news-background
news-background

بررسی قسمت سوم سریال What if: چگونه بدون دردسر انتقام‌جویان و شیلد را ویران کنیم؟

در این یادداشت با توجه به امکاناتی که مارول برایمان تدارک دیده می‌خواهیم به دنیای کامیک بوک‌های مارول نزدیک شویم. با ما همراه باشید.

در سومین اپیسود سریال «چه می‌شد اگر…؟» (What If…?) تاریک‌ترین سناریوی ممکن را شاهد هستیم. حداقل در بین محصولاتی که مارول تا الان برایمان ساخته. چه می‌شد اگر…؟ سوال این اپیسود را در یک سوم پایانی متوجه می‌شویم. چه می‌شد اگر «هوپ ون‌داین» به استخدام شیلد درمی‌آمد و در عملیاتی کشته می‌شد. سوال کمی از مسیر اصلی خارج می‌شود و طولانی‌تر از حالت عادی است. اما داستانی که بعد از آن می‌آید شگفت‌آور است و ارزشش را دارد.

اپیسود سوم از صحنه‌ی مشهور دونات خوردن «آیرن من» آغاز می‌شود. «نیک فیوری» به همراه «ناتاشا رومانوف» به سراغ «تونی استارک» آمده‌اند تا او را به عضویت «اونجرز» درآورند. اما ناگهان پس از تزریق داری کنترل کننده، تونی می‌میرد! اینکه مهم‌ترین و محبوب‌ترین کرکتر اونجرز و نقطه‌ی ثقل گروه، قبل از آغاز داستان و تشکیل گروه بمیرد به شدت دردناک است. اما صبر کنید. مارول اتفاق‌های دردناک‌تری در این داستان برایمان تدارک دیده.

تمامی اعضای اصلی اونجرز (غیر از «کپتن آمریکا» که هنوز در یخ است) قرار است یکی یکی بمیرند. آن هم در مهم‌ترین هفته‌ی دنیای سینمایی مارول. جایی که اتفاقات سه فیلم «آیرن من ۲»، «تور» و «هالک شگفت‌انگیز» رخ می‌دهد. از این هفته به عنوان هفته‌ی طلایی مارول/اونجرز یاد می‌شود. که ظهور شخصیت‌های اونجرز با هم رخ داد و زمینه‌ی تشکیل اونجرز فراهم آمد. طرحی که بیشتر از ۱۰ سال در پس ذهن نیک فیوری بوده.

«هاک آی» یا همان «کلینت بارتون» اول «تور» را می‌کشد و سپس خودش به شکلی اسرارآمیز می‌میرد. سپس «بروس بنر» در هیبت هالک که طبق پیشینه‌ی داستانی غیرقابل نفوذ است و در نتیجه آسیبی نمی‌بیند، دردناک‌ترین صحنه‌ی اپیسود را رقم می‌زند و از درون منفجر می‌شود. البته مارول برای اینکه محصولش از دیزنی پلاس قابل پخش باشد، به جای دل و روده، تنها دودی سبزرنگ به تصویر می‌کشد. در آخر هم نوبت «بیوه‌ی سیاه» است. درست در زمانی که متوجه واقعیت شد و نیک را خبردار کرد. نیک هم با کمک «لوکی» که برای انتقام مرگ برادرش «تور» به همراه ۴ یار وفادارِ او به زمین آمده، «هنک پیم» که در اینجا «مرد مورچه‌ای» نیست، بلکه «جلیقه‌زرد» است را از پای درمی‌آورد.

اپیسود سوم برخلاف اپیسودهای قبلی از کامیک بوک‌های مارول فاصله گرفته و داستانش را بر اساس فیلم‌های فاز اول مارول بنا می‌کند. دوباره ارجاعات فراوانی به فیلم‌های مارول داریم. و البته ارجاعات فراوانی به سینما. از جمله‌ی «چی تو اون جعبه‌س؟» که فیوری خطاب به لوکی می‌گوید و مشابه دیالوگ برد پیت در فیلم «هفـ۷ـت» اثر «دیوید فینچر» است تا دیالوگ «کولسن» درباره‌ی ظاهر ارتش «ازدگاردی» که می‌گوید شبیه جنگجویان «سرزمین میانه» (ارباب حلقه‌‌ها) است. 

اما درباره‌ی داستان این اپیسود چندین نکته‌ی مهم وجود دارد:

اول این که «یلو جکت» غیرقابل مهار به نظر می‌رسد. قوی‌ترین ابرقهرمانان زمین را بدون به جا گذاشتن کوچکترین ردی مثل آب خوردن می‌کشد. درست است که لوکی به راحتی شکستش می‌دهد، اما او قدرت‌های فرازمینی دارد و البته آگاه است که با چه چیزی سر و کار دارد. و ایده‌ی این که با رفتن به درون بدن هالک او را از پای درمی‌آورد، یادآور تئوری معروف و بدنام «انتقام‌جویان پایان بازی» و کشته‌شدن «تنوس» به دست «انت من» است!

دوم درباره‌ی گذشته‌ی هنک پیم و ارتباطش با «شیلد» پس از مرگ «جنت». زمانی که هنک سرکش شد و یادمان نرود که «هایدرا» در آن زمان کنترل شیلد را بر عهده داشت. هایدرا با کمک «ذرات پیم» (Pim particles) حتی می‌توانسته درون زمان سفر کند. البته که تونی فرمول را کشف کرد، اما هایدرا هم مغز متفکر زیاد داشت. و خب همکاری هنک پیم سرکش با هایدرا ایده‌ای وسوسه‌کننده به نظر می‌رسد.

سوم این که این سوال را به ذهن متبادر می‌کند که آیا خود نیک فیوری ایده‌ای در ذهنش برای متوقف کردن قوی‌ترین قهرمانان زمینی داشته؟ برای احتیاط در شرایطی که سرکش شوند و راه دیگری پیش بگیرند و برای کره‌ی زمین خطرناک شوند؟ مشابه ایده‌ای که «بتمن» برای اعضای «لیگ عدالت» داشت. مغز متفکری مانند او باید پیش‌بینیِ همه چیز را بکند و برای کنترل هر کدام از قهرمانان برنامه‌ای داشته باشد. شاید یلو جکت یا انت من گزینه‌ی مناسبی باشد.

و چهارم این موضوع که آینده‌ی زمین چه می‌شود. نیک بدون اعضای اونجرز چاره‌ای جز تسلیم در برابر لوکی نداشت. و لوکی پس از شکست هنک بلافاصله اعلان حاکمیت کرد. با همان دیالو‌گ‌هایی که در قسمت اول اونجرز شاهدش بودیم. صحبت از آزادی و اختیار و فرمانبرداری، ولی این بار در مقر سازمان ملل. همه‌ی کره‌ی زمین به ناگاه تسلیم شد. نیک البته با پیدا کردن کپتن آمریکا و خبردار کردن «کپتن مارول» هنوز ایده‌هایی برای مقابله دارد. برای تشکیل اونجرز بعدی چه گزینه‌های روی میزش قرار گرفته؟

و نکته‌ی آخر این که کسی که هوپ را کشت احتمالا کسی نیست جز «سرباز زمستان». ماموریتی که فیوری در قبرستان ذکر می‌کند همان ماموریتی است که ناتاشا در فیلم «کپتن آمریکا: سرباز زمستان» برای استیو تعریف می‌کندو جایی که «وینتر سولجر» برای کشتن دانشمند هسته‌ای ایرانی مستقیم از به درون شکم نَت شلیک کرد اما نت جان سالم به در برد. حالا در این دنیا هوپ در این ماموریت به قتل رسیده. و این یعنی احتمالا «باکی» در مرگ او دست داشته. نکته‌ای که خودش پتانسیل واکاوی و خلق یک داستان جذاب را دارد.

سریال «چه می‌شد اگر…؟» در قسمت سوم با زمینی‌تر شدن و البته روایت داستانی تاریک‌تر اپیسودی پر از شگفتی برایمان خلق کرد. در حالی که بازیگران چهار شخصیت ناتاشا، تونی، «جنرال راس» و «کرول دنورس» برای صداپیشگی کرکترهایشان حضور نداشتند. اما «مایکل داگلاس» برای ایفای نقشش برگشته بود. ما از این اپیسود لذت فراوان بردیم. شما چطور؟ آیا این اپیسود را دوست داشتید؟ چه چیزی توجهتان را بیشتر از همه جلب کرد؟ مانند همیشه نظراتتان را برایمان بنویسید.

گاف. سین.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید