چه چیزی برای متحد کردن باکی و سم بهتر از از دست رفتن نشان کپتن آمریکا؟ درست در جایی که اپیسود قبلی سریال «فالکن و سرباز زمستان» (The Falcon and the Winter Soldier) به پایان رسید، در این اپیسود، داستان از سر گرفته میشود. قبل از آن اما باید کپتن آمریکای جدید را بشناسیم.
جان واکر آدم بدی هم نیست. خودش هم مطمئن نیست که شایستهی این عنوان است. اما باید تمام تلاشش را بکند. پس از کمی شک و تردید و صحبتهای روحیهبخش دوستانش برای ایجاد اندکی حس همدلی در مخاطب، او به روی صحنه میرود و همزمان با تجدید خاطرهاش، ما هم با او آشنا میشویم. میفهمیم از لحاظ ذهنی و جسمی انتخاب مناسبی است. خودش هم میگوید مهمترین ویژگیاش جربزهاش است. (آشناست نه؟ «میتونم کل روز ادامه بدم») کلی نشان لیاقت و شجاعت هم گرفته و چندباری هم فداکاری کرده. (باز هم شبیه استیو). اتفاقا بلوند است و خوشقیافه. دیگر چه میخواهیم؟ همه چیز دارد.
ایراد کار همینجاست. که همه چیز دارد. او یک نماد درست و درمان برای تبلیغ و سیاسیبازی است. و الا قهرمانبازی که خیلیها دستی بر آتشش دارند. او قرار است ابزار پروپاگاندا باشد. مهرهای در دست سیاستمداران که به هنگام نیاز احساسات مردم را برانگیزد و موج ایجاد کند و جامعه را به سمت و سوی مورد نظر بکشد. برای همین او باید یک فرد همهچیز تمام باشد. اگر هم نباشد باید ادایش را دربیاورد. برخلاف استیو که وقتی کاندیدا شد، شکننده بود و زیر دست و پا. استیو که همیشه سعی داشت راه خودش را برود هر بار با دولتها مشکل پیدا میکرد قدمی عقب نمینشست و با ارادهی آهنینش مسیر را ادامه میداد. و خب کم هم نبود زمانهایی که با حکومتها سرشاخ میشد. چه دولت آمریکا چه مجمع امنیت جهانی و سازمان ملل! اما جان واکر به نظر میرسد سربازی حرف گوشکن و بله قربانگو باشد. عروسکی که به هر سازی میرقصد. او از هر نظر کامل است. (در اینجا کاری با کامیکهای قدیمی مارول یا حتی پیامهای فرامتنی فیلمهای مارول هم نداریم. صرفا جهان درون امسییو را مدنظر قرار میدهیم.) حتی در ادامه میفهمیم یار کمکی سیاهپوستی هم دارد…
باکی اما خشمگین از تصمیم سم وقتی خبر معرفی کپتن آمریکای جدید را میشنود به سراغ او میآید و سرزنشش میکند. سم مدام با بازیگوشی از دادن جواب طفره میرود. بحث را به ماموریتش میکشاند و اشاره میکند که با موضوع بزرگی سر و کار دارد. یکی از ۳ دشمن گنده: اندرویدها، فضاییها یا جادوگرها. (اشاره به دشمنان قبلی اونجرز) باکی که تمام سعیش را میکند جدیتش را حفظ کند با او همراه میشود که هم جلوی خطر بزرگ را بگیرد و هم جواب سوالاتش را. و همینجا بار دیگر سم وجود رد وینگ را یادآوری میکند و میگوید به او (ضمیر سوم شخص مفرد مذکر) اعتماد دارد. رد وینگ آیا یک هوش مصنوعی مانند جارویس و فرایدی (دستیاران تونی استارک) است؟
سم و باکی رهسپار ماموریتشان در اروپا میشوند. و اینجا نوبت سکانس اکشن این اپیسود است. نه به عظمت اپیسود اول اما باز هم زیبا و تاثیرگذار. یک تعقیب و گریز جادهای و نبرد تنبهتن روی سقف دو تریلر در حال حرکت. باکی و سم با چیزی روبرو شدهاند که فکرش را هم نمیکردند. هشت ابرسرباز. آنها غافلگیر شدهاند در حال شکست خوردناند که کپتن آمریکای جدید و دستیارش از راه میرسند. البته که این چهار نفر هیچ هماهنگیای ندارند و شانسی هم در مقابل ۸ ابرسرباز نخواهند داشت. اما شاید این ماموریت این چهار نفر را متحد کند… نخیر! باکی نمیتواند جان واکر را بپذیرد و راه فالکن و سرباز زمستان از کپتن آمریکای جدید و بتل استارش جدا میشود. قبلش اما میفهمیم که حکومت از طریق رد وینگ رد فالکن را میزده. رد وینگ جزو اموال دولتی به حساب میآید و کپتن آمریکا خودش را محق میداند که آن را ردگیری کند.
باکی که بیشتر از هرکسی میداند چه خطری جهان را تهدید میکند به تنها کاری که از نظرش میرسد تن میدهد. ملاقات با آزایا بردلی یا کپتن آمریکای سیاهپوست. کسی که در همان زمانهای قدیم سرم ابرسرباز را دریافت کرده و ابرسربازی در مایههای استیو راجرز بوده. اما سر و صدایی دربارهاش بلند نشده و او هم نمیخواسته کسی مزاحمش شود. باکی رازش را مخفی نگه داشته. وسط جر و بحثشان آزایا بار دیگر مسئلهی هویتی باکی را پیش میکشد و به او یادآوری میکند چه گذشتهای داشته. در انتها هم او دست رد به سینهی باکی میزند و آنها از خانهاش بیرون میکند. و سپس تراپیست باکی بار دیگر از راه میرسد. باکی جلسهی درمانیاش را از دست داده و دستگیر میشود. اما این بار نوبت دکتر رینر است تا از روی لطف به جان واکر، تلاش کند باکی و سم را با هم متحد کند. تا شاید به کمک جان بیایند! جان حتی شخصا دستور دولت را ملغی میکند و قرار جلسهی هفتگی باکی را کنسل میکند. در جواب تعجب دکتر رینر هم به خودش اشاره میکند و با ادا و اصول جواب میدهد. (یادآور هولمندر سریال «پسران» است!)
در جلسهی تراپی بار دیگر باکی فرصت میکند سوالش را از سم بپرسد. بعد از کلی کلکل و کلنجار وقتی روانشناس آن دو رو روبروی هم مینشاند، باکی بار دوباره میپرسد: چرا سم سپر کپتن آمریکا را به دولت سپرد. اما این بار با یک نکتهی کوچک: مشکل هویتی باکی. او میخواهد بداند که استیو دربارهی او و سم اشتباه نکرده. چرا که اعتماد استیو تنها چیزی بود که برای باکی مانده بود. و حالا شرایط طوری پیش رفته که آن اعتماد شکننده شده و تمامیت وجودی باکی برای خودش زیر سوال رفته. آیا سزاوار کاری که استیو برایش کرد بوده؟ و سم پاسخی ندارد که بدهد. باز هم طفره میرود و میگوید کاری را کرده که به نظرش درست میآمده. او میگوید در این ماموریت با باکی همکاری میکند اما علاقهای به دوستی با او ندارد و بعد از اتمام ماموریت هرگز او را نخواهد دید.
و سپس در سکانس پایانی زمانی که بار دیگر سم و باکی دست رد به سینهی واکر میزنند، او تهدید میکند که مشکلی نیست اما سر راهش قرار نگیرند. حرفی که اتمام حجتی برای بینندگان است تا مطمئن باشند که قرار است از او متنفر شوند. و باکی تنها راه ممکن را به سم پیشنهاد میدهد. ملاقات دوباره با کسی که تمام زیر و بم هایدرا را میداند: دکتر زیمو.
بالاخره چشممان به جمال آقای دکتر زیمو روشن میشود. یکی از اتفاقاتی که در این سیزن منتظرش بودیم. در پایان در حالی که اوپرای ریکوئیم پخش میشود، وارد زندان میشویم و در پلان آخر چهرهی زیمو را در زندان میبینیم که ظاهرا از همه جا بیخبر است. اما آیا واقعا او بیخبر است؟ هنوز اما خبری از شرون کارتر نیست. البته نامش توسط سم برده میشود و میشنویم که به عنوان دشمن دولت ایالات متحده شناخته شده و کارش را از دست داده. اما توضیح دیگری داده نمیشود. ما میمانیم تعداد زیادی سوال. و مهمترین سوالی که احتمالا برای جوابش باید تا اپیسود پایانی صبر کنیم: استیو کجاست؟
اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید