news-background
news-background

مردن یا نمردن؟ به کدام وقت؟ نقدی بر فیلم «مردن به وقت شهریور»

 

مردن یا نمردن ؟ به کدام وقت ؟

نقدی بر فیلم «مردن به وقت شهریور»

  با اینکه احساس می کنم هاتف علیمردانی کارگردان این فیلم یک کارگردان خوش فکر هست و می تواند در آینده فیلم های بهتری را در کارنامه خودش ثبت کند ولی این فیلم عمدتاً مشکلات فیلم نامه ای و حتی سینمایی دارد ؛ شاید به باور خیلی از منتقدها تمامی فیلم های علیمردانی یک تفکر خاص را در بر می گیرد و اندیشه ای در پشتوانه فیلمهای او هست ولی مساله این فیلم از اسم فیلم پیدا می شود ؛ مردن به وقت شهریور نام فیلم او که در اصل از 2 واژگان مهم در سینما استفاده کرده است ؛ « مردن » که در واقع واژه ای هست به شدت سینمایی و پر کشش که قدمت طولانی در سینمای جهان دارد و واژه « به وقت شهریور » که زمان بندی یک رویداد و اتفاق را به تماشاگران گوشزد می کند ولی مساله اساسی اینجاست که در فیلم ما شاهد مرگ کسی نیستیم فقط در صحنه آخر شخصیت « ام جی » توسط یک مینی بوس تصادف می کند ولی بعد از این صحنه ما بستری شدن او در بیمارستان را می بینیم پس عملاً مرگی به وجود نمی آید و این واژه « مردن » به خودی خود نقطه عطفی را در فیلم ایجاد نمی کند و بعد واژه به وقت شهریور که در هیچ جای فیلم نقطه زمانی را برای ایجاد کنش و واکنش در فیلم نمی بینیم و این سوال پیش می آید چرا شهریور ؟ چرا اسفند نباشد ؟ چرا اردیبهشت نمی تواند باشد ؟ و این مساله به شدت عذاب دهنده می باشد چرا که سینما در اصل از یک منطقه فضایی خاص باید به یک منطقه زمانی خاص تغییر جهت دهد و بیننده این وضعیت را احساس کند ولی هیچ اثری از وقت شهریور نیست و خیلی ساده اسم فیلم بی هویت جلوه می کند . ( در این وهله من مثالی از فیلم « یک روز » « One Day » محصول سال 2011 به کارگردانی لونه شرفیگ می زنم ؛ این فیلم از 2 محور به فیلم هاتف علیمردانی نزدیک است از آن جهت که هم مردن در فیلم موجود است و هم زمان بندی معنا پیدا می کند و در اصل در جای جای فیلم این زمانبندی که با تاریخ میلادی نشان داده می شود که در این تاریخ چه اتفاقی می افتد در واقع این زمانبندی به بیننده این هشدار را میدهد که به مروز زمان چه سیر اتفاقاتی برای 2 شخصیت فیلم که بهم وابسته شده اند، اتفاق خواهد افتاد و جالب تر زمانی است که در نام فیلم اسمی از مرگ برده نشده است ولی دقیقاً مرگ یک شخصیت از این فیلم شباهت بسیار زیادی به تصادف ام جی در فیلم علیمردانی دارد ؛ هرچند از لحاظ فرم و محتوا اساس فیلم فرق می کند ولی این نکته حائز اهمیت است که فیلم باید هم غافلگیری را کامل کند و هم زمانبندی را تطبیق دهد .) خدا را شکر فیلم داستان گویی دارد و به دنبال قصه گویی در مورد یک معضل اجتماعی به نام خوانندگی می باشد و این نکته که کارگردان از بازیگران جوان برای شخصیت یک و دو فیلم استفاده کرده است ؛ قابل اهمیت می باشد اما مساله داستان گویی نیز در فیلم فاقد انسجام و قدرتمندی می باشد ؛ شخصیت سینا که یک پسری 19 ساله است و پشت کنکوری می باشد و در حین درس خواندن و قبول شدن برای کنکور ؛ به علاقه شدید خود برای نوازندگی و استعداد خوانندگی پاپ پرده برداری می کند و در این زمان دچار سردرگمی برای آینده و در گیر ماجرایی به نام خوانندگی زیر زمینی می شود و ... داستان کامل نشان می دهد که فیلمنامه با یک تفکر پیش میرود ولی در این بین شخصیت های فرعی تماماً در حاشیه قرار گرفته اند ؛ پدر سینا (با بازی حمید فرخ نژاد ) دچار این معضل اجتماعی است که پسر و دختر خود را درک نمی کند و تمامی تلاش خود را برای کمک به آنها می کند ولی موفق نیست حتی در آخر فیلم هم موفق نمی شود و از همسرش (مادر سینا ) جدا شده است ؛ مادر سینا در هیچ جای فیلم خبری از او داده نمیشود فقط در اخر فیلم با صدای تلفن خبری از بچه هایش می گیرد که این به خودی خود ؛ رفع و رجوع کردن می باشد ؛ یا مثلا شخصیت برادر بزرگ سینا که دچار بیماری خاصی می باشد عملاً هیچ نقطه عطف و شخصیت پردازی ندارد و گویی برای پر کردن فضا  خلق شده است و سوال اینجاست که بود و نبود او در داستان چه تاثیری دارد؟ فقط در جایی برای نشان دادن این که پدرش باعث این اتفاق شده است یاد می شود و دیگر هیچ . و یا حتی شخصیت خواهر سینا (با بازی نازنین بیاتی ) معلوم نیست مشکلش چیست ؟ و اصلاً به چه دلیل با شخصیت ام جی دوست شده است ؟ و به چه دلیل از زن بابایش بدش می آید ؟ و نکته هایی دیگر . همه شخصیت ها گویی ساده و بی اراده هستند و همگی گول می خورند ؛ زن بابا سینا (با بازی هانیه توسلی) راحت از سینا گول می خورد ؛ سینا راحت از ام جی گول می خورد ؛ خواهر سینا راحت از ام جی گول می خورد ؛ پدر سینا راحت از دختر و پسرش گول می خورد ؛ و انگار فیلم دچار این معزل گول خوردن عمومی هست ؛ و خب در پایان فیلم سینا به همه چیز پی میبرد که به خودی خود بی فایده است و دیگر هیچ دردی را دوا نمی کند .   فیلم دارای یک موزیک متن کوچک و جمع و جور می باشد ولی متاسفانه باعث به وجود امدن احساسی در بیننده نمی گردد ؛ شخصاً اعتقاد دارم یک فیلم با انسجام و قدرتمند باید موزیک متنی داشته باشد که اگر در جای جای فیلم ؛ میزان سن و داستان نتواند احساسی را بیان کند ؛ این موزیک متن تیر آخر برای ایجاد احساس ترس و احساس دلتنگی و شور و اشتیاق گردد . ( به عنوان مثال در فیلم « ماموریت » « The Mission » محصول سال 1986 با کارگردانی رولند جافه در هر فضا و جایگاهی از فیلم موزیک به شدت قدرتمند و تاثیر گذار انیو مورکونه پخش می گردد و موزیک متن فیلم که جذابیت به شدت بالایی را در فیلم نشان میدهد. )   نکته اخر اینکه فیلم به مراتب از بعضی از فیلم های اخیر کارگردان های بزرگ ایران بهتر می باشد و مطمناً هاتف علیمردانی کارگردان با فکر سینمای ایران در آینده نزدیک فیلم های به شدت بهتر و قدرتمند تر را در کارنامه سینمای ایران به یادگار خواهد گذاشت .     مجتبی یوسفی   دانلود فیلم «مردن به وقت شهریور»
 

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید