news-background
news-background

آیا می توان «کریستوفر نولان» را بابت ساخت «دانکرک» هم رده ی «استنلی کوبریک» دانست؟

از روزی که کریستوفر نولان کار خود را در سینما آغاز کرد تا به امروز مدت زمان زیادی سپری شده است. این کارگردان بریتانیایی الاصل سواد آکادمیک سینمایی خود را به مهد سینما یعنی آمریکا آورد. نولان از نسل کارگردان هایی چون تارانتینو، برادران کوئن، اریک رومر، رابرت ردفورد، ریدلی اسکات و بسیاری دیگر است. این شخص از 1989 تاکنون فیلم می سازد. چند روز پیش یعنی در 30 جولای چهل و هفت ساله شد. سنی که در مقایسه با اسکورسیزی، ایستوود ، وودی آلن و ... بسیار کمتر است و این یعنی نولان در میانه ی راه کارگردانی خود در سینما قرار دارد. این شخص تاکنون کارگردانی چند فیلم شاخص و ماندگار تاریخ سینما را بر عهده داشته است و کسی نمی داند در ادامه ی مسیر کارگردانی اش چه تعداد دیگر به فیلم های شاخص خود می افزاید.

نولان نمونه ی بارز کارگردان های باهوش و ذکاوت سینماست. در زمان های مناسب فیلمی را می سازد که جوامع بین المللی به آن نیاز دارند و یا فقدان چنین فیلم هایی در بین آثار سینما احساس می شود. او برای ساخت هر فیلم خود وقت و حوصله ی زیادی به خرج می دهد و تقریباً بین ساخت هر دو فیلم متوالی او دو یا سه سال وقفه وجود دارد. نخستین اقدام سینمایی نولان که برایش شهرت بسیاری در پی داشت مربوط به فیلم «Following» محصول 1998 می باشد. او پس از این فیلم دو سال بعد وقت صرف ساخت «Memento» نمود. فیلمی که در زمان حال نیز بحث و جدال های بسیاری را متوجه ی خود ساخته است. نولان با شروع سه گانه ی بتمن در سال 2005 و ساخت نخستین فیلم این مجموعه با نام «بتمن آغاز می کند» توانست ادامه ی مسیر شغلی و زندگانی خویش را هموار کند. او بر خلاف آثار مشابه سبک ابر قهرمانی دست به تابو شکنی زد و فیلم خود را به چیزی بیش تر از یک اثر کامیک بوکی و پاپکورنی تبدیل نمود. شاید بخش عمده ای از انتظار بسیار بالایی که مردم از شخصیت بتمن در سینمای امروز دارند به تلاش های نولان مربوط است. وی با ساخت بتمن توانست انقلابی در سبک ابر قهرمانی ایجاد نماید. شاخصه های سینمایی نولان بر محوریت مطرح کردن معما در ذهن مخاطب به پیش می روند. شاید اگر هر کارگردان دیگری متن فیلمنامه ی بتمن را کارگردانی می کرد به چنین موفقیت و اسم و رسمی دست نمی یافت. علت آن است که نولان علی رغم سینمایی که به عقیده ی بسیاری از مردم و منتقدین صرفاً برای سرگرمی می باشد چیزی به نام هوش و ذکاوت دارد که به کارش آمده اند. همان طور که گفته شد، این کارگردان در زمان مناسب فیلم مناسبی را تحویل سینما می دهد. حال از آن جایی که بخش عمده ای از دنبال کنندگان سینما نه سواد آکادمیک دارند و نه سر رشته ای از امور سینمایی، نولان به کمی ظرافت و دقت نیاز دارد تا فیلم هایش برق از سر مخاطبان خود بپراند. کاری که در اکثر مواقع، برادرش جاناتان نولان آن را انجام داده است.  اگر بگوییم نولان شعبده باز سینمای معاصر است بیراهه نگفته ایم. برای اثبات این ادعا می توان فیلم «حیثیت» محصول 2006 را مثال زد که تقریباً هر بیننده ای چه موافق چه مخالف تا به انتهای فیلم منتظر بر ملا شدن معمای فیلم می شود. مثال قوی تر از سینمای نولان مربوط به سال 2010 و فیلم «تلقین» می باشد. شعاری که در فیلم حیثیت داستان فیلم بر آن سوار می شود چنین است که اگر با دقت بیشتری نگاه کنید، راحت تر گول می خورید. چیزی که نولان را از کارگردان های هم رده ی خود متمایز کرده این است که حرف هایش را به مرحله ی عمل می کشاند. بسیاری از فیلم سازان معاصر آن چه می گویند را در فیلم های شان انجام نمی دهند. به تازگی فیلم «The Dark Tower» که اقتباسی از مجموعه داستان های «برج تاریک» نوشته ی استیفن کینگ است منتشر شدند. کارگردان این فیلم از همان ماه های ابتدایی ساخت فیلم قول یک اثر فوق العاده و اقتباسی شایسته از داستان اصلی را داده بود. چند روز پیش بود پایگاه خبری «هالیوود ریپورتر» مطلبی را منتشر کرد و در آن اعلام نمود سازندگان فیلم به دلیل ساختار بسیار ضعیف محصول نهایی شان به دنبال یک کارگردان دیگر برای ادامه دادن فیلم شان هستند و ادامه ی همکاری شان با «نیکولای آرسل» در هاله ای از ابهام قرار دارد.بر عکس، نولان از آن دسته کارگردان هاییست که راه رسیدن به شهرت را خیلی وقت است گذرانده و استودیو های مختلف مطمئن هستند اگر فیلمنامه ی مناسبی به او بدهند محصول نهایی اثریست که هم خوب می فروشد و هم مردم و منتقدان راضی اند.

نولان پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و حالا نوبت به سال 2017 رسیده و فیلم پر بیننده ی این روز های سینمای آمریکا و جهان اثریست تحت عنوان «دانکرک» که به کارگردانی نولان، داستانی دیگر از جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد. این فیلم بعد از ده روز اکران توانست بودجه ی 100 میلیون دلاری ساختش را با فروش 240 میلیون دلاری تا این لحظه جبران نماید. حال به عنوان مطلب باز می گردیم. اگر در سال 2010 یا پیش از آن چنین مطلبی را می خواندیم برای مان خنده دار می آمد که نام کریستوفر نولان را کنار استنلی کوبریک ببینیم. ولی مسئله ی امروز سینما چنین مجاب می کند که قبول کنیم نولان به استاندارد های لازم برای قرار گرفتن در رده ی کارگردانی چون کوبریک دست یافته است. در تازه ترین نقدی که به دانکرک وارد شده می خوانیم که این فیلم بهترین ساخته ی نولان نیست ولی بهترین حقه ایست که در سینما پیاده اش کرده است. این فیلم از ما می خواهد باور کنیم دانکرک یکی از خلاقانه ترین و بهترین فیلم های ژانر جنگی است ولی آیا ساخت چنین فیلمی به تنهایی می تواند نام نولان را در کنار استنلی کوبریکی قرار دهد که در کارنامه اش آثار ماندگاری چون «دکتر استرینج لاو»، «2001:ادیسه ی فضایی» و «درخشش» و...وجود دارند؟

تشابه اول این دو کارگردان آن است که هر دوی آن ها علاقه ی بسیاری به استودیوی برادران وارنر دارند و بسیاری از فیلم های شان را با این استودیو ساخته اند. بعد از اکران فیلم «میان ستاره ای» بود که نولان فیلم خود را با ادیسه ی فضایی کوبریک مرتبط دانست. حقیقت آن است که هرگز نمی توان سطح جهان بینی نولان و کوبریک برای مسائلی همچون جنگ، عشق، روابط جنسی، ناهنجاری های اجتماعی و روان آدمی را در یک ترازو سنجید ولی این بدان معنا نیست که نولان در به تصویر کشیدن این چنین انتزاعاتی ناتوان است. به عقیده ی منتقد رسانه ی سینمایی «گاردین»، یعنی «پیتر برد شاو» کوبریک بیشتر نتیجه ی اعمال انسانی و آینده ی آن ها را مد نظر قرار می دهد در حالی که توجه نولان معطوف به پیشینه ی این اعمال است و نتیجه گیری ها را بیشتر به مخاطب واگذار می کند. با نگاه به کارنامه ی کوبریک اثری دیگر به نام «مسیر های افتخار» یا «Paths of Glory» به چشم مان می خورد. فیلمی که کوبریک توانست با موفقیت، چهره ی مد نظر خود از خشونت انسانی را به تصویر بکشد. با وجود این که فیلم نام برده مورد توجه و تحسین بسیاری از منتقدان قرار گرفته، دو شاخصه ی اصلی در خود دارد. نخست آن که با وجود صحنه های جنگی بسیار، محتوا و پیام بسیار محکم و قابل تاملی را به مخاطب گوشزد می کند و نکته ی دوم زمانیست که می بینیم فیلم تنها به زمان خود تعلق ندارد و با وجود ساخته شدنش در سال 1957 حتی در زمان حال نیز تازگی و طراوت خود را حفظ کرده است. سوالی که در رابطه با دانکرک پیش می آید اینست که آیا این اثر می تواند حدود چهل یا پنجاه سال آینده به عنوان یکی از برترین های ژانر جنگی به حساب آید یا خیر؟

شاخصه ای که سینمایی کوبریک در مقایسه با نولان حرفی برای گفتن ندارد این است که ساخت دانکرک برای نولان به مثابه ی یک جهش بسیار بزرگ بوده است. او تقریباً غیر ممکن را در سینما ساخته است. فیلمی که شاید در زمان زندگانی کوبریک نیز کسی نمی توانست مشابه اش را با چنین ظرافت و جزئیاتی بسازد. دانکرک به قدری زیبا کارگردانی شده که حتی توانایی آن را دارد اسپیلبرگ را مقابل نولان قرار دهد. اسپیلبرگ اثری تحت عنوان نجات سرباز رایان در کارنامه ی خود دارد که به عقیده ی بسیاری از سینما بازان، یکی از سوگلی های ژانر جنگی است. اگر قرار باشد داستانی جدید از جنگ جهانی روایت شود بهتر است از دانکرک یک سر و گردن بالاتر باشد وگرنه در غیر این صورت ساخته نشود بهتر است. نولان چیزی را در دانکرک به کمال رسانده که کوبریک آن را در مسیر های افتخار تازه پایه گذاری کرده بود. نولان برای دست یابی به این تکامل از زمین و آسمان و دریا و تکنولوژی آیمکس و تیم بازیگری تازه نفس و ... استفاده کرده است. امکاناتی که تقریباً در زمان کوبریک بسیار محدود تر بوده اند ولی در چنین شرایطی شاهد ساخته شدن آثاری چون ادیسه ی فضایی یا همان مسیر های افتخار هستیم که بیش از آن که اثری کلیشه ای باشند، خود قالب و چارچوبی برای تقلید فیلم سازان بعد از خود هستند. چارچوبی که نولان توانسته به خوبی از آن فرار کند و به قول انگلیسی ها «خارج از چارچوب» فکر کند. نتیجه ی نهایی تلاش نولان اثریست که توانسته استاندارد های سینمای کوبریک را یک به یک رعایت کرده و حتی بسیاری از آن ها را مجدداً تعریف نماید. در مقایسه ی نولان و کوبریک این نکته را نباید فراموش کرد که کوبریک بیش از آن که سعی به اعتلا بخشیدن یک ژانر داشته باشد، تلاش می کرد فیلم هایی که می سازد به تنهایی بتوانند یک ژانر تازه تولید کنند. نولان از سوی دیگر ژانر ها را یک قدم به سمت جلو برده است. کاری که در سینمای معاصر کمی عبث و بیهوده به نظر می رسد ولی با وجود خیل عظیمی از آثار سینمایی که از فقدان محتوا و کلام رنج می برند، کاری که نولان کرده حتی اگر جادو جنبل هم باشند، باعث اعتلای سینمای فعلی شده اند. کوبریک اگر برای رسیدن به موفقیت مجبور به مبارزه با کارگردان های مستعد دور و برش بود، نولان در میدان نبرد امروزی تنهاست. او جزو معدود کسانی است که حتی در لفظ هم که شده سینما را با اهمیت می دانند و هر آن چه از سینما می دانند را برای بهتر نشان دادن فیلم های شان به کار می گیرند، هر چند اسیر بزرگنمایی و اغراق و کمی جادو جنبل هم شده باشند!

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۲ فروردین ۱۳۹۷ ۱۱:۴۸

یک مقاله ی مسخره. داستان مردازی یی نظیر، فیلم برداری بی مانند، دیدگاه های سیاسی و انتقادی و .... کوبریک بسیار بالاتر از یک کارگردان الکی بزرگ شده‌ی هالیوودی است که فقط با تکنولوژی و داستان خوب (نه عالی) جلو می رود. مثل‌ مقایسه‌ی بتهوون با آن شکوه و عظمت موسیقیایی با اریکو موریکونه با موسیقی خوب و قابل گوش کردن اما نه ابدی

نمایش اسپویل