news-background
news-background

سریال Falcon and the Winter Soldier: بررسی قسمت چهارم – ابرسرباز: آری یا نه؟ مسئله این است

 

«آیا حاضری در صورت امکان سرم ابرسرباز را دریافت کنی؟» محور اصلی اپیسود چهارم سریال «فالکن و سرباز زمستان» (The Falcon and the Winter Soldier) دیزنی+ این است. و خب جواب به آن باید منفی باشد. «سم» که جواب منفی می‌دهد. به نظر هیچ آدم عاقلی در این دوره و زمانه نباید پاسخش به این سوال مثبت باشد. زمانی که «استیو» این سرم را دریافت کرد اوضاع با الان متفاوت بود. مرز خوب و بد پررنگ بود و اهریمن در مسیر تصرف انسانیت روز به روز به مقصد نزدیک‌تر می‌شد. ولی دنیای امروز پیچیده‌تر است. و تشخیص درست از نادرست به آسانی گذشته نیست. اوضاع برای «باکی» و «آزایا» هم متفاوت بود. آنچنان تسلطی به اوضاع پیرامونشان نداشتند. اما امروز چطور؟

داستان اپیسود چهارم از «واکاندا» شروع می‌شود. زمانی که «آیو» به عنوان یکی از اعضای «دورا میلاژ» و احتمالا یکی از دوستان باکیِ دوران پسا جنگ داخلی، به او کمک می‌کند تا ذهنش را ترمیم کند. واکاندا معدن پیشرفت‌های عجیب و غریب در تمام زمینه‌ها است و پر از رمز و رازهای ناشناخته. برای آن‌ها این عمل امکان‌پذیر است. در فلش‌بک شاهد این هستیم که باکی دور آتش نشسته و با تردید به آیو نگاه می‌کند. و آیو کلمات کد «هایدرا» را برای باکی تکرار. و یکی از زیباترین لحظات کل سریال تا به اینجا: باکی که متوجه می‌شود دیگر کد شفاهی تاثیری روی مغزش ندارد احساساتی شده و می‌زند زیر گریه. عادت نداشتیم بروز احساسات باکی را ببینیم. اما اینجا با کمک آیو و «شوری» باکی بار دیگر احساس انسان بودن می‌کند و اشکش سرازیر می‌شود. او از بند هایدرا رها شده و آن افسار نامرئی از گردنش جدا شده. حالا بهتر درک می‌کنیم وقتی می‌گفت در ۹۰ سال گذشته تنها زمان اندکی در واکاندا آرامش داشته، از چه حرف می‌زده.

باکی به آیو می‌گوید «زیمو» وسیله‌ای است که هدف مهم‌ترشان آن را توجیه می‌کند (جمله‌ی معروف «ماکیاولی» که زیمو در ابتدای اپیسود سوم در حال مطالعه‌ی کتابی از او بود.) آیو اما در جواب به باکی اولتیماتوم می‌دهد. و باکی باید از زمانی که دورا میلاژ در اختیارش گذاشته حداکثر استفاده را ببرد. حضور واکاندایی‌ها در این سریال از چند نظر جذاب است. جدا از اینکه در هم تنیدگی آثار مارول را نشان می‌دهد و حضور افراد در عناوین مختلف حس خوبی به هوادارانش می‌دهد، برای ایجاد تعارضات و تضادهای بیشتر دست سازندگان را پر نگه می‌دارد. باکی نه فقط به استیو که به واکاندا هم مدیون است. واکاندا و واکاندایی‌ها هم مانند اغلب اوقات در سمت درست ماجرا ایستاده‌اند. وقتی سر راه باکی و سم باشند، این دو باید در مسیر خود تردید کنند.

اما در ادامه یک نکته‌ی جذاب دیگر هم داریم: مبارزه‌ی «جان واکر» (واقعاً سخت است با عنوان کپتن آمریکای جدید به او اشاره کنیم) و یار کمکی‌اش «لمار هاسکینز» با اعضای دورا میلاژ. که خشم او را برافروخته می‌کند و تیر خلاص را برای انحراف او از مسیر می‌زند.

اما قبل از آن مبارزه‌ی جذاب، گفتگوی باکی و سم با زیمو را داریم. زیمو می‌گوید که سم درباره‌ی «کارلی» در اشتباه است. او ادامه می‌دهد که ماهیت ابرسرباز با برتری‌طلبی در هم تنیده است. (یکی از موضوعات روز که سریال با آن‌ها سر و کله می‌زند) او از نازی‌ها، آلترون و اونجرز مثال می‌آورد. اونجرزی که خود او یک بار درهم‌شکستشان. و البته در ادامه تلویحا جمله‌ی باکی را تصدیق می‌کند که استیو هرگز فاسد نشد. ولی سم با تعارض بزرگی دست و پنجه نرم می‌کند: آیا کارلی هنوز می‌تواند به راه درست بازگردد یا نه. هرچه باشد او هنوز کم سن و سال است. یک ابرسرباز جوان.

در انتهای بحثشان به این نتیجه می‌رسند که بهتر است مراسم سوگواری «دنیا» را پیدا کنند تا بتوانند با کارلی گفتگو کنند. اما نمی‌توانند از پناهنده‌های کمپ چیزی دربیاورند. تنها زیمو موفق می‌شود و از این موضوع به عنوان اهرم استفاده می‌کند تا سم و باکی او را تحویل دورا میلاژ ندهند. اما سم علاوه بر پیدا کردن کارلی گوشه‌ی چشمی هم به جان واکر دارد چرا که می‌داند او هم خطرناک است. از «شرون» می‌خواهد در این مورد به او کمک کند. او هنوز کاملا به شرون اعتماد دارد. شرونی که به گفته‌ی خودش با «پاور بروکر» حشر و نشر دارد.

به هر حال آن‌ها به همراه زیمو به محل ختم می‌روند و در راه جان و لمار هم به آن‌ها می‌پیوندند. و در اینجا متوجه می‌شویم لمار هم آرام‌تر از جان است و افکار معتدل‌تری دارد. سم ۱۰ دقیقه فرصت می‌خواهد که با کارلی گفتگو کند. بعد از چند جمله به نظر می‌رسد به زمین مشترک رسیده‌اند که جان واکر زیر قولش می‌زند و می‌پرد وسط. و کار به خشونت می‌کشد. کارلی فرار می‌کند اما زیمو او را غافلگیر می‌کند. کیف حامل سرم‌های ابرسرباز پاره می‌شود و امید کارلی رنگ می‌بازد. زیمو در حال نابود کردن تمام ویال‌هاست که واکر در آخرین لحظه او را ناک اوت می‌کند و یکی از ویال‌ها را سالم پیدا می‌کند. و البته که این موضوع را از همه پنهان می‌کند. و ما می‌دانیم که او چه ایده‌ی خطرناکی در ذهن دارد.

با گم شدن کارلی، جان و لمار برای دستگیری زیمو می‌آیند اما قبل از اینکه دستشان به او برسد، باید با دورا میلاژ روبرو شوند. و اینجاست که آیو و دوستانش که نشان داده‌اند شوخی با کسی ندارند جان و لمار را با چند حرکت نقش زمین کرده و تحقیرشان می‌کنند. و شرایط را برای فروپاشی ذهنی جان مهیا می‌کنند. او که به عنوان اولین ماموریتش به عنوان کپتن آمریکا هرجا می‌رود دست از پا درازتر برمی‌گردد، او که این عملیات مهم‌ترین عملیات زندگی‌اش است، او که حس می‌کرده بالاخره در جایی می‌تواند کاری را که واقعا درست می‌داند را انجام بدهد، سرخورده می‌شود. او ناراحت است که از پسِ کسانی که حتی ابرسرباز نیستند هم برنیامده. و خب معلوم است که راه به کجا می‌برد: تزریق سرم به خودش! وسط جنگ و دعواها هم زیمو فرار می‌کند و دست قهرمانانمان را در پوست گردو می‌گذارد.

کارلی با سم ارتباط برقرار می‌کند (از طریق تهدید خواهرزاده‌هایش!) و سم را به محل جدید برای گفتگو می‌کشاند. اما این تله‌ای برای گیر انداختن جان واکر است. او و لمار از راه می‌رسند و دوباره درگیری شروع می‌شود. و اتفاقی که نباید رخ می‌دهد. لمار (به صورت تصادفی؟) در این درگیری کشته می‌شود و جان که دیگر برایش طاقتی نمانده قدرت‌های فراطبیعی از خودش نشان می‌دهد. در ارجاعی به فیلم «انتقام جویان»، مانند استیو از پنجره به بیرون می‌پرد و بوم! یکی از ابرسربازان را تعقیب می‌کند. و وقتی او را گیر می‌اندازد در ارجاعی دوباره به این بار به «جنگ داخلی» با سپر کپتن آمریکا در برابر چشمان ده‌ها نفر که با گوشی‌هایشان در حال فیلم گرفتن از او هستند، او را می‌کشد. و حالا سم و باکی مانده‌اند یک ابرسرباز قاتل با نشان کپتن آمریکا و البته کارلی که هنوز فراری است و زیمویی که نشانی از او نیست.

در این اپیسود رابطه‌ی سم و باکی رو به پیشرفت می‌رود و برومنسی که منتظرش بودیم کم‌کم خود را نشان می‌دهد. آن‌ها حالا عمیقا به همدیگر اهمیت می‌دهند و در ظاهر هم تلاش چندانی برای مخفی نگه داشتنش نمی‌کنند. احتمالا رفاقتی مانند رفاقتشان با استیو در افق منتظرشان است. البته که باکی باز هم فرصت را برای سرزنش سم از دست نمی‌دهد. که چرا سپر کپ را اینگونه از دست داد؟

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید