد. به جای زانوی غم بغل گرفتن و مقصر شناختن دیگران، او با آگاهی تصمیم می‌گیرد از خانواده‌اش مخافظت بکند. در این راه با هزار و یک مشکل روبرو می‌شود و از پدرش و از دوستانش کمک می‌گیرد. اما مسئولیت را به دوش دیگری نمی‌اندازد.

این ویژگی گریس بزرگ‌ترین نقطه تفاوت و به زعم نگارنده مهم‌ترین برتری سریال در مقایسه با سریال قبلی است. (واضح است که دروغ‌های... را دوست نداشته‌ام؟) نیکول کیدمن در نقش گریس می‌درخشد و دوباره خودی نشان می‌دهد. زیبایی افسونگر او (با تاکید به جا و درست کارگردان که بارها نماهای دل‌فریبی از گیسووان افشان او برای مخاطب می‌گیرد) در کنار شخصیت مصممش، دوگانه‌ای مرگبار را رقم می‌زند. وقتی می‌گوییم دوگانه‌ی مرگبار از چه سخن می‌گوییم؟ شخصیتی در ظاهر شکننده اما در عمل محکم. در هر قسمت سریال، بارها و بارها و بارها نماهای بسته‌ای از چهره‌ی شوکه‌ی او بر صفحه‌ی تلویزیون نقش می‌بندد. او هر چند دقیقه یک بار سر از رازی در‌می‌آورد. و اتفاقا همه هم از او رازهایی را پنهان می کنند. نه فقط النا و جاناتان که حتی فرزندش هنری. واکنش او چیست؟ پس از هر بار شوکه شدن، برمی‌خیزد و راهش را انتخاب می‌کند. اتفاقا اوست که در نهایت تصمیم می‌گیرد ماجرا چگونه خاتمه یابد.

سریال جزئیات درخشان فراوانی دارد. از تحول درونی گریس که در آخر باید با کمک از رشته‌ی خودش یعنی روانکاوی راهش را پیدا کند گرفته تا سرک کشیدن داستان به گوشه‌های سیستم آموزش و پرورش، رسانه‌ها و البته سیستم قضایی آمریکا. در هر بخش هم یادآور یک اثر درخشان است. برای مثال در بخش سیستم قضایی سریال جذاب «شب ماجرا» (The Night Of) را به ذهن متبادر می‌سازد.

دیگر شخصیت‌های سریال البته به اندازه گریس جذاب و درست از آب درنیامده‌اند. اما بخاطر بازی خوب بازیگران تقریبا همه نجات پیدا می‌کنند. از هنری با بازی زیبای نواه یوپ تا فرانکلین پدر گریس با بازی چشم‌گیر دانلد ساترلند. و البته جاناتان با بازی بی‌نقص هیو گرانت. جاناتان پیچیده‌‌ترین شخصیت سریال است و هیو گرانت بعد از مدت‌ها دوباره خودش را اثبات می‌کند و در نقش یک جنتلمن شکسته نگاه‌ها را به سوی خود خیره می‌سازد.

در اغلب مواقع ما بینندگان برای پیگیری اخبار درون داستان، بخش‌های خبری و گزارش‌های تلویزیونی را از گوشی یا تبلت پسرک و از چشمان او می‌بینیم و به نوعی ما به عنوان بیننده تنها آدمهای بیگناه و معصوم در طول این داستان هستیم. اما در اواخر داستان ماجرا دچار پیچشی می‌شود که همه چیز را تغییر می دهد و آن گاه نوعی نهیب نامحسوس برای مخاطب است که فکر می‌کرد تا به الان بی گناه است.

سریال مانند اغلب آثار درجه یکِ سال‌های اخیر از لحاظ ساخت کیفیت بالایی دارد. و خب اسم HBO برای تضمین این کیفیت کافی است. فیلمبرداری آن بی‌نقص است. استفاده‌ی درست سازندگان از لنز‌های مختلف، قاب‌های بسته از چهره‌ها و البته نماهای عریض شهری به شیوه‌ی «تیلت شیفت»، همه و همه اثرگذاری داستان را بیشتر کرده. داستان زیبا و درگیرکننده است اما نقص هم کم ندارد. گره‌افکنی‌هایش آنچنان که انتظارش را داریم نیست. گرچه با پرداخت مناسب در طول داستان سر و شکل مناسبی پیدا می‌کند. شخصیت‌‌های غیراصلی زیادی بی‌خاصیت هستند. پلیس (احتمالا از قصد) زیادی از دور خارج است. و آن مشکل شخصیت‌پردازی که بالاتر اشاره شد هم، درباره‌ی شخصیت‌‌های فرعی چند برابر می‌شود.

سریال از ابزارهایش برای تعلیق و ایجاد شوک و میخکوب کردن مخاطب استفاده می‌کند. استفاده‌ای که البته آن هم نقص‌های فراوانی دارد. به نوعی که در اغلب مواقع خلق معما و موقعیت خطیر چنانکه باید در داستان تاثیرگذار نیست و صرفا تمهیدی به عنوان «کلیف‌هنگر» است تا تماشاگر مشتاق قسمت بعدی باشد. به عبارت دیگر مخاطب را گول می‌زند.

با تمام این اوصاف، سریال پر است از لحظات زیبا و درگیرکننده که پیچش روانکاوانه‌ی آن باعث شده با اثری تحسین‌برانگیز روبرو باشیم. پیچشی که در همه جا به کمک داستان می‌رسد و نقاط ضعفش را پر می‌کند و البته یک پایان باشکوه برای آن رقم می‌زند.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۰۹

اتّفاقاً شمایید که مقتضیات امروز را در نظر نمی‌آرید و از رشد و نمو طبیعی حرف می‌زنید. اگر 100 سال پیش می‌بود زبان مردم کوچه حدّاقل طبیعی رشد می‌کرد امّا امروز که رسانه سر از هر سوراخی درآورده و هر روستایی هم هر روز در دنیای مجازی سرگردان است آیا رشد طبیعی اتّفاق می‌افتد؟ دیری نخواهد پایید که زبان یک روستایی در جنوب ایران با زبان یک بورژوای شمال شهر تهران از هم تمییزدادنی نخواهد بود چون همه‌شان از یک منبع «تغذیه» می‌کنند. این می‌شود اختگی و نه نمو طبیعی. وقتی تنوّع زبانی از میان برود و همه یکسان ببینند و یکسان حرف بزنند فاتحه آن زبان و فرهنگ و جامعه خوانده است. نقش دولت‌ها را نیز نمی‌تون منکر شد و گفت زبان را می‌شود بحال خود رها کرد تا به رشد طبیعی پیش برود چون شرایط امروز شرایطی طبیعی نیست. البتّه وقتی از نظارت دولتی حرف می‌زنم مقصودم این سیستم معیوب روی هوا نیست که امروز دچارش هستیم و الگویی مثل کشور آلمان و ژاپن را در نظر دارم. امروز هرکس از ترمز گرفتن و قدری تأمل کردن در احوال جامعه خود و نیازهای میهن حرفی بزند عقب‌مانده و سردرلاک‌فروبرده خوانده می‌شود امّا حرف حرفی دیگر است. استفاده از یک سایت انگلیسی‌زبان خبررسان چه ربطی به این بحث دارد هم نمی‌دانم امّا دسترسی آزاد به اطّلاعات اگرچه می‌تواند مفید باشد امّا نه یعنی پیش رفتن قطار تمدّن لزوماً. امّا نقش ادبا خلق‌های تازه کردن است و پایه‌های زبان بر ادبیات استوار است. وقتی ادیبی خودش از یک فرد عامی کم‌فهم‌تر است خلقش هم حتماً ناقص‌الخلقه خواهد بود. خوبی و بدی و درستی و نادرستی اندیشه و نوشتار یک نویسنده هم با خواندن آثارش قابل تشخیص است برای هر کسی که فکرش را به کار بگیرد و حوصله داشته باشد. در این سرزمین کسی چیزی نمی‌خواند و تنها به سینه زدن زیر علم این و آن بسنده می‌کند. از دوره صفویه تا امروز ما همین بوده‌ایم. یعنی با شنیدن یک حرف و یک نام می‌شویم هوادار و محب یا مخالف و دشمن. خلاصه حرفم؛ درست که ارتباطات جهانی شده امّا درک و دید بسته مانده و استفاده از همان ابزارآلات هم استفاده‌ای مخرّب است در بیشتر موارد. حال اگر قشر تحصیل‌کرده ما هم مثل یک آدم عامی فکر و عمل کند و حرف بزند سقوط حتمی است. همین حالا هم شتاب ما شتاب سقوط است و نه شتاب پیشرفت. ترمزی باید دوست گرامی. سپاس

نمایش اسپویل
۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۲:۱۰

یک عبارت اتّفاقی به چشمم خورد که شرحی درباره‌اش را لازم می‌بینم؛ «تمهیدی به عنوان «کلیف‌هنگر» است تا تماشاگر مشتاق قسمت بعدی باشد. به عبارت دیگر مخاطب را گول می‌زند.» Cliffhanger یا «پایان معلّق» (فرهنگستان زبان فارسی واژه «پایان نفس‌گیر» را معادلی مناسب برای این واژه تصویب کرده) شیوه‌ای در ادبیّات بوده در اصل که گویا قدیمی‌ترین شکل استفاده از آن را در «هزارویک شب» می‌توان یافت. امّا استفاده از آن در آثار غربی را بسیاری به چارلز دیکنز منسوب کرده‌اند که در رمان‌هایش که بصورت پاورقی در مجلّات چاپ می‌شد از آن استفاده می‌کرد تا کشش و تعلیق ایجاد کند و به اصطلاح کارش نخوابد. امّا چنین تمهیدی لزوماً برای گول زدن مخاطب نیست چنان که در اینجا ذکر شده. این شیوه مرسوم پایان‌بندی در 150 سال اخیر در بسیاری از آثار نوشتاری و تصویری بوده و جزئی از ساختمان قصّه است و ارتباطی با گول زدن مخاطب ندارد. اگر هم منظور استفاده گول‌زننده در این سریال است باید به روشنی بیان شود تا خواننده فکر نکند که این تکنینک ادبی خصلتی گمراه‌کننده دارد. سپاس

نمایش اسپویل
۲۰ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۱۹

این بحث بحق درازدامن است امّا یک نکته مهم از قلم افتاد. آدمی به زبان و با زبان می‌اندیشد و اندیشیدن پشتوانه جبران جهل و عقب‌ماندگی مادّی و معنوی یک ملّت است. وقتی زبان مردمی زبونی بگیرد نه تنها تاریخ و آداب و فرهنگش که همان هویّت اوست از دست می‌شود، که اندیشه نیز از کف می‌دهد و در یک دور باطل و در گیجی و گولی به قهقرا می‌رود. شما بدرستی گفتید که زبان جامد نیست، امّا اگر سیلان یک «جسم» سیّال جهتی نگیرد و شاخه‌‌شاخه شود دست آخر در کویر به گودالی می‌ریزد و عاقبت می‌خشکد. امروز ما را نه سرچشمه‌ای مانده که زبانمان را جانی ببخشد و نه مسیر همواری که سمت‌وسویی درست بگیرد. از شما سپاس‌گزارم که بانی این گفت‌وگو شدید.

نمایش اسپویل
۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۲۳:۴۷

پاره دوّمین حرفم به اشتباه در بالا ثبت شد

نمایش اسپویل
۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۱۱

نوشتار نه لحن را منتقل می‌کند و نه نقاط تأکید را و همین منجر به کژفهمی‌هایی از هر دو سو می‌شود. من هم مثل شما اعتقادی به این فرهنگستان قلّابی ندارم و شما بحق آن را کذایی می‌دانید. منظور من هم دستور از بالا به پایین نیست مسلّماً چون اگر کار با دستور خشک و خالی حل می‌شد حالا دیگر مشکلی نمی‌بود که ما درباره‌اش بحث کنیم. مقصود من از نهادهای تدوین‌گر نظام آموزش و پرورش، صدا و سیما، آموزش عالی و هر نهادی است که با زبان فارسی سروکاری دارد. یعنی وظیفه هر نهاد ایجاد یک سازمان است تا زبان مورد استفاده خودش را در چارچوبی قاعده‌مند حراست کند. کتاب‌های درسی و دانشگاهی و اخبار تلویزیون و دنیای نت عامل اصلی سستی زبان فارسی هستند و شما آن را رشد طبیعی می‌دانید. حرف زدن نوجوان امروزی اگر برای شما شکل طبیعی دارد خود دانید امّا پرورش‌نایافتگی و مثل علف هرز رها شدن اگر طبیعی است من حتماً با رشد طبیعی مخالفم. آیا نباید کسی بدرستی تغذیه فکری و بدنی بشود و فرهنگی از خود بیابد و آن را رشد بدهد؟

نمایش اسپویل
۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۳۲

درود ۱. اینکه انتظار اجرای دستوری از بالا را دارید، و تفاوت زمان حال را با ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال گذشته لحاظ نمی‌کنید، عجيب است. جدا از آن، فکر نمی‌کنید یکی از دلایل به قهقرا رفتن زبان فارسی همین انگولک‌های دستوری و از بالا به پایین باشد؟ که قابلیت رشد و نمو را از زبان می‌گیرد؟ ۲.کدام عجله دوست گرامی؟ قطار تمدن در حال حرکت است. ما و شما می‌توانیم سر در لاک خوش فرو بریم یا همراه آن شویم. فردی عادی با سواد معمولی در شهری کوچک در لحظه می‌تواند اخبار کرونا را بدون گذر از فیلترهای تایید‌شده‌ی کشورمان، به زبان اصلی در سایت WHO بخواند. آنکه سر در لاک فرو می‌برد، سرنوشتش محتوم است. ۳. رایانک مالشی یکی از عباراتی بود که گفته می‌شد فرهنگستان زبان فارسی انتخاب کرده. گرچه بعدها تایید نشد. به هر روی از عباراتی است که برای نشان دادن تلاش مذبوحانه‌ی ما برای خلق لغات جدید و تهی از معنا به کار می‌رود. عده‌ای از ادیبان هم در فرهنگستان کذایی مشغولند. حالا این ادیب بهتر است یا یا آن ادیب یا کدام ادیب؟ بنده اطلاعات چندانی ندارم و ادعایی هم ندارم. ولی شما چگونه و با چه ادعایی برخی از این ادیبان را تایید و برخی را رد می‌کنید؟ ۴. پیشنهاد می‌کنم اگر خیلی سفت و سخت بر روی این مقوله پافشاری دارید، قسمت ۳۳ از سریال Adam Ruins Everything را ملاحظه بفرمایید. ارادت

نمایش اسپویل
۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۳۵

باز هم متشکّرم بابت توضیح مفیدتان. حق با شماست و پرداختن به این موضوعات فضایی دیگر می‌طلبد بخصوص این‌که برای رفع سوء برداشت‌ها باید نوشته‌ای درازتر از نوشته قبلی نوشت و دیگر کار به حلّ مسئله نمی‌رسد. امّا... در مورد سرعت شکل‌گیری واژه‌ها و اصطلاحات تازه حق با شماست و بخشی از حرف شما را درک می‌کنم و می‌پذیرم امّا عرض کردم که زبان فارسی پذیرای واژه‌های فرنگی است و من هم گمان نمی‌کنم که پذیرش واژه‌های نو معارض با نفس زبانمان باشد. امّا استفاده کردن بی‌حساب از واژه‌های فرنگی که به آسانی می‌توان در زبان فارسی با واژه‌ای دیگر جایگزینشان کرد است که پذیرفتنی نیست، مثل همین «کلیف‌هنگر» (نمونه مصداقی). در ضمن «واژه‌های بیگانه نامأنوس» یعنی همین «کلیف‌هنگر» که هم بیگانه است و هم نامأنوس که بیشتر فارسی‌زبانان معنای آن را درنمی‌یابند، نه مثل «اینترنت» که گرچه بیگانه، مأنوس است و عجین با ذهن همه‌گان. و گفتم که «استفاده از واژه‌های قرضی تنها در صورتی پذیرفته است که در بافتار زبان فارسی نشسته باشند و جزئی از آن شده باشند» و حالا اضافه می‌کنم که در فارسی هم معادلی برایشان نباشد. یک بیگانه هم که در گیومه گذاشتم که معنای کنایی دارد و گمان نمی‌کنم حاجتی به شرحش باشد. پس برخلاف برداشت شما از حرفم من هیچ مخالفتی با وام گرفتن از زبانی ندارم و تنها با وادادن و از یاد بردن اسلوب زبانمان مخالفم. هیچ زبانی هم با وام گرفتن واژه خراب نمی‌شود و اگر خراب شدنی باشد از کم‌فهمی مترجمان کارنابلد است که اَشکال دستوری بیگانه را به زبان فارسی تحمیل می‌کنند، مثل همین اصطلاح رایج امروزمان «صحبتی داشته باشیم» که همان Let us have a talk است. و نگفتم که برای همه واژه‌ها باید و می‌توان جایگزین فارسی انتخاب کرد و نمونه‌هایی که ذکر کردم صرفاً جنبه مصداقی دارند. امیدوارم مقصودم را دریافته باشید.

نمایش اسپویل
۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۳۵

دیگر این‌که من به ذخایر زبانی اشاره کردم و با وجود توضیحات فوق هنوز هم معتقدم که با جنبشی اصولی می‌توان تحوّلی اساسی در زبان فارسی ایجاد کرد، همچنان‌که در زمان قاجار چیزی نمانده بود نیمی از زبانمان را با زبان‌های ترکی و فرانسه تاخت بزنیم امّا در دوره مشروطه و بعدتر در دوره رضاشاه با برپایی نهادهای تدوین‌گر توانستند برای بسیاری از واژه‌های خارجی معادل‌هایی برگزینند که تا امروز هم مورد استفاده هستند. امّا مشکل اساسی به زعم من این عجله داشتن برای جا نماندن از «قطار تمدّن» است. بخش اعظم این واژه‌ها و محصولات متعدّد ضمیمه‌شان برای یک ایرانی نه مورد نیاز هستند و نه محلّی از اعراب دارند (و اصولاً برای هیچ کس ندارند شاید) امّا ما برای جبران حقارت تاریخی و حسّ عقب‌ماندگیمان هم که شده می‌خواهیم از محصولات روز و اتّفاقات روز عقب نمانیم. کدام دهکده جهانی دوست گرامی؟ اگر ایجاد ارتباط مجازی همگانی معنای دهکده جهانی است حق با شماست، امّا معنای واقعی چنین پدیده‌ای این است ‌که سطح شعور آدمیزاد و پیشرفت مادّی و معنوی‌اش در همه‌جایش همسان شود و فرهنگ‌ها به هم و با هم ارتباط پیدا کنند. من گمان نمی‌کنم بصرف پذیرش وجود چنین دهکده‌ای بتوان علّت و معلولی جست و به کار زد. وای به آدمیزاد که به چنین واژه پوکی دل خوش کند (مقصودم هر کسی است که تلّقی این‌چنینی دارد). «نه تکانی در تن، نه جلایی با جان».

نمایش اسپویل
۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۳۴

نمونه آوردن «رایانک مالشی» هم از خوشمزگی شماست البتّه وگرنه هیچ آدم باشعوری چنین معادلی را پیشنهاد نکرده و نخواهد کرد. امّا وقتی می‌گویم «من‌درآوردی» بر اساس خوانده‌هایم و آن‌چه به آن آگاهم و باور دارم می‌گویم «من‌درآوردی» و کوچه را عوضی نگرفته‌ام. این شکل فارسی‌نویسی از تنبلی و کم‌سوادی قشر تحصیل‌کرده امروز نشأت می‌گیرد و ویراستارانی که مورد وثوق شما هستند هم از همان قماشند. کدامین ویراستار؟ اگر ویراستاری معنایی می‌داشت این خیل ترجمه‌های قزمیت به بازار روانه و به پاچه مصرف‌کننده چپانده نمی‌شد. شکل نوشتار زبان را نویسندگان و اندیشمندان ممتاز آن زبان تعیین می‌کنند و تاریخش و نه سلیقه و ذائقه و پسند من و شما و عوام‌الناس، که اگر چنین می‌بود حتماً سالیان سال پیش فاتحه این زبان خوانده شده بود. اگر هم علّت این شکل نگارش را نمی‌دانید عقل حکم می‌کند که بدانید و بعد آن را بپذیرید و پذیرفته بودنش برای شما تنها بر پایه ظاهر راحت‌تر یا شکل قشنگش نباید باشد قاعدتاً. و مقصودم از «چیزنویس» آن چیزی نیست که شما گمان می‌کنید چیز است، بلکه به عمل نوشتن از هر شکل و گونه‌ای اشاره دارد. آن «ادیب» هم اگر خیلی مشتاقید درباره سواد فارسی و شکل نگاهش به زبان فارسی بیشتر بدانید شاید بهتر باشد به سخنرانی‌ها و مقالات متعدّد و ترجمه‌هایش مراجعه کنید تا بیشتر به عمق سوادش آشنا شوید و کوچه راست را خودتان بیابید. پاینده باشید

نمایش اسپویل
۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۶

درود عرض کرده ‌بودم بحثی طولانی می‌طلبد. چه آنکه در توضیحات خود فرموده‌اید «کاربران زبان فارسی ... بازمانده‌اند...» زبان یک ذات جامد نیست. زبان با مردمانی که به آن سخن می‌گویند تعریف می‌شود. وقتی می‌گویم عقب مانده، مقصودی ندارم غیر از اینکه عقب مانده. به هر دلیلی. اتفاقن دلیلش دقیقن نکته‌ایست که به آن اشاره نموده‌اید. اما آیا راهی برای آزمودن پویایی یا به قول شما انعطاف آن وجود دارد؟ پاسخش باز هم طولانی است. شاید عده‌ای بگویند باید به ادبیات رجوع شود. خب، بین ادبا هم اختلاف نظر وجود دارد. خود حضرتعالی هم یکی از همان‌ها را فحش‌کش کرده‌اید. در این بین اما گسترش ارتباطات و علوم نوین، باعث شده هر ساله لغات جدیدی به لغت‌نامه‌های معتبر انگلیسی‌زبان اضافه شود. Googling نمونه‌ی قدیمی‌تر آن است و Goldilocks نمونه‌ی جدیدتر. بسیاری از لغات جدید از زبان‌های دیگر به انگلیسی اضافه شده که دلیلش همان گسترش ارتباطات است. اینکه فارسی‌زبانان چقدر در علوم روز نقش دارند و چقدر می‌توانند به این لغات بیفزایند، پاسخش را همه می‌دانیم. در خصوص واژه‌های معادل وقتی می‌گویید «زمان مناسب»، به زعم اینجانب خود را به کوچه علی چپ می‌زنید. چه زمانی و چگونه برای واژه‌ی Googling می‌شد معادل انتخاب کرد؟ آیا سرعت پیشرفت جامعه‌ی جهانی اجازه می‌دهد لغاتی مانند هواپیما یا برق امروز هم شکل بگیرند؟ مشکل فقط از نامانوس بودن رایانه و رایانک مالشی و تارنما نیست، داستان این است که در دنیایی زندگی می‌کنیم که در کسری از ثانیه میلیاردها اتفاق جدید رخ می‌دهد و سهم استفاده‌کنندگان زبان فارسی در آن بسیار بسیار اندک است. خوب یا بد گسترش ارتباطات سد بین جوامع را از میان برده‌اند و حالا در یک دهکده‌ی جهانی زیست می‌کنیم. اطلاق صفت «من‌درآوردی» برای پایین آوردن سطح لغات استفاده شده توسط اینجانب هم بار دیگر خود را به کوچه علی چپ زدن است. زبان را آدم‌ها به وجود می‌آورند و شکل می‌دهند و در آن تغییر ايجاد می‌کنند. ذکر شد که بین ادبا و علما هم اختلاف بسیار است. بنده اطلاع ندارم غرضِ کسانی که گفته‌اند به جای تنوین می‌توان از نون استفاده کرد چه بوده، اما می‌دانم ویراستاران امروزی آن را می‌پذیرند و خب شخصن آن را می‌پسندم. نکته‌ی آخر اینکه بنده مشکلی با استفاده از لغاتِ به زعم شما بیگانه ندارم. حتی یقین ندارم در دنیای امروزی این ترکیب معنی و مفهوم قابل قبولی داشته باشد. سعی کردم به طور خلاصه نظر خود را درباره‌ی این موضوع توضيح بدهم. امیدوارم نظرم برایتان روشن شده باشد. معتقدم بحثِ مفصل‌تر از این، مکان و زمان دیگری می‌طلبد. سپاس فراوان

نمایش اسپویل
۱۸ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۰۳

درود و سپاس بابت توضیح شما، فرموده‌اید که «زبان فارسی در تمامی زمینه‌ها عقب ‌مانده» امّا به گمان من کاربران زبان فارسی هستند که از پویایی و کار کشیدن اصولی از زبان فارسی بازمانده‌اند و این هیچ ارتباطی با ضعف زبان فارسی ندارد. از قضا زبان فارسی بسیار منعطف است و واژه‌های اصولی و درستی دارد که بخاطر جدا افتادن و مورد استفاده قرار نگرفتن در چند دهه اخیر از یاد بسیاری فارسی‌زبانان رفته‌اند. البتّه در زمینه‌های علمی و صنعتی که ما دستی در آنها نداریم و تنها مصرفه‌کننده هستیم حق با شماست و من هم البتّه مخالفتی با عاریه گرفتن از زبانی دیگر ندارم، بخصوص که زبان فارسی همیشه از تمامی منابع در دسترسش تغذیه کرده و بالیده در طول قرن‌ها. امّا اگر معادل‌های درستی بموقع انتخاب شوند حتماً زبان فارسی ظرفیت تولید و پذیرش آنها را نیز داراست، مثل واژه «برق» بجای «الکتریسیته» یا «راه آهن» یا «قطار». امّا استفاده از واژه‌های قرضی تنها در صورتی پذیرفته است که در بافتار زبان فارسی نشسته باشند و جزئی از آن شده باشند، مثل تلفن و اینترنت، و اگر بسیار دورتر برویم مثل «دبستان» و «مترجم» که واژه‌های آرامی هستند که زبان مورد تکلّم عیسی فرزند مریم بوده است. پس استفاده از واژه‌های بیگانه نامأنوس چندان کارگشا نخواهد بود. و نکته‌ای دیگر؛ شکل نوشتاری واژه‌های عربی در پاسخی که به من داده‌اید یک شکل من‌درآوردی است (اصولن، لزومن، معمولن) که زعمای چیزنویس چند دهه گذشته به آن علاقه داشته‌اند، کسانی مانند احمد شاملو. این شیوه بر هیچ یک از اصول زبانشناختی استوار نیست و صرفاً یک تفنّن شبه‌میهن‌پرستانه است که تنها به خدشه وارد شدن و ایجاد گسست در تداوم خط و زبان فارسی دامن می‌زند. پس اگر میلی به استفاده از واژه‌های «بیگانه» ندارید و به پارسی سره (چنین زبانی وجود خارجی ندارد البتّه) قائل هستید شاید بهتر باشد از خیر استفاده از آنها بگذرید. امیدوارم این نظرات شما را به کار آید. سپاس

نمایش اسپویل
۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۳۵

درود دوست عزيز در مورد استفاده از معادل فارسی با توجه به نامرسوم بودن بسیاری از ترکیب‌ها و عبارات جایگزین و عدم آشنایی گوش مخاطبان با عبارات پیشنهادی، دست نگارندگان در انتخاب واژه‌ها بسته است. جدا از این موضوع، اصولن اینکه تا چه اندازه باید خود را ملزم به استفاده از لغات فارسی کرد، آن هم در شرایطی که زبان فارسی در تمامی زمینه‌ها عقب‌مانده و لغات عاریه‌ای در گوشه‌گوشه‌ی آن جا خوش کرده‌اند، بحثی طولانی می‌طلبد. در مورد عبارت «گول زدن» حق با شماست. شیوه‌ای رایج است و لزومن گول‌زننده نیست. در این سریال اما آن اتفاقات شوکه‌کننده‌ای که در پایان هر قسمت می‌افتد، معمولن در ادامه‌ی داستان از موضوعیت خارج شده و نقش پررنگی ندارد. به همین دلیل از این عبارت استفاده شده. در هر دو مورد از دقت نظر و دیدگاهی که مرقوم نمودید از شما سپاسگزاریم.

نمایش اسپویل