شیاطین همیشه در جسم آن قربانی که در آن حلول کردهاند باقی نمیمانند. خدا بیدار است و روزی خواهد رسید که این انبوه درهم شوریده شیاطین درهم رانده شوند و در جسم خوکها حلول کنند، و خوکان دیوانهوار در دریاچه فرو افتند.
هانری تراویا
زندگی و نقد آثار داستایفسکی
ترجمهی حسینعلی هروی
دوربین ثابت در دقایق آغازینِ «هرکاری برای جکسون» (Anything for Jackson) تصویری یکدست از خانهای سرشار از سکوت و آرامش و زوج مسنی را نشانمان میدهد که گویی دغدغهای ندارند و درگیر گفت و گوهای روزمره و زندگی عادیشان و نگاه کردن به ساعت و اهمیت زمان هستند؛ اما چنین شروعی و این شکل از آرامش، آنقدرها طبیعی به نظر نمیرسد و انگار قرار نیست به همین حالت ادامه پیدا کند، چرا که درست چند ثانیه بعد، تمام تصویری که کارگردان از این آرامش ساخته است دگرگون میشود و این بار دکتر هنری والش (جولیان ریچینگز) و همسرش آدری (شیلا مک کارتی) را میبینیم که با عجله از خانه بیرون میروند و کمی بعد زن جوان بارداری(کنستانتینا مانتلوس) را به زور به داخل خانه میآوردند. شروعی غیرعادی و نفسگیر که بیشک مخاطب را درگیر میسازد.
در «هر کاری برای جکسون»، با پدربزرگ و مادربزرگی رو به رو هستیم که دچار تروما شدهاند: از دست دادن نوهی کوچکشان در یک تصادف. و البته غم و اندوه بیکران حاصل از این تروما، قدرت تعقل و تفکر این دو را از بین برده و زندگیشان را به بیراهه کشانده و هدفی جز دیدن دوبارهی نوهشان را برایشان باقی نگذاشته تا جایی که برای رسیدن به این هدف، وارد فرقههای شیطان پرستی شدهاند تا با اتصال به شبکهی منفی بتوانند، دگربار جکسون را به این جهان بازگردانند. پیرو چنین تفکری، هنری که پزشک است، حتی سوگند شغلیاش را هم کنار گذاشته و به همراه همسرش، بِکِر بیمار باردار خود را ربوده تا با انجام عملیات جنگیری و احضار بتوانند روح جکسون را وارد جسم کودک متولد نشدهی او کنند و نوهشان را دگربار به این دنیا بیاورند. اما به هر حال با دانستن تضمینی این نکته که معامله با شیطان به این راحتیها نخواهد بود و نتایج ناخوشایند آن ابدی است، عملیات این دو به راحتی پیش نمیرود و استفادهی نادرست آدری از وردها و مانتراها، دروازهی برزخ را باز میکند و به جای دعوت خصوصی از روح متخصصِ مورد نظر، انواع و اقسام کالبدهای ذهنی، ارواح و شرورهای عالم دیگر به خانهشان راه پیدا میکنند.
در نگاه اول، داستان «هر کاری برای جکسون»، تازهترین فیلم «جاستین جی دیک»، روایت زوج فرسوده و غمگینی است که مایل به انجام هر کاری برای بازگرداندن جکسون، تنها نوهشان به این دنیا هستند؛ اما با نگاهی دقیقتر، فکر کردن به هر کاری و اصرار بر انجام هر عملی، آن هم برای کودک مردهای که دیگر وجود فیزیکی ندارد، خبر از زیر پاگذاشتن اخلاقیات و روی آوردن به امر شر میدهد. امر شرِ مکتوم ماندهای که منتظر فراخوان است تا بتواند از طریق وابستگیها در کالبدهای مختلف ورود پیدا کند و در این جهان بماند. امری که خود دکتر والش هم بدان تاکید میکند که با شیطان پیمان بستهایم.
و البته با کمی ریزبینی میتوان گفت «هر کاری برای جکسون»، از طرفی فیلمی است دربارهی ذات ایمان که حالتی دوگانه و پارادوکسیکال دارد، همانطور که «کییر کگور» در «ترس و لرز» بدان میپردازد و ایمان را در آن واحد هم خودپرستی و یا همان فردگرایی میداند و هم گذشت مطلق. مفهومی که هم در امر شیطانی معنا میگیرد و هم در امر الهی، چون فرد باید خواسته مطلقِ خدا و یا آن دیگری بزرگ و قدرتمند را مافوق خواستهی خود قرار دهد. به عبارتی «پارادوکسی که هیچ استدلالی آن را نمیگشاید، زیرا ایمان دقیقا از همانجایی آغاز میشود که عقل پایان مییابد.»
«هر کاری برای جکسون» از آن دست فیلمهای قابل تاملی است که با شروع خوب و اثرگذار، مخاطب را سرجایش میخکوب میکند و میل به تماشا را بوجود میآورد. فیلمی که تلفیقی است از وحشتی ماورایی و ترسی واقعبینانه از پیری، بیماری و رویدادهای تلخ زندگی که باعث میشود انسان به سمت احمقانهترین امورات برود، امورات بازگشت ناپذیر. اعمال دو کاراکتر پیر و دچار زوال عقلِ دکتر و همسرش و برعکس طی کردن مسیر معرفت و رسیدن از ایمان الهی به ایمان شیطانی و روی بردن به فرقههای شیطانی، هم پیمانی با ابلیس و در نهایت تسخیر روح و ذهن و جسم، نمونهی بارز چنین مسئلهای است. روی آوردن به شبکهی منفی و عزمی راسخ و عبث برای پس گرفتن موجودی که دیگر وجود ندارد. موجودی که اساسا جایش در این این جهان نیست.
با این حال ناگفته نماند که «هر کاری برای جکسون» با اینکه داستان بسیار سرگرم کنندهای دارد و این زوج مسن را با یک سری اتفاقات ناگوار و تلخ به تصویر میآورد و ذره ذره دلهره را در مخاطب ایجاد میکند، اما نمیتوان گفت که این داستانی است بیعیب و نقص. گامهای ناهمگونی علیالخصوص در پایان بندی فیلم وجود دارد، فیالمثل نوع فرار کاراکتر بِکِر، نداشتن سرنخی از پدر و مادر جکسون و اصرار بازگرداندن جکسون به این جهان، استفاده از وردها و به جریان افتادنشان، چرایی تکرار مردن افرادی که وارد خانه شدهاند و در این میان نمردنِ بِکِر، چگونگی فرار او و در نهایت صحنه مبهم پایانی. گویی یک نوع وارونگی آشفته و مبهم در فیلم وجود دارد که از ضعف و ابهام در داستان، به مرحلهی تصویر هم رسیده است.
با این حال «همه چیز برای جکسون» جذابیتهای پنهانی هم دارد. درست است لحظاتی در فیلم وجود دارد که کمی ناهمگون است، اما حتی در این صورت، فیلم به اندازهی کافی سرگرم کننده، دهشتناک و در عین حال قابل توجه است. اثری که در اوج سادگی، مرز بین ژانرها را با چابکی میپیماید و به زیبایی به مفاهیمی همچون تنهایی، ایمان، اخلاق، وسوسه، درونیات، خواست فردی، خواست مافوق، گناه و الخ میپردازد.
در نهایت میتوان گفت واقعگرایی و رازپوشی «هر کاری برای جکسون»، خلق موقعیتی ساده که در بیشترین لحظات فیلم چه در قاببندی، چه در لوکیشنها، چه در فضاسازی و چه در اجرای خوب بازیگران وجود دارد، باورپذیری مخاطب را به همراه میآورد. امری که حدس زدن لحظهی بعد را برای مخاطب، ناممکن میسازد. چه دقایق اولیه که محال است فکر کنیم چنین زوج شیرینی آدم ربا و شرور باشند، چه لحظهای که میفهمیم والش دکتر است، چه لحظهای که کالبد ذهنی جکسون و یا در اصطلاح: روحِ جکسون در اتاق دیده میشود و چه زمانی که همه کالبدهای آزاد شده از برزخ وارد خانه میشوند و چه زمانی که ترکیب زیبایی برف و سفیدی همه جا را پوشانده و در کنارش خانهای که هیچکس حتی از ذهنش خطور نمیکند که در آنجا مراسم شیطانی انجام میشود. و گروگانی وجود دارد که هیچکس صدایش را نمیشنود. و همه و همهی این عناصر به پیشبرد این روایت کمک میکنند و گوشزد میکنند که امر شر، از آنچه که فکر میکنید به شما نزدیکتر است.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
iranbahar
iranbahar
۲ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۴۷
این نقد فیلم بود یا اسپویل فیلم؟
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ