همه چیز دربارهی «کپتن آمریکا»ست. و میراث کپتن. نه فقط سپر که تمام مفهوم عدالت و درستی و مبارزه با پلیدیها. کپتن آمریکایی که دوست نداشت کسی را بکشد اما از قلدرها بدش میآمد. همه چیز دربارهی راه درست و پیدا کردن آن است. و خب «سرباز زمستان» و «فالکن» تنها به عنوان دستیاران کپ در این داستان حضور ندارند، بلکه وارثان روحیهی او هم هستند. «استیو» به عنوان یک آدم از خود گذشته که بارها و بارها در راه هدف جانش را فدا کرد، مفهومی بالاتر از جنگیدن برای تضادهای ایدئولوژیک و تنشهای سیاسی بین کشورها را از خود به جا گذاشت. حقطلبی ایدئولوژی نمیشناسد. و مهمترین ابزار در راه حقطلبی آمادگی برای فداکاری است.
این را «جان واکر» متوجه نشده. او یک سرباز فوقالعاده و باهوش است که کل عمرش را برای اهداف ایالات متحده جنگیده و حالا خودش را در موقعیتی بالاتر از درک و توانش مییابد. او با افتخار و اندکی ترس عنوان کپتن آمریکا را پذیرفت اما در مسیر مبارزه با آدمبدها راهش را گم کرد. وقتی توسط «دورا میلاژ» تحقیر شد، با تمام وجودش فهمید این زمین برای بازی او بزرگ است. و خب مجبور شد سرم ابرسرباز را استفاده کند.
و بعد از فروپاشی روانی جلوی چشم دهها نفر با بیرحمی یک نفر را به قتل رساند. حالا «سم» هم متوجه شده که سپر کپتن آمریکا قرار نبوده دست آدم نااهل بیفتد. حالا او هم متوجه میشود چرا استیو اصرار داشت سپر را به او بسپارد. استیو همیشه تصمیم درست را میگیرد!
اپیسود ماقبل آخر سریال «فالکن و سرباز زمستان» (Falcon and the Winter Soldier) با یک مبارزهی چشمنواز دیگر آغاز میشود. سم و باکی محل اختفای جان واکر را پیدا میکنند و از او میخواهند سپر را پس بدهد. اما حالا چنین چیزی ممکن نیست. غرور واکر چنین اجازهای به او نمیدهد. «دکتر ارسکین» در «کپتن آمریکا: نخستین انتقامجو» به استیو لاغرمردنی گفت این سرم خوب را عالی میکند و بد را بدتر. برای همین بود که استیو را انتخاب کرده بود. جان واکر اما نخستین چیزی که از خودش نشان میدهد غرورش است. اگر قبل از دریافت سرم خودش را بالاتر از قانون میدید، قطعا بعد از آن بدتر خواهد شد. حالا که قدرت فراانسانی دارد، امکان ندارد سپر را از دست بدهد.
اما فالکن و سرباز زمستان دو نفرند که یکی ابرسرباز است و دیگری کلی گجت و موتور کمکی دارد. دو در مقابل یک، نه به راحتی اما در نهایت با شکستن دست جان، سپر را از او میگیرند. و جان را یک قدم دیگر به تبدیل شدنش به آنچه انتظارش را داریم نزدیکتر میکنند. او باید در دادگاه حاضر شود و بعد از جرم رخ داده نهتنها عنوان کپتن آمریکا از او بازستانده میشود که خلع درجه هم شده و تمام سوابق خدمتیاش هیچ و پوچ میشود. تمام زندگیاش را صرف دفاع از کشوری کرده که حالا او را مانند زباله دور میاندازد. واکنشش چیست؟ عصبی میشود و با تکبر دادگاه را ترک میکند.
حالا نوبت حضور غافلگیرکنندهی اپیسود پنجم است که از هفتهی قبل وعدهاش داده شده بود. «جولیا لویی دریفوس» در نقش «کنتس ولنتینا الگرا دی فونتین» ظاهر شده و کمی با جان واکر خوش و بش میکند و به او روحیه میدهد. حالا که جان واکر احتمالا به سمت و سوی تاریک کشیده شده، کنتس ولنتینا هم احتمالا آیندهای تاریک در انتظارش است. او چه کسی است؟ از دنیای سینمایی مارول هیچ اطلاعی نداریم اما از کامیکها میدانیم که او یک ابرجاسوس مانند «ناتاشا رومانوف» است. و در سطوح بالای «شیلد» فعالیت میکرده و با «نیک فیوری» حشر و نشر داشته. حالا قرار است جای نیک را بگیرد یا در مقابلش بایستد؟ نکتهی دیگری که دربارهی او میدانیم اینکه اولین حضورش در امسییو قرار بوده در فیلم اختصاصی «بلک ویدو» باشد. اما آن فیلم هنوز رنگ پرده را به خود ندیده.
در سوی دیگر سم که لباس فالکنش به دست جان واکر تخریب شد، و ظاهرا امیدی به درست شدنش ندارد (همهی ما میدانیم از آن بهترش را به زودی به دست خواهد آورد!) به سراغ «آزایا» میرود. و از او توضیح میخواهد. آزایا توضیح میدهد که او هرگز قرار نبوده کپتن آمریکا شود. او یکی از نمونههای فراوانی بوده که سرم نصف و نیمهی ابرسرباز را رویش امتحان کردهاند. البته بدون گفتن واقعیت. خیلی از نمونهها دوام نیاوردند، آزایا اما دوام آورده و حتی پس از آگاهی از تصمیم سران ارتش، همرزمانش را نجات میدهد. و به مقابله به ارتش آمریکا برمیخیزد. و اینگونه است که نهتنها او را به زندان میاندازند، بلکه تاریخش را هم پاک میکنند. اصرارهای سم فایدهای ندارد و آزایا میخواهد مخفی بماند. سم اما حالا تردیدش بیشتر هم شده.
حالا میفهمیم او چرا سپر کپ را به دولت واگذار کرد. برای یک مرد سیاهپوست سخت است نماد کشور آمریکا با آن سابقهاش باشد. داستان «آزایا بردلی» که دقیقا بر خلاف داستان جان واکر است هم از کامیکها اقتباس شده. کامیکهایی که به نوعی جبران مافات جریان فرهنگی آمریکا نسبت به رنگینپوستان بوده. حالا و در سال ۲۰۲۱ به نظر میرسد هنوز هم داستان تازه است و محل زیادی از اعراب دارد. با اتفاقاتی که سال گذشته در ایالات متحده رخ داد، نمود این داستان بیشتر هم میشود. بعدتر در همین قسمت باکی از سم عذرخواهی میکند که نمیتوانسته دلیل سم را برای واگذاری سپر کپتن آمریکا درک کند.
سم راهی خانه میشود تا دوباره به خواهرش کمک کند. او همهی آشنایانش را که به خانوادهی «ویلسون» مدیون هستند دور خودش جمع میکند تا قایق ماهیگیری را بازسازی کنند. در همین حین باکی هم که «زیمو» را تحویل دورا میلاژ داده، از ناکجا پیدا میشود و با قدرتهای ابرسربازیاش به سم کمک میکند و البته یک چمدان به او میدهد که حدس میزنیم داخلش چیست. یک ربطی به واکاندا دارد!
با آمدن باکی به خانهی سم برومنسی که در اپیسود قبلی در حال آغاز بود شکل کاملی به خودش میگیرد. باکی و سم به هم مشاوره میدهند و با هم تمرین میکنند تا قلق سپر کپ را به دست بیاورند. در آن سوی کره زمین «شرون» با «باتروک» تماس میگیرد تا ماموریتی به او بسپارد. باز هم «پاور بروکر» را نمیبینیم که ظن یکی بودن شرون و پاور بروکر را تقویت میکند. او باتروک را به سراغ «کارلی» و دار و دستهاش میفرستد تا در عملیات نهاییشان به آنها کمک کند. (آنقدر هم عجیب نبود!) باتروک با سم خردهحساب دارد. جان واکر هم به سراغ خانوادهی «لمار» میرود تا آخرین تحولات روحیاش را تجربه کند و تبدیل به چیزی بشود که انتظارش را داشتیم. او در اولین سکانس بعد از تیتراژ (یا میان تیتراژ) سریال، به سراغ ساخت سپر کپتن آمریکای خودش میرود. با نواختن پتک بر فلز که البته یادآور «مرد آهنی» است. نکتهی دیگر اینکه جان در مبارزهی ابتدایی این اپیسود خطاب به سم با خشم فریاد میزند: «من کپتن آمریکا هستم.» که آن هم نهتنها برخلاف تمام اصول اخلاقی استیو است که یادآور «من مرد آهنی هستم» «تونی استارک» در قسمت اول «مرد آهنی» است.
و اینکه مونتاژ اندکی عجیب و کلیشهای این اپیسود را هم شاهد هستیم. که تمرینات راکیوار سم را برای تبدیل شدن به صاحب سپر کپتن آمریکا به تصویر میکشد. و درست در انتهای اپیسود حملهی بزرگ دار و دستهی کارلی اتفاق میافتد و چشم سم (اما نه چشم ما) به هدیهی باکی روشن میشود. باید منتظر قسمت آخر باشیم تا مبارزهی تمام طرفهای سریال را در نبرد نهایی بزرگ با لباس جدید سم ببینیم. و هیجانی که به حداکثر خودش رسیده.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید