news-background
news-background

نقد سریال The Queen's Gambit: بخاطر یک مشت مهره‌ی شطرنج

الیزابت کودک یتیمی است که مادرش به تازگی در یک سانحه‌ی رانندگی درگذشته و باید در نوان‌خانه به زندگی‌اش ادامه بدهد. او که درگیر زندگی سخت و مقرراتی محیط جدیدش شده، به طور اتفاقی سرگرمی جدیدی پیدا می‌کند. شطرنج بازی کردن با سرایدار نوان‌خانه. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.

دیدن آدم‌های نابغه یا خیلی باهوش یا کسانی که لحاظ ذهنی چند برابر آدم‌های عادی توانایی دارند روی پرده سینما یا روی صفحه تلویزیون همیشه لذت‌بخش است. شاید به این دلیل که دوست داریم چیزهایی که خودمان نمی‌توانیم به آن‌ها برسیم را ببینیم. حالا هرچه این نبوغ زمینی‌تر و قابل‌تصورتر باشد، لذت ماجرا بیشتر می‌شود. نه مانند «تونی استارک» که همه چیز را از غیب حل می‌کند، بلکه در جریانی رو و واضح که از آن باخبریم، به خصوص اگر با زمین بازی آشنا باشیم.

فرق توانایی‌های ذهنی با توانایی‌های جسمی مثل فیلم‌های ابرقهرمانی این است که توانایی‌‌های ذهنی قابل درک‌تر و واقعی‌تر هستند. می‌توانند در دنیای واقعی اتفاق بیفتند مانند ذهن زیبا. تماشای اتفاقاتی که به اندازه کافی از آنها سر در نمی‌آوریم و شاید در بهترین حالت به عنوان یک تماشاگر میانگین ۲۰ تا ۳۰ درصد آن چه دارد اتفاق می‌افتد را می‌فهمیم جذابیت این آثار را بیشتر می‌کند. این که ذهن‌هایی را ببینیم که متوجه آنها نمی‌شویم.

شطرنج را اکثر ما بلدیم و قوانین اصلی‌اش را می‌دانیم. اما وقتی از یک حدی حرفه‌ای‌تر بشود متوجه اتفاقاتی که می‌افتد نمی‌شویم. این همان مرزی است که در این آثار باید رعایت شود. باید به مخاطب اجازه داده شود وارد محدوده‌ی اتفاقات ذهنی‌ای که می‌افتد شود و سپس او را از حاشیه امنش بیرون کشید و زیر رگبار اتفاقاتی که چندان قادر به درک آنها نیست مورد آماج حمله قرار داد. محصولاتی که این مرز را نتوانند رعایت کنند با استقبال روبرو نمی‌شوند. تماشای یک قهرمان که از کارش سر در نمی‌آوریم در هر رشته‌ای خواه شطرنج، خواه برنامه نویسی یا هک کردن و خواه معادلات سیاسی، زمانی لذت بخش است که پایه و اساس آن را درک کنیم. فیلم‌های زیادی درباره هکرها ساخته شده اما چه تعداد از آنها را  خاطر می‌آورید؟چه تعدادی از آنها را دوست دارید؟ کدام بیشتر با استقبال روبه‌رو شده؟ آنهایی که تماشاگر قادر به برقراری ارتباط با آن‌ها باشد.

این عدم فهم همه چیز به سازنده امکان می‌دهد که با مخاطب بازی کند و سرش کلاه بگذارد و چه چیزی برای تماشاگر بهتر از رودست خوردن؟ در اغلب مواقع این سیر داستانی یکی دو تا چرخش جذاب دارد. جایی که تماشاگر فکر می‌کند شخصیت اصلی در حال موفقیت است یا برعکس در حال شکست و ناگهان می‌فهمیم که از همه چیز آگاه نبودیم و اتفاقی صد و هشتاد درجه خلاف انتظار ما در حال وقوع است.

این رویه البته در فیلم‌های معمایی و جنایی به شدت پرکاربرد است و یکی از ابزاری‌ست که در ژانرهای معمایی به کمک سازنده می‌آید. «گامبی وزیر» (دانلود سریال The Queen's Gambit با لینک مستقیم) هم پر است از همین کلیشه‌ها. که البته چون به خوبی استفاده شده‌اند، به هیچ وجه آزاردهنده نمی‌شوند.

سریال روایت‌گر یک دختر یتیم با ترومای شدید در دوران کودکی است که در دنیایی عجیب گیر افتاده. اما او هم یک دختر عادی نیست. او با تکیه بر استعدادهای ذهنی‌اش موفق می‌شود خود را از دنیای روزمره و زندگی ناخوشایندش جدا کند. محور مرکزی داستان اما بهای نبوغ است. مانند همه‌ی مثال‌های گفته شده، پروتاگونیست سریال اینجا هم باید بهای استعدادش را بپردازد. اگر مغزش برای محاسبات ریاضی دبستان زیادی بزرگ است باید جور دیگری خودش را سرگرم کند. وقتی شطرنج را می‌یابد، نمی‌تواند تمام وقتش را صرف آن کند. و آنجاست که شبانه در مرداب توهمش فرو می‌رود و غرق در سایه (یا نبوغش) می‌شود. او تمام و کمال اسیر این پدیده‌ی جدید می‌شود و حالا که راه دیگری برای درگیر کردن مغز هیولایش ندارد، دل به دریا زده و همه چیز زندگی‌اش را فدای شطرنج می‌کند.

نابغه باید فدای نبوغش شود. این اصل اول نبوغ است. حتی در دنیای واقعی. چه آن که اسطوره‌ی پرآوازه‌ی آمریکایی شطرنج که الهام‌بخش این داستان هم بوده، یعنی بابی فیشر بزرگ هم آنچنان سرنوشت خوشی نداشت. نکته این است که اساسا نبوغ را از جنون نمی‌توان جدا کرد. نابغه‌ی واقعی باید خودش را از دنیای حوصله‌سربر اطرافش جدا کند. و مغز نابغه او را به سمت جنون می‌برد. چه موتسارت باشد چه جان نش.

در مورد گامبی وزیر اما باید گفت که از لحاظ ساخت هم سطح بالایی دارد. نکته مهم در این گونه فیلم‌ها یا سریال‌ها این است که سازنده بتواند ریتم را کنترل کند. اگر ریتم کنترل نشود و زیادی تند یا زیادی کند شود به راحتی مخاطب را پس می‌زند. گامبی وزیر با برقراری تعادل بین مسابقات و زندگی شخصی آشفته‌ی شخصیت مرکزی، توانسته به کیفیت خوبی دست پیدا کند.

کیفیتی خوبی که البته بخش مهمی از آن مدیون «آنیا تیلور-جوی» ستاره‌ی جدید هالیوود است. او که با «ساحره» (The Witch) خود را به دنیای سینما معرفی کرد، حالا در شرایط فوق‌العاده‌ای به سر می‌برد. در بحبوحه‌ی پخش همین سریال بود که اعلام شد او قرار است نقش جوانی امپراطور فیوریوسا را در اسپین‌آف «مد مکس» ایفا کند. در این سریال اما با هنرنمایی هرچه تمام‌تر شخصیتی با ذهن پرآشوب را به تصویر می‌کشد. چه در لحظات خانوادگی و شخصی و چه در هنگام مسابقات. با نگاه نافذ و جذابش که می‌تواند صحنه را تمام و کمال از آن خودش کند.

نکته‌ی مثبت دیگر این که سریال به جای انتخاب رویه معمول محصولات بیوگرافیک در سال‌های اخیر روایت خطی یا حداقل نسبتاً خطی را انتخاب کرده که اتفاقاً جواب داده و تاثیر گذاری داستان را بیشتر کرده. اصولا غیر از موارد نادر و خاص، بهترین شیوه برای روایت یک داستان بیوگرافیکال، شیوه‌ی خطی است. اما در سال‌های اخیر سازندگان این گونه آثار تحت تاثیر آثار موفق این سبک در ژانر، معمولا روایت رفت و برگشتی را انتخاب می‌کنند. از آنجا که این روایت سخت‌تر است، معمولا با شکست روبرو می‌شوند. این بار سازندگان گامبی وزیر ماجرای فردی را از خردسالی تا بزرگسالی به شیوه‌ی عادی روایت می‌کنند.

داستانِ انتخاب شده یک داستان تقریبا فمینیستی است اما پرداخت مناسب باعث شده تا وجه بیوگرافی آن بیشتر شود. گرچه باز هم نمی‌تواند به طور تمام و کمال خود را از دام پیام‌های ایدئولوژیک این سال‌های فرهنگ سرگرمی‌سازی رها کند، اما تا حد زیادی موفق می‌شود آن وجوه را کم‌رنگ کند. تا حدی که در جایی از داستان خود الیزابت می‌گوید «دوست ندارم به خاطر زن بودنم مورد توجه قرار بگیرم بلکه به خاطر استعداد و شطرنج بازی کردنم باید شناخته شوم.»

سریال یکی از بهترین‌های سال است. مهم‌ترین نقطه قوتش هم آنجا روشن می‌شود که پی می‌برید داستان واقعی نیست. بله! (البته اگر از قبل با آن آشنایی نداشته باشید که در این دوره و زمانه احتمالش کم است). داستان کاملا تخیلی و ساختگی است. البته از روی کتاب مهم و موفقی با همین نام اقتباس شده. اما اگر ندانید، خیال می‌کنید که واقعا الیزابت هارمونی وجود داشته و در دهه‌ی شصت میلادی به دنبال شکست قهرمان روسی بورگف بوده است.

کتاب مورد اقتباس را که رمانی داستانی نوشته‌ی نویسنده‌ی شهیر والتر تویس منتشر شده به سال ۱۹۸۳ است نخوانده‌ام و نمی‌دانم سریال چقدر به آن وفادار بوده. اما نویسنده همان کسی است که بیلیاردباز را نوشته که آن‌هم همین دست‌مایه را دارد. و عجیب است که این رمان با وجود شهرت فراوانش تاکنون مورد اقتباس قرار نگرفته بوده. (البته با بدشانسی. چرا که گفته می‌شود «هیت لجر» فقید هم قبل از مرگش قصد داشته فیلمی از روی این رمان بسازد.) به هر حال اکنون ساخته شده و سریالی درجه یک از آب درآمده که می‌توان پایش نشست و لذت برد.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۲

خیلی عالی بود،دوستش داشتم

نمایش اسپویل
۶ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۵۱

سریالی خوب با ریتمی مناسب و بازی‌های تقریبا بی نقص. به نظرم از معدود ایرادهایی که میشه به این سریال وارد کرد اینه که می‌تونست پایان بندی بهتری داشته باشه. با این حال بعید میدونم کسی از تماشای این سریال پشیمون بشه.

نمایش اسپویل
۲ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۳۰

درسته این سریال کم‌نظیره. خیلی از تماشاش لذت بردم.. از ابتدا تا انتها.. حتی دلم نمیخواست تموم بشه.. یجوری با شخصیت الیزابت ارتباط برقرار کردم که دلم میخواست عاشقش میشدم! هیچ نقصی نداشت این سریال. جز جز سریال عالی ساخته شده. سریال به این میگن

نمایش اسپویل
۲ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۰۳

از اون آثاری هست که ارزش پرداخت به ریزترین جزئیات رو داره ، امیدوارم یه پادکست بتونید راه اندازی کنید که اخبار و نقد ها به صورت ماهانه در اختیار مخاطب قرار بگیره . البته یادمه قبلا مجله و ... داشتید ولی همه چیز رو خراب کردند خدا لعنتشون کنه

نمایش اسپویل