مردی سرگردان در جنگل به یک دختر بچه برمیخورد که قصد خودکشی دارد. بعد از نجات دادنش از مرگ، تصمیم میگیرد او را تا خانهاش برساند. خانهی دختر اما در یک جزیرهی عجیب و غریب است.
با افزایش تعداد شبکههای استریم و محتوای آنلاین، از هر شبکهای میتوان انتظار هر نوع اثری را داشت. سازندهها میتوانند روی صبر و حوصلهی تماشاگران حساب باز کنند. این اتفاقی است که در این سریال افتاده. سریالی که رازهایش چند قسمت طول میکشد تا گشوده شوند.
میتوانید شصت دقیقه پای سریالی بنشینید و سریال هیچ جوابی به شما ندهد. فقط و فقط معما. وقتی صحبت از معما میشود یکی از مهمترین نامهایی که در دنیای سریالها به ذهن متبادر میشود، سریال «گمشده» (Lost) است. سریالی که تنها وظیفهاش ایجاد سوال بود و علاقهای به جواب دادن به پرسشها نداشت. اتفاقا این سریال نه فقط از لحاظ طرح سوال و معما که از لحاظ بصری هم تا حدی یادآور لاست است. سریال با استفاده از طبیعت بکر نوعی فضاسازی منحصر به فرد را برای مخاطب به ارمغان میآورد. اما شباهتهایشان همینجا به پایان میرسد.
سریال «روز سوم» (دانلود سریال The Third Day با لینک مستقیم) تمام هم و غمش را بر روی خلق معما و بازی با ذهن مخاطب میگذارد. معماهایی که گاهی به شدت عجیب و ماورایی هم میشوند. در واقع در توصیف این سریال بهتر است گفت که نه روایت یک داستان به شیوه ای معماگونه، که روایت تعدادی معما در قالب یک داستان است. معماهایی پیرامون شخصیت اصلی و البته ساکنان جزیرهی عجیب. از گذشتهی او گرفته تا تاریخچهی جزیره و پیروان فرقهی سلت. در قسمت اول سریال تقریبا هیچ سوالی جواب داده نمیشود. فقط شاهد واکنش سم به محیط اطرافش با راهنمایی جس هستیم. از قسمت دوم یکی دو تا از گرهها گشوده میشوند و در ادامه ماجرا باز میشود.
این عدم توضیح و ارائهی اطلاعات کافی در قسمت اول یکی از مهمترین ایراداتی بود که مخاطبان و البته بیشتر، منتقدان، به سریال وارد میکردند. اتفاقی که کاملا عمدی به نظر میرسد. در واقع سازندگان روی حس کنجکاوی و البته صبر و حوصلهی مخاطبان حساب ویژهای باز کرده بودند. صبر و حوصله اما در نهایت نتیجه میدهد و اگر تا به انتهای سریال به پایش بنشینید، جواب سوالهایتان را میگیرید.
یکی از مهمترین وزنههای سریال «جود لا» است. مخاطبی که لا را میشناسد و دوستش دارد، سریال را دنبال میکند تا پریشانی و سرگردانیاش را شاهد باشد و امید داشته باشد این سرگردانی پایان خوشی بیابد. او که سنگینی وزنه را کاملا حس میکرده، بازی بسیار خوبی از خودش ارائه داده و گنگی خاصی که در چهرهاش موج میزند، برای تماشاگری که هیچ ایدهای ندارد چه اتفاقی بر روی صفحه نمایش در حال وقوع است کاملا همدلیبرانگیز است.
سم یک تراژدی به شدت بزرگ را پشت سر گذاشته و اساسا چیزی که او را درگیر این ماجراها میکند ابتدا به ساکن همان حس اندوه فراگیری است که سراسر زندگیاش را دربرگرفته. او که با یک لباس بچگانه به سمت یک رودخانه رفته، متوجه نوجوانی میشود که قصد خودکشی دارد. با اینکه هنوز نمیدانیم سم مشغول چه کاری بوده و چه ذهنیتی دارد، با او همراه میشویم که برای نجات دخترک تلاش میکند. او از سابقهی کاریاش میگوید تا اعتماد دختر را جلب کند ولی میدانیم که «چیزهایی هست که نمیدانیم».
ماجرا به شکل عجیبی شروع میشود و به شکل عجیبتری ادامه پیدا میکند. بعد از ورود به جزیره با آداب و رسوم عجیب فرقهی سلتی مواجه میشویم که غرابت داستان را چند برابر میکند. سپس جس وارد میشود و کمک میکند از این فرقهی افسانهگون سردربیاوریم. با عروسکها و نمادهایشان آشنا شویم و درک کنیم که چرا این افراد این گونه عمل میکنند. همهی اینها اما زمانی ارزش داستانی پیدا میکند که سازنده بتواند مخاطب را پای صفحهی تلویزیون بنشاند و حفظ کند.
این اتفاق میافتد و به چند دلیل میافتد. یکی همان بازی خوب بازیگران است که بالاتر اشاره شد. غیر از جود لا، کاترین واتراستون هم درخشان ظاهر شده و بازی زیبایی از خودش ارائه داده. و در کنار جود لا زوج جذابی ساخته. از بازی خوب امیلی واتسون و پدی کانسیدین در نقش خانم و آقای مارتین هم نباید گذشت.
دیگری، اما زیبایی بصری خیرهکنندهی سریال است. از نماهای آغازین در جنگل انبوه که با لنز فوق عریض گرفته شده تا صورت شخصیتها را به کلی از زمینهی تار و محو جدا کند. همان جا که سرگشتگی و جداافتادگی شخصیت اصلی را با تمام وجود درک میکنیم. سپس نماهای هوایی در طول مسیر به خصوص نمای افسونگر هوایی از جادهی هراسآور اما به شدت زیبای متصل کنندهی جزیره به خشکی. جادهای که در طول مد به زیر آب میرود. مسیری که تنها را ارتباطی جزیره با بیرون است و این خاصیت هولناکش با زیبایی دلفریبش ترکیب خارقالعادهای میسازد. خود جزیره هم طبیعت چشمنوازی دارد و سازندگان به زیبایی توانستهاند داستان دلهرهآور خود را در لوکیشنهای مختلف جزیره به تصویر بکشند. اما مهمترین عامل همان لنزهای واید است که غنای بصری سریال را بالاتر میبرد.
نکتهی دیگر اینکه داستان معماهای بسیاری دارد اما این معماها صرفا کنجکاویبرانگیز نیستند. بلکه همدلی را هم تحریک میکنند. وقتی شما سوالی در ذهن داشته باشید که از لحاظ احساسی هم درگیرتان کند، کشش بیشتری برای ادامه دادن پیدا میکنید.
یکی از خالقان سریال، دنیس کلی است. خالق سریال محبوب و پرآوازهی «آرمانشهر» (Utopia) که چند سال قبل از شبکهی Channel 4 پخش شد و در همان مدت کوتاه طرفداران زیادی برای خودش دست و پا کرد. سریال خاصی که آن هم سبک بصری جذاب و منحصر به فردی داشت و در کشور خودمان هم طرفداران زیادی پیدا کرده بود. سریال «روز سوم» گرچه از لحاظ رنگ و لعاب و داستان با «آرمانشهر» قابل مقایسه نیست، همچنان سریال جذابی است که برای شش اپیسود مخاطب را سرگرم میکند و در نهایت پایان زیبایی مییابد.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید