آوردن تئاتر موزیکال برادوی و برنده جایزه تونی، «ایوان هنسن عزیز» (Dear Evan Hansen)؛ به جهان تصویر و ثبت آن، هرچند به لحاظ قصهپردازی میتواند تا حدودی احساسات مخاطب را نشانه بگیرد و او را به کاتارسیس عاطفی برساند، اما اندکی ناتوانی در جابهجایی جهان صحنه به جهان تصویر، جهان لحظه به جهان ثبت لحظه، و عدم تبدیل صحیح نمایشنامه به فیلمنامه، میتواند آشفتگی و سردرگمی را بر جای بگذارد، تجربهی ناخوشایندی را رقم بزند و دلزدگی مخاطب را به همراه داشته باشد. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.
«ایوان هنسن عزیز» ساختهی «استیون شباسکی»، رماننویس، فیلمنامهنویس و کارگردان آمریکایی، که نسخهی سینمایی تئاتر مطرحی با همین عنوان و اجرا شده در برادوی است، داستان ایوان (بن پلات) یک دانشآموز دبیرستانی مشوش است که دچار اختلال جمعهراسی است و پس از آنکه یکی دوستانش را بر اثر خودکشی از دست میدهد، زندگیاش تغییر میکند و درگیر ماجراهایی میشود که مجبور است برای خوشحال زیستن، میان واقعیت و دروغ، یکی را انتخاب کند.
«استیون شباسکی»، اینبار در نسخهی سینمایی «ایوان هنسن عزیز»، ما را کمی به عقب میبرد، به کنش پیشآغازین و شفافیت چگونگی شکلگیری کنش آغازین و ما را با ایوان هنسن یک نوجوان ۱۷ ساله آشنا میکند؛ کاراکتری رنجور، افسردهحال سرشار از حس ناامنی و پریشانی که در نخستین روز سال آخر تحصیل با نامهای که به اصرار درمانگرش نوشته است، در حال مبارزه با سختیها و رقم زدن اوضاع بهتر، برای خویش است. نامهای که توسط کانر مورفی(کولتون رایان)، همکلاسیاش دزدیده میشود و البته پس از خودکشی کانر، در جیب او پیدا میشود و همین ماجرا، اوضاع دیگری را برای ایوان رقم میزند و تصمیم میگیرد از این جریان به نفع خودش استفاده کند.
ایوان، کاراکتری است که به دلیل نیاز به دیده شدن و نیاز به توجه، تصمیم میگیرد اساس زندگی و روابطش را با دروغ ادامه دهد و در این میان، فیلم هم همین جریان را دنبال میکند و میخواهد نه تنها با این شخصیت همدرد شویم، بلکه در نهایت او را ببخشیم. ما با ایوانی مواجهایم که مات و مبهوت و ناامید است و در تلاش است تا ارزشها را برباید و از آنچه که نبوده، تصویری دروغین بسازد، و بر همین اساس، از نامهای که در جیب دوستش پیدا میشود، یک دوستی خیالی و رابطهای عاشقانه را شکل میدهد و آن را پر و بال میدهد و اینگونه به زندگی او هم ورود پیدا میکند. فیالواقع ایوان کاراکتری است که از خودکشی یک غریبه برای محبوبیت و اثبات خود، سواستفاده میکند تا بتواند به نوعی جهان پایدار خویش را بسازد و امنیت را برای خود بسازد. و این تمام داستان موزیکال «استیون شباسکی» است.
اما نکتهی حائز اهمیت این است که بن پلات در اینجا بازی قانع کنندهای را نشان نمیدهد، برعکس اجرای تئاترش که تقریباً به سرعت توسط اهل فن، عموم مردم و قدرتهای موجود در برادوی مطرح شد، در اینجا چنین نیست. باور این امر که پلات ۲۷ ساله در واقع یک پسر دبیرستانی است، ممکن است مورد قبول تینیجرها واقع شود و تا انتها او را دنبال کنند، اما برای مخاطبان حرفهای، آزاردهنده است و گریم و چهرهپردازی او هم هیچگونه رضایتمندی را در بر نخواهد داشت و این اقدامی تقریباً خرابکارانه است که باعث عدم باورپذیری و دلزدگی مخاطب میشود.
هرچند، فیلم تلاش میکند در نبود متنی قوی و گیرا، با موسیقی متن، ترکهایی که خوانده میشود، تصاویر احساسی و جمع تعدادی از بازیگران مطرح همچون ایمی آدامز، جولیان مور و کیتلین دیور، به هر شکل ممکن ماندگاری دیگری را رقم بزند، و لذتهای اندکی را باقی بگذارد، اما به واقع چنین امری رخ نمیدهد و شاید از معدود نقاط تاثیر گذار فیلم، تنها زمانی باشد که ایوان، خواندن را چارهساز میبیند و تنها در این نقاط است که ما پسری را نمیبینیم که تظاهر میکند آسیبپذیر و ضعیف است بلکه با فردی مواجهایم که به خوبی واقف است تسلیم وسوسه شده است و بدترین ترسهایش، برآورده شده است. ایوان هانسنی که از همه عیبها و خواستهها و تمام نفرتش رونمایی میکند، و سکوتش را در میان ملودیها میشکند و با ترانههایش هرآنچه را که نمیتوانست بگوید، مطرح میکند.
با این حال درست است که کارگردانی «استیون شباسکی» برخی از جنبههای پیچیده تطبیق یک موزیکال را با جهان فیلم تأیید میکند اما نتیجهی کار او چنگی به دل نمیزند. تماشاگران سینما تمایل دارند که عمق احساسی بررسی شده را در تصاویر با استفاده از ابزار کارگردان همچون، تصاویر، نماها، بازیگران، موسیقی و قصه ببینند، اما تنها با تصاویری ناخوشایند و طاقت فرسا و قصهای بدون پرداخت صحیح مواجه میشوند که نه شخصیت اصلی تاثیرگذاری دارد، نه گره عمیق داستانی دارد، نه اوجی و نه فرودی.
در نهایت میتوان گفت اگرچه این فیلم، تصویر ساکنی است که با وجود مدت زمان طولانی و ساختار اجباری احساسی، دارای چند نقطه روشن است و موضوعات حائز اهمیتی همچون خودکشی، افسردگی، احساسات و عواطف و تمایلات همجنسگرایانه را مطرح میکند اما فیالواقع از آن دست آثار بُر خورده و مُهر خوردهای است که چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ داستانی آنچنان که باید، نمیتواند رضایت مخاطب را همراه داشته باشد و دیدنش، طاقتی سخت میخواهد. «ایوان هنسن عزیز» به وضوح اثبات میکند، از یک فیلم تماما متوسط، نمیتوان انتظار شاهکار بودن را داشت.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید