فیلمهای ژانر وحشت، همواره مورد توجه علاقمندان به سینما بوده و هست. این ژانر به دلیل انتقال هیجان و غافلگیر کردن تماشاگر، مخاطبین خاص خود را دارد. اما تمامی این تاثیرات به مواردی مثل ردهی سنی، خصلتهای روحی، شرایط اجتماعی و... بستگی داشته و ممکن است به مرور زمان و با تغییر این موارد، تاثیرگذاری سابق را نداشته باشد. از طرفی دیگر بحث راجع به ژانر وحشت در عین سادگی، کمی گسترده و پیچیده نیز میباشد. بعضی از فیلمها پر از صحنههای تنشزا میباشند، برخی از آنها با ایجاد اتمسفری پر از سکوت، به روند خود ادامه میدهند، بعضی از آنها با نمایش صحنههای چندشآور، مخاطب خود را تحت تاثیر قرار میدهند و برخی دیگر با روح و روان مخاطب بازی میکنند. پس این ژانر، زیرشاخههای بسیار زیاد و گستردهای را شامل میشود. تحریریهی ۳۰نما سعی کرده است با در نظر گفتن عنصر ایجاد ترس و هیجان و تاثیرگذاری هر کدام از فیلمها، بر مخاطبین خود در مقطعی از تاریخ که اکران شدهاند، لیستی در این زمینه تهیه کند. شاید این لیست دقیقاً مطابق سلیقهی شما باشد و یا اینکه فیلمهای محبوبتان، جایی در آن نداشته باشند. مهم این است که اگر از تماشای فیلمی لذت بردهاید، هم فیلمساز به هدف خود رسیده است و هم شما.
این یکی از آن فیلمهاییست که به سرعت محبوب شد و مورد تحسین قرار گرفت. داستان مادر و فرزندی را روایت میکند که یک کتاب بچگانه به مشکل برمیخورند. کتابی دربارهی یک لولوخورخورهی دراز کلاهدار با نام بابادوک. کتاب از آن مدل کتابهای بچگانه است که تصاویر از آن به بیرون میجهند و این یکی به معنای واقعی کلمه این ویژگی را دارد.
شبها به سراغ کودک بینوا میآید و مادر داستان باید پسرش را نجات دهد. فیلم رابطهی مادر و فرزندی را دستمایه قرار میدهد و راهیافت ترسناک را انتخاب میکند تا به آن نفوذ کند. و تا حد زیادی موفق میشود. و جزو فیلمهایی است که به اندازهی کافی قدر دیده و مورد توجه واقع شدهاند.
برای چند لحظه ارواح و اجنه را فراموش کنید. تم این فیلم حول یک موضوع ترسناکتر شکل میگیرد: پیری! ناتالی اریکا جیمز، کارگردان فیلم، فراموشی و اختلال حواس را به گونهای ترسناک و غمانگیز به داستان میکشد تا هم تماشاگر را بترساند و هم اندوهگین کند. فیلم داستان مادر و دختری است که بعد از گم شدن مادربزرگ، باید به دنبالش بگردند. اما بعد از یافتن او، متوجه میشوند دیگر آن فردی که به خاطر دارند نیست.
حالا این مادر و دختر باید بهترین مراقبت را برای پیرزن پیدا کنند اما درگیری با روحیات جدید مادربزرگ و به دنبالش اتفاقات ترسناک از جمله احتباس در فضای کوچک شونده در خانه همه چیز را دشوار میکند. و با چرخشی در پردهی پیایانی فیلم لحن را عوض کرده و انسانیتر به پایان میرسد.
این اولین فیلم رز گلس است و به خوبی تبحر او را در این ژانر نشان میدهد. فیلمی با ریتم عجیب و جذاب که آرام آرام هستههای مرکزیاش را رو میکند و وحشت میآفریند. داستانی به تهمایههای مذهبی (خوراک فیلمهای ترسناک تسخیرشدگی!) دربارهی یک پرستار که با مواجهه با یک رقصندهی سابق مبتلا به سرطان، زندگی و باورهایش سمت و سویی وحشیانه و ترسناک به خود میگیرد.
بازی عالی مورفید کلارک به فیلم کیفیت بالایی میبخشد و استفادهی سانزده از یک فضای نیمه خاکستری در بندری در انگلیس و خلق تصلاویر ترسناک بدن تسخیرشده که اشکال عیر عادی به خود میگیرد، آن را از لحاظ بصری به فیلمی موفق تبدیل ساخته.
اسکات دریکسون که اخیرا در همکاری با مارول است، ذاتا یک کارگردان ژانر وحشت است. بهترین فیلمش هم همین است. داستان یک نویسندهی جنایی با بازی ایتان هاوک که خانوادهاش را هم درگیر موضوعات کاریاش میکند. او در زیرشیروانی خانهی جدید، فیلمهای ترسناک سوپر ۸ پیدا میکند که به تحقیقاتش مسیر جدیدی می بخشد. و درمییابد آن مرگ یک واقعهی تنها و منحصربهفرد نبوده. او تعداد زیادی پروندهی مشابه دربارهی مفقود شدن اطفال پیدا میکند که …
این فیلم واقعا به اندازهی شایستگیهایش تحویل گرفته نشد و قدر ندید. کلی ایده و نکتهی جذاب دارد با زیرمتنی که توجهی به آن نشد. تنها به عنوان یک فیلم ترسناک با جامپ اسکیر شناخته میشود. ولی فیلم حرفهای بسیار بیشتری برای زدن دارد.
همانطور که حالا همه دریافتهایم، بازیهای بچگانه یکی از بهترین ظرفها برای خلق یک داستان ترسناک هستند. در این فیلم که سازندگانش تایلر ژیلت و مت بتینلی اولپین هستند، یک تازه عروس با بازی تمشاشایی سامارا ویوینگ با پیشنهاد عجیبی روبرو میشود. او باید یک بازی بچگانه را انتخاب کند که با خانوادهی داماد انجام دهد. گرچه در ابتدا یک بازی به تظر میرسد، اما به زودی مشخص میشود که آداب و رسوم جدی و مرگبار خانوادگی است.
خانوادهی شوهر با انواع سلاحهای گرم و سرد به شار عروس بینوا میروند و او باید در لباس سفیدی که به تن دارد با آنها بجنگد. در ادامه یک عالمه صحنهی درگیری با مقدار معتنابهی خون و خونریزی داریم که به هلت هنر سازندگانش به خوبی یبین مرز باریک کمدی و وشحت میماند و آن تاثیری را که باید میگذارد.
«رُز» دختر جوان سفیدپوستی است که «کریس» سیاهپوست را برای آشنایی نزد پدر و مادرش میبرد. کریس در ابتدا خوشرفتاری بیش از حد خانواده را به نشانه دستپاچگی حاصل از مواجه با رابطه غیرمعمول دخترشان با مردی سیاهپوست میگیرد. اما با گذر زمان و مشاهده چند اتفاق عجیب او با حقیقتی غیرقابل تصور روبرو میشود.
«برو بیرون» اولین فیلم «جوردن پیل» در مقام کارگردان که با بودجه ۴ میلیون دلاری تولید شد و پس از اکران در اوایل سال ۲۰۱۷ در سراسر دنیا بیش از ۱۷۵ میلیون دلار فروخت، در جاهایی موفق است که حتی فیلمسازان بزرگ و باتجربه شکست خوردهاند. پیل فیلمی سرگرمکننده خلق کرده که عقاید سیاسی و اجتماعی آن چنان در تار و پودش گره خورده که در حال خنده شما را به فکر فرو میبرد و برعکس. چیزی که «برو بیرون» را اثری فراتر از یک فیلم ترسناک کرده این است که فیلم در دل طنز تلخش، در مورد بدبینیهای نژادی است و روح زمانه را به گونهای تصویر کرده که اکثر فیلمهای کارگردانان بزرگ نتوانستهاند.
در بیشتر اسلشرها، کریس مرد میبود که در همان آغاز به قتل میرسید. پیل با وارونه کردن این کلیشه این علم و آگاهی را به مرد جوان و سیاهپوست قصه داده که خطر از قاب اول تهدیدش میکند. فیلم هرگز برای خنداندن و یا ترساندن مخاطب به هر قیمتی که شده، از حد خود خارج نمیشود، به هیچ وجه از آثار ترسناک پیش ساخته کپی برداری نمیکند و به طرز بیرحمانهای سرگرمکننده و در عین حال ترسناک است.
ریمی بعد از سهگانهی موفق «اهریمن مرده»، به ژانرهای زیادی سرک کشید. از وسترن گرفته تا ورزشی. حتی ژانر ابرقهرمانی با سه فیلم «مرد عنکبوتی». او که کارش را با وحشت شروع کرده و چیزهای زیادی را به ژانر اضافه کرده بود، بعد از سالها جدایی، در سال ۲۰۰۹ بازگشت موفق و شیرینی به آغوش ژانر داشت.
ریمی با این فیلم نشان داد که هنوز اینکاره است و حرفهای خوبی برای گفتن دارد. ژانر را میشناسد و ظرفیتش را میداند و بلد است چگونه ی ک داستان را با شرایط روز پیش ببرد. فیلم کماکان المانهای ترسناک-کمدی که امضای ریمی محسوب میشوند را داراست و داستان دختری که با نفرینی باستانی دست و پنجه نرم میکند را با هنرمندی به تصویر میکشد.
گزارشگر تلویزیونی به نام «آنجلا» به همراه یک فیلمبردار، در حال تهیهی مستندی از فعالیت آتشنشانها هستند. با به صدا درآمدن زنگ خطر، آتشنشانها آمادهی انجام عملیات میشوند و آنجلا با فیلمبردارش، همراه آنها به راه افتاده و وارد ساختمان مورد نظر میشوند. پس از دقایقی، این ساختمان قرنطینه شده و به هیچ کدام از افراد داخل آن، اجازهی خروج داده نمیشود.
بدون شک، مهمترین ویژگی این فیلم، نحوهی روایت آن است که حالت مستند دارد و این موضوع باعث میشود به راحتی و سریع، وارد محیط فیلم شویم. البته این نوع روایت، در کنار نکات مثبت، سختیهای خاص خود را نیز دارد. برای مثال، حرکات دوربین نباید بیش از حد، از کنترل خارج شود چراکه تاثیر معکوس روی مخاطب گذاشته و آنرا از ادامهی داستان، دلسرد میکند. همچنین هنرپیشهها، وظیفهی مهمی در ایجاد ارتباط میان فیلم و مخاطب دارند و در صورت طبیعی نبودن نقشآفرینیها، این ارتباط کم رنگ شده و در نهایت از بین میرود. باید گفت فیلم در این دو مورد، به اندازه و موثر عمل میکند و میتواند بدون شخصیتپردازی و سایر موارد، شما را همراه خود در طول داستان جلو ببرد.
نقطهی مشترکی بین شما و کاراکتر اصلی فیلم و همینطور دوربین، وجود دارد و آن، ناشناختگی و عدم اطلاع از اتفاقاتی است که باید به وقوع بپیوندد. درحالیکه فیلم حادثهمدار است و با استفاده از آن پیش میرود، وجود شوکهای ناگهانی در مقاطع مختلف، به قدری تاثیرگذار است که شاید فراموش کنید مشغول تماشای یک فیلم سینمایی هستید. اما پایان فیلم به هیچوجه قابل پیشبینی نیست و با نامتعارفترین حالت ممکن، تمام میشود. زمانیکه این فیلم در اسپانیا اکران شد، با استقبال شدید از طرف مخاطبها مواجه شد و استودیوهای هالیوودی بدون کوچکترین درنگ، با عوامل آمریکایی به ساخت یک کپی از آن اقدام نمودند. واژهی کپی دربارهی فیلم قرنطینه، کاملا درست است چراکه زوایا، حرکتهای دوربین، میزانسن صحنه و ...، مشابه نسخهی اسپانیایی است.
رابرت ایگرز در این فیلم برای خلق اتمسفر مورد نظرش همه چیز را تا جای ممکن واقعی میکند. فضای فیلمش سرد و بیروح است و از همان ابتدا حس کرختی مرگ را منتقل میکند. او برای رسیدن به این هدف از تمامی المانها استفاده میکند. در تمامی فیلم نور، نور طبیعی محیط است. دیالوگها از متون کهن استخراج شده. لباسها از پارچههای قدیمی دوخته شده. و حتی موسیقی فیلم صرفا از آلات متعلق به همان دورهی زمانی استفاده کرده. آنیا تیلور جوی در این فیلم درخسید و قدم در راه موفقیت گذاشت.
داستان دربارهی یک خانوادهي تک و تنها است که با اتفاقات ناگواری از سوی جنگل روبرو میشود. نوزاد خانواده توسط نیروهای تاریک دزدیده و کشته میشود. و همین نیروی تاریک همهی اعضای خانواده و حتی تماشاگران را مسموم میکند. و خب داستان در خاتمه به راستی همان چیزی را که وعده داد بود به تماشاگر تقدیم میکند: جادوگر
فیلم سوم لی وانل که خودش نویسنده و کارگردانش بود، مهر تائیدی بر استعداد و هنر سینمایی او کوبید. او که زمانی به همراه جیمز وان با «اره» به سینما پا گذاشته بود، بعد از قسمت سوم «موذی» و «ارتقا»، به سراغ یکی از عناوین قدیمی سینما و ادبیات وحشت رفت و از آن نهتنها یک فیلم ترسناکِ موفق، که اثری به شدت مدرن با اندکی تکنوفوبیاو البته پر از مفاهیم روانشناسه ساخت. داستان زنی که شوهرش را از دست داده و از یک رابطهی آسیبزننده رها شده در حالی که همه انتظار دارند به علت تروماتایز شدن مشکلات روانی پیدا کرده باشد، اعتقاد دارد واقعا همسرش با اختراع منحصر به فردش قصد آزارش را دارد.
رهیافت وانل هم به درستی عدم قطعیت است که حتی بینندگان از از آنچه مشاهده میکنند مطمئن نباشند. گرچه نشانههایش فراوان باشد. و خب سابقهی وانل در ژانر وحشت به خوبی خود را نشان میدهد. او فیلم ترسناک به فکر فروبرنده میسازد تا در آن الیزابت ماس هم بهترین بازی دوران حرفهایاش را به تصویر بکشد.
«اِد» و «لورین» زن و شوهری هستند که دربارهی مسائل ماوراءالطبیعه، تحقیق و فعالیت میکنند. «لورین» از حس ششم بسیار بالایی برخوردار بوده و قادر به تشخیص انرژیهای موجود در انسانها و محیط است. او به همراه همسرش، جلسات بسیاری برای آگاهی مردم از چگونگی به وقوع پیوستن اتفاقات ماوراءالطبیعه برگزار میکنند و تصمیم میگیرند برای کمک به خانوادهای که توسط نیروهای شوم، تسخیر شده است، وارد خانهی آنها شوند.
تعداد فیلمهایی که هر ساله در ژانر وحشت و مسائل مربوط به جن و روح، ساخته میشوند، کم نیست. قطعا یکی از بهیادماندنیترین فیلمها در این زمینه، «جنگیر» است که در سال ۱۹۷۳ اکران شد و بسیاری از علاقمندان را تحت تاثیر قرار داد. الگویی که «احضار» دنبال میکند، شبیه به آن و کاملا اصولی بوده و با زمینهچینیهای مختلف، ابتدا سعی میکند بیننده را در اتمسفر و فضای داستان، وارد کند و باید گفت در این زمینه، کاملا موفق است. اِلمانهای ایجاد ترس در این فیلم، حضوری محسوس اما کاملا ملموس دارند و به صورت غیرمستقیم عمل میکنند به صورتیکه که در بازههای زمانی مشخص، خود را نشان داده و در مدت زمان کوتاه، روی مخاطب تاثیر لازم را میگذارند. اما نقطهی قوت این فیلم، توجه ویژه به داستان و روایت آن است. شما با سرنوشت ساکنین قبلی خانه، آشنا خواهید شد و از اتفاقات به وقوع پیوسته در آنجا با خبر میشوید.
در ادامه، این داستان، بسیار زیبا به داستان ساکنین فعلی وصل میشود و این بار جنبهی عاطفی در آن تشدید میگردد. استفاده از خاطرات و بها دادن به آن، روند داستانی را تکمیل میکند تا در نهایت شاهد به وجود آمدن یک چهارچوب دراماتیک باشیم. «جیمز وان» با ساخت این فیلم ثابت کرد، موفقیت آثار قبلیاش مانند اره (Saw) و توطئهآمیز (Insidious) اتفاقی نبوده و شناخت بسیار خوبی از این ژانر و اِلمانهای مربوط به آن را دارد. «احضار» در زمینهی فیلمبرداری، صداگذاری و تدوین صدا (ساخت افکتهای صوتی) عالیست و از تمامی امکانات فنی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب استفاده میکند. این فیلم از طرف آکادمی فیلمهای علمی-تخیلی، فانتزی و ترسناک آمریکا، به عنوان بهترین فیلم ترسناک (Horror) سال انتخاب شد.
«جی» با بازی «مایکا مونرو» نوجوانی است که با برقراری رابطهی جنسی دچار الهامات کابوسوار میشود و احساس میکند که موجودی در تعقیب اوست. کلیشههای «او تعقیب میکند» نشاندهنده روحیهی رادیکال اثر است. فیلم به جای آنکه مانند «کلبهای در جنگل» (Cabin In the Woods) آشکارا قوائد ژانر را هجو کند، به نظر میرسد که سعی در اصلاح DNA گونهی وحشت دارد. فیلم با نمایش آمیزش جنسی به عنوان یک گناه مرگبار، تعقیب و گریزهای رعبآور در فضاهای داخلی، همکاری گروهی از نوجوانان برای غلبه بر نیرویی شیطانی، و صحنههای تاریک و طوفانی، از جهاتی یک فیلم ترسناک معمولی به نظر میرسد، اما به این دلیل که از سکانسهای رؤیا و توهم، شخصیتهای روانی و روح خبری نیست، ثابت میکند که تا چه حد سنتشکن است. از طرف دیگر فیلم در مقاطعی با نقل قول از اشعار «تی. اس الیوت» و رمان «ابله» داستایوفسکی چهره روشنفکری به خود میگیرد.
اما مسئلهای که فیلم «او تعقیب میکند» را راضیکننده کرده این است که موجود هراسانگیز قصه تقریباً سراسر فیلم با انجام عملی غیرترسناک یعنی به آرامی راه رفتن وحشت میآفریند. توصیف موجود فیلم ساده نیست و نه میتوان آن را یک روح نامید و نه یک هیولا. به قول «دیوید رابرت میچل» کارگردان فیلم، «هیچ منطقی در پس آن نیست... زیرا درواقع کابوس توضیح ناپذیر است.» «او تعقیب میکند» به جای آنکه از کلیشههای مرسوم مثلاً پرتاب شدن دختری خردسال درون چاه توسط مادرش بهره بگیرد، تماشاگر را به حال خود وامیگذارد تا خودش با موجود مبهم و مرموز قصه که ناگهان پشت سر شخصیتها ظاهر میشود رابطه برقرار کند.
فیلم «اره» اولین تجربه کارگردانی در پرونده «جیمز وان» بود. این فیلم که اولین بار در جشنواره فیلم ساندنس در سال ۲۰۰۴ اکران شد فیلمی ترسناک روانشناسانه است. این فیلم مانند دیگر فیلمهای این سری شروعی نسبتاً ساده در ابتدای فیلم دارد و با گذر زمان مسائل پیچیده و خونینتر میشوند. احتمالاً فیلم «اره» تنها فیلم ترسناکی است که درس اخلاقی در مرکز روایت داستانی خود دارد.
صحنه اول فیلم با بیدار شدن دو مرد در اتاق شروع میشود که هیچ ایدهای از اینکه کجا هستند ندارند. در میان آنها یک جنازه قرار دارد و در جیب هر یک دستگاهی حاوی پیامی از قاتل ارهای است.
در این پیام قاتل به آنها اطلاع میدهد که برای زنده ماندن باید وارد یک بازی اجباری شود و قوانین بازی را برای آنها توضیح میدهد. هویت قاتل تا لحظه آخر نامعلوم باقی میماند اما در اثر یک اتفاق هویت او برملا شده و فیلم به پایان میرسد.
قصه تریلر مبتکرانهی «جان کرازینسکی» که در آن موجودات بیگانه به هر چیزی که صدا ایجاد کند حملهور میشوند، در آینده نزدیک و در دهه ۲۰۲۰ میگذرد، وقتی که زمین هدف حملات موجودات فضایی قرار گرفته. فیلم گاهی اوقات در صحنههایی که کاراکتر کرازینسکی و همسرش با بازی «امیلی بلانت» به وسیله یک هدفون به آهنگهای «نیل یانگ» گوش میدهند یا وقتی که موسیقی «مارکو بلترامی» شنیده میشود، به سکوت خود خیانت میکند. اما در اغلب اوقات اثر به سلاح سکوت خود متکی است. نکته جالب شخصیت «ریگان» با بازی «میلیسنت سیموندز» بزرگترین فرزند خانواده چهار نفری ابوت است که در دنیای فیلم و دنیای واقعی ناشنواست و به زبان اشاره ارتباط برقرار میکند.
در فیلم میبینیم که تنها ۴۷۳ روز از حمله بیگانگان گذشته، اما به نظر میرسد که نسل بشریت در حال انقراض است. بعضی دیگر از اشکالات منطقی مانند به دنیا آوردن یک نوزاد پر سر و صدا در چنین شرایطی به «یک جای ساکت» وارد است، اما فیلم برخلاف اکثر آثار دهههای اخیر از ابهام به کلی دور بوده و دیدگاهی روشن را بیان میکند. «یک جای ساکت» ممارستی باشکوه است برای درک وحشتی که معمولاً آثار ترسناک سعی در القای آن دارند. فیلم شاید ترسناکترین اثری نباشد که تاکنون دیدهاید، اما مضمون وحشت فرزندداری آن و انزوای مطلقش برخلاف در دیگر آثار ژانر وحشت که همیشه با شخصیتهای پرتعداد راه حلی برای معضلات موجود ارائه میدهند، کافی است تا ترس دنیای فیلم و تلاش محض برای بقا را از ابتدا تا انتها احساس کنید و شاعرانهترین فیلم ترسناک سالهای اخیر را ببینید.
داستان فیلم «حلقه» با دو نوجوان به نامهای «کیتی» و «بکا» شروع میشود که درباره افسانه یک فیلم نفرین شده صحبت میکنند. گفته میشود که کسانی که این فیلم را میبینند پس از ۷ روز میمیرند. در این هنگام «کیتی» اعتراف میکند که هفته گذشته فیلم را دیده است و در همان شب جان خود را از دست میدهد. در مراسم خاکسپاری «کیتی»، مادرش از راشل که یک روزنامهنگار است کمک میخواهد تا در مورد مرگ دخترش تحقیق کند و راشل متوجه میشود که در شب مرگ «کیتی» حوادث عجیبی رخ داده است.
از عجیبترین نکات فیلم «حلقه» ساخته «گور وربینسکی» این است که قدرت مرگ یا زندگی در دستان یک ویدیو است. «حلقه» بازسازی هالیوودی فیلمی به همین نام محصول ۱۹۹۸ ژاپن است که اقتباسی از رمانی به همین نام به نویسندگی «کوجی سوزوکی» بود.
از تفاوتهای دو مجموعه فیلم «حلقه» نمایش احساسات و بازی زیر پوستی بازیگران است. حس وحشت خلق شده توسط «وربینسکی» از صحنه ابتدایی فیلم آغاز میشود و تا پایان فیلم ذره ذره بیشتر میشود. او همچنین با استفاده از صداهای ناگهانی و حرکات سریع، حالت اصلی فیلم ژاپنی را حفظ کرده و آن را محزون به تصویر کشیده است.
بر خلاف غالب آثار ژانر که در آنها خیزش نیروهای پلید در شب و تاریکی اتفاق میافتد و وحشت میافریند، در این فیلم اری استر با استعداد، اتفاقات کابوسوار در نور روشن روز ظهور میکنند. آن هم در طبیعت زیبای اسکاندیناوی. جایی که نه تسخیر شده. نه حتی ظاهر ترسناکی دارد. استر با این فیلم نهتنها یکی از متفاوتترین فیلمهای وحشت تاریخ را پدید میآورد که با ارائهی تصاویر زیبای طبیعت که قرار است حس رازآلودگی و بیقراری را در تماشاگر تحریک کند، به نوعی زمین بازی جدیدی را برای ژانر به وجود میآورد.
استفادهی درخشانش از نور خورشید و رنگهای شاد طبیعی، دشت و دمن فراخ و گلهای زیبای رنگارنگ (به خصوص در سگانس پایانی) اتمسفری را خلق میکند که در آن غم از دست دادن و فروپاشی روانی زمینهی پیوند با مراسم فولکلوریک شمال اروپا را پیدا میکند. بازی خوب فلورنس پیو در نقش اصلی و مفاهیم فراداستانی و آرکتایپیک فیلممنامه هم به آن ابعاد بیشتری بخشیده و فیلم را هرچه عمیقتر میکند. نهتنها در فیلمهای ژانر شاخص است که یکی از بهترین عناوین سال ۲۰۱۹ هم بود.
«میشل» پس از مشاجره با نامزدش و درحالیکه رانندگی میکند، دچار یک تصادف وحشتناک میشود. او وقتی به هوش میآید، خود را درون یک اتاق میبیند و متوجه میشود توسط «هاوارد» به آنجا برده شده است. «هاوارد» محیط بیرون را به شدت خطرناک میداند و معتقد است یک حملهی شیمیایی به وقوع پیوسته است. با اینکه او ادعا میکند، «میشل» یک زندانی نیست ولی «میشل» به دنبال راهیست که از آن زیرزمین فرار کند.
داستان این فیلم با یک شوک بسیار قوی شروع میشود و بدون هیچ مقدمهچینی، سوالات بسیار زیادی در ذهن به وجود میآورد. از ابتدا تا پایان فیلم، این سوالات، تمامی ندارند و حتی پا فراتر گذاشته و باعث میشوند دربارهی دانستههای خود نسبت به کاراکترها و حتی اتفاقات، دچار شک و تردید شوید. همین عامل، بزرگترین نقطهی قوت این فیلم و کشش بسیار قوی جهت ادامهی داستان است. با اینکه فضای انتخاب شده برای فیلم، بسیار محدود بوده و شامل مکانهای تنگ و فشرده است ولی هیجان فیلم به قدری بالاست که حتی برای یک لحظه، احساس خستگی نمیکنید.
شخصیتپردازی بسیار خوب کاراکتر «هاوارد» در کنار بازی باورپذیر «جان گودمَن» نیز بیتاثیر نبوده و جذابیت تماشای فیلم را دو چندان میکند. این فیلم برای چندمین بار در تاریخ سینما، ثابت میکند محدود بودن تعداد کاراکتر، باعث میشود مخاطب، با تمامی شخصیتها آشنا شده و به خوبی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. نتیجهی این امر، رسیدن به نقطهی باورپذیری و همزادپنداری با کاراکترها است که «پلاک ۱۰ خیابان کلاورفیلد» در انجام آن، کاملا موفق است. فیلم از لحاظ فنی، در سطح بسیار خوبی قرار دارد و کارگردان جوان آن «دَن تراچتِنبرگ» ثابت کرد استعداد لازم جهت ادامهی روند فیلمسازی و خلق آثار بهتری در عرصهی سینما را داراست. این فیلم از طرف آکادمی فیلمهای علمی-تخیلی، فانتزی و ترسناک آمریکا به عنوان بهترین فیلم هیجانی (Thriller) سال، انتخاب شده است.
فیلمی به شدت لُخت و بیپیرایه که دنبالهروی فیلم شاهکار «پروژهی جادوگر بلیچ» است و زیرژانر «حلقههای یافتشده» را ادامه میدهد. اگر آن فیلم شخصیتها را از شهر دور کرد و به جنگل برد و به این سان موقعیت ترسناک ایجاد کرد، فیلم اخیر یک خانهی عادی را انتخاب میکند. بدون هیچ چیز اضافهای صرفا تصاویر وهمناک از یک خانوادهی در حال استراحت را به تصویر میکشد.
آرام آرام المانهای ترسناک سادهاش را به آن اضافه میکند. از کشیده شدن ملحفه تا ردپای ناگهانی و راه رفتن در خواب. در اغلب صحنهها دوربین ساکن است و قصدش این است که تجربهای نزدیک به تجربیات روزمره افراد در خانههایشان ایجاد کند. تجربیاتی که قطعا دلایلی منطقی پشتشان است، اما افراد دنبال علتش نمیگردند و گاهی به ماورالطبیعه ربطش می دهد. در این فیلم اما همین اتفاقات به تمامی با ماورالطبیعه ارتباط دارند. با همین رهیافت فیلم یک پدیده شده و کلی رگورد شکست و دنبالههای متعددی برایش ساخته شد.
این فیلم قبل از سری احضار ساخته شد و شاید به نوعی سنگ بنای آن بود. در این فیلم که مستقیما در ژانر ترسناک و نه اسلشر مانند ارهها ساخته شد، جیمز وان با همکاری لی وانل که پیشتر «اره» را با همکاری هم ساخته بودند، با قدم گذاشتن به دنیای ارواح خبیثه و تسخیر، کاربلدی خود در این زیرژانر را هم برای اولین بار به رخ کشید. بعد از آن بود که به سراغ مجموعهی احضار رفت که او را تبدیل به مهمترین چهرهی ژانر در دههی ۲۰۱۰ بکند.
این فیلم داستان یک مدیوم را به تصویر میکشد که با کمک تکنولوژی روز مانند دوربینهای حرارتی و … به شکار ارواح خبیث میرود. مهمترین دستاورد فیلم هم نه این موضوع بود که مسیر ساخت سری احضار را هموار میکند، بلکه این است که واقعا موفق میشود بترساند. طرفدارهای ژانر کاملا متوجه این امر میشوند. در سالهایی که فیلمهای ترسناک در حال طی مسیری جدید بودند، این فیلم با تبحر و هوشمندی وانل و وان نهتنها ژانر وحشت را با سنگبناهای اولیهآش آشتی داد که در همان قالب، تماشاگرِِ حالا باتجربهتر و باهوشتر را ترساند. ترسی از مواجهه با ارواح خبیثه و تجربهی دنیای واژگون آنها.
«دیگران»، فیلمی اسپانیایی آمریکایی است به کارگردانی و نویسندگی کارگردان اسپانیایی «آلخاندرو آمنابار». این فیلم با فروش جهانی ۲۰۹.۹ میلیون دلاری عملکرد بسیار موفقی نسبت به هزینه ۱۷ میلیون دلاری ساختش داشته است. فیلم «دیگران» همچنین موفق به دریافت هشت جایزه فیلم گویا، معتبرترین جایزه سینمایی کشور اسپانیا شد و اولین فیلمی است که بدون وجود حتی یک کلمه اسپانیایی در آن موفق به دریافت این جایزه شده است.
«نیکول کیدمن» در فیلم «دیگران» بازیای از خود نشان میدهد که بیش از ایجاد حس ترحم، احساس تحسین را در بیننده ایجاد میکند. «کیدمن» در این فیلم نقش مادری را دارد که با دو فرزند خود، «آن» و «نیکلاس» در فضایی گوتیگ توهماتی را میبینند که حاکی از حضور اشخاصی ناشناس در خانه است.
این فیلم برخلاف دیگر فیلمهای ترسناک با بهترین بهرهوری از مسائل کلیشهای، نوع متفاوتی از داستان را برای بیننده روایت میکند.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Nimazz
Nimazz
۱۱ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۲۷
سلام به دوستان خوبم . من شخصا فیلم های ترسناک رو از حدود سال 2002 به بعد خیلی جدی نمی بینم چون رو اعصابم اثر بد داره ولی پیگیرشون هستم . فیلم های ترسناک خیلی تنوع دارن و گاهی تلفیقی میشن . برای همین لیست کردن بهترین کارهای ژانر ترسناک کار ساده ای نیست . مثلا فیلم پولترگایست استیون اسپیلبرگ یا جن گیر ویلیام فردکین جزو کلاسیک های ترسناک زمان خودشون بودند و پدربزرگ خیلی فیلم های بعدی . یا فیلم evil dead سام رایمی که شاهکار زمانه خودش بود یا فیلم بیگانه ریدلی اسکات . فیلم هایی مثل بابادوک بیشتر وان شناسی هستند تا ترسناک ، یا فیلمی مثل روانی هیچکاک که بیشتر بر اساس ترس از اعماق ناشناخته روان انسان هاست که ترسناک هست و بعدش مخصوصا فیلم سکوت بره ها . فیلم جادوگر بلر سبک ساز و همچنین دوران ساز شد . شاید الان کسی نترسه ازش چون 600 جور ازش کپی برداری شده . فیلم ترسناک خیلی می تونه سلیقه ای باشه چون کسی ممکن هست هیچ کدوم از فیلم های مثال زده بالا رو دوست نداشته باشه درحالی که از جمله کارهای شاخص سینمای ترسناک هستن یا فیلم " کابوس در خیابان الم " 1980 ( فکر کنم )
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Omeedrez
Omeedrez
۹ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۵۲
ترسناکترین چیزی که اخیرا دیدم: The Dark and the Wicked
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
djkarimi
djkarimi
۷ دی ۱۳۹۷ ۱۸:۲۸
وایی فیلم The Others خیلی عالیه . الان بدنم سیخ شد .
۲
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
alipitbull
alipitbull
۲۵ آذر ۱۳۹۷ ۱۵:۴۲
من چندین ساله دنبال فیلم های ترسناک رفتم تقریبا تموم فیلم هارو دیدم اینها بهترین هستن : conjuring 1/2 insidious 1/2/3/4 The Grudge Shutter 2004 Wrong Turn 1/2/3/4 It Follows Dont Hang Up Hills Have Eyes 2006 Evil Dead 1 The Exorcist 1973 The Texas Chain Saw Massacre 1974 Lights Out Annabelle 1/2 Dead Silence Saw/1/2/3/4/5 The Nun Hush Halloween 1 1978 The Silence of the Lambs The Shining Vacancy 2007 Happy Death Day (این یه فیلم حالت کمدی -ترسناکه ولی باحاله) The Babadook Hereditary Final Destination 1/2/3 Clown 2014 The Strangers 2008 Don't Breathe The Purge 2013 Paranormal Activity 2007 Eden Lake Wolf Creek/1/2 Zombieland (اینم حالت فان داره ولی باحاله ) Rest Stop 1/2 Rec دیگه به جز اینا هایی که گفتن بقیه ترش هستن :D اینارو ببیند ولذت ببرید
iran58
iran58
alipitbull
۹ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۳۴
ممنون. لیست خوبیه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
alipitbull
alipitbull
۲۷ آذر ۱۳۹۷ ۱۳:۰۵
اینارو از قلم انداختم : The Ring 1998/2002 Dead End Terrifier 2016 Summer 84 Sinister The Boy The Exorcism of Molly Hartley The Exorcism of Emily Rose Poltergeist 1982 Drag Me to Hell The Amityville Horror 2005 Dark Web 2018 Exorcist II: The Heretic
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Light Keeper
Light Keeper
۲۴ آبان ۱۳۹۷ ۱۸:۱۳
متاسفم واقعا اصلا وجود get out و البته it follows زشته تو این لیست shutter island هم ترسناک نیست !
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ