یکی از نکات خاصی که فیلمهای مارول را برای هواداران جذاب میکند، موارد پنهان یا به اصطلاح ایستر اگهایی است که در تماشای اول راحت به چشم نمیآیند. بارها شاهد بودهایم که این ایستر اگها بعدا در دنیای سینمایی مارول بازگشتهاند. گاهی خبر از فیلمی یا اتفاقاتی در آیندهی دنیای سینمایی ماورل میدهند. برای مثال در فیلم «مرد آهنی ۲» (۲۰۱۰) در نقشهای که در پسزمینه قرار داشت، یکی از نقاطی که هایلایت شده بود، کشور واکاندا بود. اما تا فیلم «انتقامجویان: عصر التران» (۲۰۱۵) سخنی از آن به میان نیامد. سرانجام در فیلم «پلنگ سیاه» (۲۰۱۸) به آن کشور سفر کردیم و همه چیز روشن شد. یا مانند فرقهی «ده حلقه» که در فیلم «مرد مورچهای» ایستر اگ کوچکی داشتند و کوین فایگی در پنل مارول در کامیک کان ۲۰۱۹ آن را رو کرد و از بازگشت این فرقه در فیلم «شنگ چی» خبر داد. بنابراین باید این ایستر اگها را جدی گرفت و این کاری است که هواداران سالهاست در حال انجام آن هستند و بر اساس این موارد تئوریهایی میسازند. در این یادداشت گفتگویی از کریستوفر مارکوس و استیون مکفیلی با هالیوود ریپورتر که چند هفته بعد از اکران فیلم «انتقامجویان: آخر بازی» و بعد از برداشته شدن ممنوعیت اسپویل انجام شده بود را برایتان انتخاب کردهایم. در این گفتگو نویسندگان فیلم به سوالات و تئوریهای مهم مطرح شده در اینترنت پاسخ میدهند.
هالیوود ریپورتر: منظور دکتر استرنج از تنها راه چه بود؟ تنها راه نابودی سنگها یا تنها راه شکست دادن تنوس؟
مکفیلی: به نظر من دکتر استرنج تمام این اتفاقات را تا به انتها مشاهده کرده بود. از جمله آن موشی که از روی دستگاه هنک پیم عبور کرد. تمام فیلم اندگیم را دیده بود؛ تا مرگ تونی. اگر بار دیگر جنگ بینهایت را ببینید -ضمن اینکه باید اشاره کنیم بندیکت بازیگر معرکهایست- متوجه نگاه غریب بندیکت به تونی در لحظهای که میگوید «تنها یک راه وجود داشت» میشوید. انگار با نگاهش به تونی میگوید تو قرار است بمیری.
آیا راهی برای برگرداندن تونی وجود دارد؟ چرا که در سنگ روح به دام نیفتاده (بر خلاف ناتاشا) و ما قابلیت سفر در زمان و استفاده از دستکش بینهایت را هم الان داریم.
مارکوس: اولا که هیچ کسی در سنگ روح به دام نیفتاده. هیچ جای این فیلمها چنین چیزی بیان نمیشود. [میخندد] تا حالا دستکش برای برگرداندن هیچ کسی از مرگ که توسط خود دستکش نمرده باشد، استفاده نشده. تونی به شکل فیزیکی مرد.
مکفیلی: البته غیر از ویژن! تنوس او را در جنگ بینهایت برگرداند تا دوباره بکشد!
مارکوس: [خطاب به مکفیلی] الان زمان پیش کشیدن این موضوع نبود! [هر دو میخندند] حقیقت این است که تکامل شخصیت تونی تمام شده و داستانش باید خاتمه یابد. امیدوارم مارول چنین تصمیمی نگیرد.
مکفیلی: این خاصیت توانایی سفر در زمان است. که همواره راه خلاصی داری! اما به این معنی نیست که باید از آن استفاده کنی. شبیه کارهای مارول نیست و بعید میدانم.
مارکوس: ولی همیشه چنین سوالاتی وجود دارند. ضمن اینکه در مورد ویژن از سنگ زمان استفاده شد نه دستکش. آنهم برای برگرداندن زمان محدود در فضای محدود. مانند فیلم دکتر استرنج که در هنگکنگ این اتفاق افتاد. گرچه بزرگتر بود، اما همچنان محدود است.
در انتهای فیلم جنگ بینهایت دیدیم که استیو چگونه هرچند محدود در برابر تنوس ایستاد و او را شگفتزده کرد. آیا او هم توانایی استفاده از دستکش که برای خیلی از موجودات غیرقابل تحمل است و تنوس و هالک هم به زور استفاده کردند را دارد؟ همانطور که میولنیر را استفاده کرد؟ او قلب پاک و ارادهای بیانتها دارد.
مارکوس: او کباب خواهد شد!
مکفیلی: ببینید! در تمام دنیا استیو طرفدارانی بزرگتر از ما ندارد.
مارکوس: دقیقا!
مکفیلی: اما باید بپذیریم که او از پسش برنخواهد آمد.
مارکوس: در آن لحظه از فیلم جنگ بینهایت که اشاره کردید تنوس از ارادهی استیو غافلگیر شد، نه قدرت بدنیاش. بعد او را با یک مشت پرت کرد. هالک تنها کسی بود که از پس دستکش برمیآمد و تونی هم در آن لحظه حاضر بود بمیرد.
به نظر میرسید باکی از اینکه استیو قرار است پیش پگی برگردد خبر دارد. آیا لحظهای بود که استیو پیش باکی برود و نشان کپتن آمریکا را به او تعارف کند؟
هردو: خیر
مکفیلی: ما چنین چیزی در ذهن نداشتیم. استیو به باکی گفته بود که قرار است چه کند، وگرنه دلیلی نداشت باکی آن گونه از او خداحافظی کند. اما بعید میدانم باکی خبر داشت که استیو قرار است روی آن نیمکت ظاهر شود.
مارکوس: این دو در تمام عمرشان هوای همدیگر را داشتند. در سختترین شرایط استیو پشت باکی ایستاد. حالا باکی به دوستش کمک میکند که به دختر مورد علاقهاش برسد. این دو بهترین رفیق همدیگر هستند.
در سرباز زمستان دیدیم که پگی دو فرزند دارد. حالا دیدیم که استیو پیش پگی بازگشته. آیا پدر فرزندانش درواقع همان استیو است؟
مکفیلی: سر این یکی باید بحث کنیم! فیزیک کوانتوم به طریق عجیبی عمل میکند [میخندند] و اینکه مارول قصد دارد چه مسیری را پیش بگیرد، دست ما نیست. اما ما ایدهی تو را دوست داریم. قصد اولیهی ما هم همین بود. او در واقع پدر آن دو فرزند است. اما خب این باعث اندکی حفرهی زمانی میشود. بستگی به نوع خوانش از سفر در زمان دارد.
مارکوس: این اتفاق شیرینی است. چرا که امکان معرفی دو فرزند را داریم که DNA ابرسرباز را در خونشان دارند.
مکفیلی: الان حدود ۶۰ سالشان میشود، اما خود استیو هم ۱۲۳ سالش بود و به نسبت سنش، ظاهر معرکهای داشت!
مارکوس: البته سریال ماجراهای دوقلوهای راجرز در دههی شصت را هم میتوانیم داشته باشیم! [میخندند] که کمی قدرتهای سوپر دارند!
زمانی بود که نمیدانستیم که کپتن آمریکای ۳ قرار است جنگ داخلی باشد. آیا شما نسخهی اولیهای از فیلمنامه داشتید که جنگ داخلی نباشد؟
مارکوس: پیشنویس نه، اما این ایده را داشتیم که قرار است زیمو ظاهر شود و ماجرایی پیرامون باکی شکل بگیرد. با آمدن ایدهی جنگ داخلی، دیدیم داستانی داریم که به زیبایی در دل این ایده مینشیند.
مکفیلی: طرح اصلیِ عالیای نبود، اما طرح فرعیِ فوقالعادهای از آب درآمد. داستان گذشتهی پدر و مادر تونی هم قبل از آن در داستان مطرح نبود، اما وقتی اضافه شد، نتیجه داد.
با توجه به داستان فیلم، بعد از اتفاقات اندگیم خطوط زمانی تازهای تحت تاثیر آن شکل گرفته که میخواهم آنها را لیست کنم: ۱) لوکی ۲۰۱۲ که حالا تسرکت یا سنگ فضا را در اختیار دارد، ۲) ورژنی که تنوس و گامورا و نبیولا و تمام ارتشش از آن حذف شدند و به ۲۰۲۳ آمدند و برنگشتند. و ۳) خط زمانیای که استیو با پگی ازدواج میکند. و حالا سوال این است که وقتی تور به سال ۲۰۱۳ برگشت و میولنیر را برداشت، آیا خط زمانی جدید ایجاد کرد؟
مارکوس: فرد باستانی (Ancient One) در توضیحاتش میگوید که تنها زمانی خط زمانی جدید ایجاد میشود که سنگ بینهایت را جابهجا کنید. و استیو در آخر فیلم در ماموریتش قصد دارد که برگردد و سنگها را در جای خود بگذارد تا خط زمانیهای ایجاد شده پاک شوند، و راستش من اصلا اعتقادی ندارم که خط زمانی جدید ایجاد شده باشد. به نظرم همه در یک خط زمانی هستند.
(توضیح مترجم: کارگردانان فیلم در مورد ایجاد خطوط زمانی نظر متفاوتی دارند و به عقیدهی آنها این خطوط زمانی حالا ایجاد شده. ضمن اینکه در کنفرانس کامیک کان، کوین فایگی رسما اعلام کرد که سریال لوکیِ سرویس دیزنی پلاس در نتیجهی دزدیده شدن سنگ فضا توسط لوکی در سال ۲۰۱۲ شکل گرفته. و بنابراین خط زمانی جدیدی که مصاحبهکننده پرسید شکل گرفتهاند.)
سر و صدایی در فضای مجازی به راه افتاد دربارهی صحنهی گرد هم آمدن قهرمانان مونث که آن را ناخوشایند و اضافه خواندند. نظر شما چیست؟
مکفیلی: ما در مورد آن خیلی فکر کردیم. و روز فیلمبرداری همه از جمله بازیگران برای خلق آن صحنه هیجان داشتیم.
مارکوس: اینطور نیست که حالاکه یک بار انجامش دادیم، قرار باشد دیگر دوباره قهرمانان مونث کنار هم قرار نگیرند. در طول کل آن نبرد، بارها قهرمانان مختلف تیم شدند. چرا حالا چنین همکاریای نداشته باشیم؟ همه دوستش داشتند. اینطور نیست که کار ما با این تیم شدن تمام شده باشد. ما برای راضی کردن فمنیستها آن را انجام ندادیم. انجامش دادیم چون این شخصیتها را دوست داشتیم. دوست داشتیم همکاریشان را ببینیم.
مکفیلی: و اینکه ما از خودمان پرسیدیم آیا در داستان مینشیند؟ در اتاق تدوین میتوانستیم آن را از فیلم دربیاوریم، اما همه کسانی که دیده بودیم، آن را دوست داشتیم. و راستش در سینماها هم هنگام نمایش فیلم دیدیم که خیلیها برای آن صحنه هورا کشیدند.
یکی از تئوریهای مهم این است که شخصیت نِیمور میتواند شخصیت منفی فیلم پلنگ سیاه ۲ باشد. از آنجا که اوکویه در اوایل فیلم آخربازی به زلزلرهای در زیر دریا اشاره کرد. تصادفی بود؟
مکفیلی: ما آنقدر هم باهوش نیستیم. آن در نظر ما تنها یک زلزله بود. اما خب میتوان چنان برداشتی هم از آن کرد و در فیلمهای آینده از آن استفاده کرد. ولی ما الان اطلاعی از آن نداریم.
تعدادی از هواداران عقیده دارند که بن مندلسون که نقش یکی از اسکرالهای فیلم کپتن مارول را بازی کرد، در انتهای فیلم یکی از معلمهای حاضر در مدرسه پیتر بود. آیا حقیقت دارد؟
مکفیلی: بن مندلسون در فیلم حضور دارد؟ واقعا؟ مردم او را در فیلم دیدهاند؟ این عالی است. شگفتانگیز خواهد بود.
مارکوس: چرا باید یک اسکرال خودش را جای معلم جا بزند؟ کمی مورمور کننده است. مردم چیزهایی دربارهی این فیلم میگویند که ما که پنج سال روی آن کار کردهایم از آن خبر نداریم. مثل اینکه باید دوباره آن را ببینیم! [میخندند]
در فیلم مردعنکبوتی دور از خانه به این نکته اشاره میشود که بشکن انرژیای را آزاد کرد که باعث شد دریچهای بین جهانهای مختلف باز شود و مولتیورس بدین گونه معرفی میشود. آیا احتمال آن وجود دارد که انرژی آزاد شده بخاطر بشکن باعث به وجود آمدن جهشیافتههای دنیای اکس من شود و حالا که دیزنی کمپانی فاکس را خریده، به این طریق پای آنها به این دنیا باز شود؟
مکفیلی: ما خبر نداشتیم بشکن آن دریچه را باز کرده!
مارکوس: ما هم تازه آن را دیدهایم و خبردار شدیم. مانند بقیه هواداران. حقیقت این است که هرچیزی امکان دارد، اما نمیدانم که اصلا نیازی به آن داریم یا نه. جهش ژنتیکی، جهش ژنتیکی است. وجود دارد و به هر حال اتفاق میافتد. شاید قبل از آن هم وجود داشتهاند.
مکفیلی: من فکر میکنم که هر زمانی که کوین [فایگی] تصمیم به آوردن آنها به این دنیا بگیرد، این اتفاق میافتد. آن هم به زیباترین و هوشمندانهترین شکل ممکن. طوری که شما فکر میکنید همیشه قرار بوده اینگونه اتفاق بیفتد. او استاد این کار است.
آیا شما سابقهی این را دارید که چیزی، نکتهای، جزئیاتی را نوشته باشید ولی بدون آنکه قصدش را داشته باشید، تبدیل به مجموعه یا فیلم یا اتفاق جدید و مستقلی شود؟
مارکوس: بله. ما وقتی که کرکتر پگی کارتر را نوشتیم، نمیدانستیم که قرار است تبدیل به چنین شخصیت پرطرفداری شود. و بعد که هیلی اتول اضافه شد و فیلم ساخته شد، فکر کردیم که واقعا قرار است چنین چیز گرانبهایی را در دههی چهل رها کنیم؟ و مجموعهی مامور کارتر ساخته شد. چیزی مانند آن یا شخصیت الکساندر پیرس که برای فیلم سرباز زمستان نوشتیم اما در این فیلم هم ظاهر شد. واقعا هرچیزی محتمل است.
و سوال آخر، مهمترین سوال: برادران روسو در مصاحبهشان اعلام کردند که خبر ندارند قضیهی مایونز روی هاتداگ از کجا آمده. حالا دوست داریم که شما بگویید. این قضیه از کجا سر و کلهاش پیدا شده؟ آیا شما به هاتداگتان مایونز میزنید؟
[همه میخندند]
مکفیلی: نه. معلوم است که نه. مگر ما جامعهستیزیم؟
مارکوس: ما این کار را نمیکنیم. اما گاهی شما جایی میروید که این اتفاق میافتد. شاید در سفری در اروپا این اتفاق برایمان افتاده باشد. آنجا چیزهای خوشمزهی زیادی میخورند. [همه میخندند]
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
khorramdin
khorramdin
۲۳ مرداد ۱۳۹۸ ۱۷:۰۷
عالی بود
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ