نقد قسمت سوم سریال The Last of Us - بوسیدن در دوران پاندمی

زمان مطالعه: ۵ دقیقه

قسمت سوم سریال آخرین بازماندگان ما (The Last of Us) دوباره ما را به سال ۲۰۰۳ پرتاب می‌کند. این بار اما در قلب امریکا. جایی که شهر در حال تخلیه‌ شدن است. مردی به نام بیل، بازمانده‌ی فاجعه دارد چرخ را دوباره از نو می‌سازد. او که از مهلکه جان سالم به در برده، منطقه‌ای از شهر را به تصرف خود درمی‌آورد. موانع امنیتی می‌‌سازد. دامپروری و کشاوزی خودش را راه می‌اندازد و تک و تنها، به زندگی‌اش ادامه می‌دهد تا وقتی که سروکله‌ی فرانک پیدا می‌شود. مردی که از منطقه‌ی قرنطینه‌شده‌ی بالتیمور خودش را به بوستون رسانده است. بازمانده‌ی گروهی ده نفره‌. بیل و فرانک، دو معشوق، که حالا در میان آشوب پاندمی زندگی تازه‌ای پیدا کرد‌ه‌اند. با جان سالم به در بردن از حمله‌ی مسلحانه و رسیدن به میانسالی و مرگ در تنهایی دوران پاندمی. به روزنه‌ی تازه‌ای در زندگی‌ می‌رسند. اما این روزنه امیدی واهی است یا تصویری از زندگی در میانه‌ی فاجعه؟

در این میان جوئل و الی که بالاخره خودشان را به بوستون رسانده‌اند، به خانه‌ی سابق بیل و فرانک می‌روند. با وسایل به جا مانده از آن‌ها تجهیز می‌شوند و به مسیرشان ادامه می‌دهند.

بدون شک قضاوت عجولانه‌ای کرده‌ایم اگر این اپیزود را یکی از بهترین‌های تاریخ بدانیم. حتی اگر معیار سنجش صرفاً موضوع همجنسگرایی بیل و فرانک باشد، باز هم نمی‌توان آن را در فهرست ده‌تای برتر قرار داد. با این حال، همین موضوع می‌تواند فضای بحث در خصوص بازنمایی همجنسگرایی در سینما و تلویزیون را به چالش بکشد. با نگاهی به فیلم‌هایی با محوریت همجنس‌گراها، می‌توان به چند نکته پی برد. فضای ساخت فیلم، رنگین پوست بودن‌شان، طبقه و جایگاه اجتماعی شخصیت‌ها و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها بدن بازنمایی شده. کدام یک از این موارد در اپیزود سوم این سریال برجستگی بیشتری دارد؟

در فضای غیرعادی و شرایط استثنایی پاندمی، دو مرد، ناگهان بعد از خواندن قطعه‌ای از لیندا رونستاد یکدیگر را می‌بوسند و رابطه‌شان آغاز می‌شود. آن‌ها تا دوران پیری با یکدیگر ادامه می‌دهند. اما در این شرایط غیرعادی بدن‌هایی بدون تأثیر از وضعیت دارند. اگر در روزهای غیر از پاندمی هم آن‌ها را می‌دیدیم، باز به همین شکل و قیافه به زندگی‌شان ادامه می‌دادند؟ در شهری خالی از سکنه و بدون ارتباط با دنیای خارج از محدوده‌شان بدن، ذهنیت از محیط و نوع مواجهه با هر عنصر بیرونی بدون تغییر باقی می‌ماند؟ آیا آن‌ها همان آدم‌های روزهای قبل از پاندمی هستند؟ کافی است به خاطر آوریم که پاندمی کرونا چه میزان افسردگی را افزایش داد. بدن‌هایی ترسیده از مواجهه با دیگری به وجود آورد. عضله‌هایی پرتنش، ریه‌هایی همچنان درگیر بیماری و اعصابی کم‌توان‌تر از سابق به جا گذاشت. اما در این پاندمی چطور؟

این تغییر فرم و شمایل بدن به وضوح در بیماران به چشم می‌آید. می‌توان خطی فرضی را تصور کرد که یک سرش بیماران قرار دارند و سر دیگر، انسان‌های هم‌زیست با این وضعیت. آن‌ها چه تأثیر ذهنی و فیزیکی از شرایط به وجود آمده خواهند گرفت؟ در ارتباط با بیل و فرانک که داستان‌شان تقریباً نود درصد اپیزود سوم را تشکیل داده‌ است، می‌توان مشاهده کرد که بدن‌ آن‌ها هیچگونه وضعیت‌شان را بازگو نمی‌کند. اگر صحنه‌ی مشاجره‌ی دونفره‌شان، سه سال بعد از آشنایی‌شان را به خاطر آوریم، در صورتی که این تکه از اپیزود را جدا کنیم و بدون پیش و پس از آن ببینیم. متوجه وضعیت استثنایی آن‌ها نخواهیم شد. انگار فیلمی خانوادگی است با محوریت زندگی همجنسگراها.

البته هنوز نمی‌توان در خصوص کارکرد این اپیزود نظر داد. اما در یک ساختار درونی، به جز استفاده‌ی جوئل و الی از وسایل‌شان، هیچگونه انشعاب تازه‌ای در مسیر روایت به وجود نمی‌آید. آن‌ها نه مسیر جوئل و الی را تغییر دادند نه به فهم بیشتر و بهتر ما از وضعیت کمک کردند. می‌شد این مایه‌ی کم‌جان روایی را در چند سکانس کوتاه خلاصه کرد تا منطق پیدا کردن ماشین برای جوئل هم در ذهن مخاطب شکل بگیرد. با این وجود می‌توان آن را وقفه‌ای کوتاه، استراحتی یک ساعته، نگاهی گذرا به حضور زندگی در پاندمی دانست. اینکه آدم‌ها در بدترین شرایط هم می‌توانند پیانو بنوازند، عاشق شوند و عمر طولانی داشته باشند. بدبینانه اگر ببینیم، شاید به این نتیجه برسیم که سازنده‌ی سریال قصد داشته بگوید، زندگی را در هر شرایطی می‌توان پیدا کرد. البته اگر مرگ مؤلف را درنظر نگیریم و فراموش کرده باشیم در خاورمیانه زندگی می‌کنیم.

گذشته از تمام این مسائل، حتی به خاطر گریم فرانک و بیل هم نمی‌توان این اپیزود را یکی از بهترین‌های تاریخ به حساب آورد. آ‌ن هم در ساختاری که سعی ندارد وضعیت بدنی افراد سالم را غیرعادی نشان دهد. گریم آن‌ها در پیری به طرزی باورنکردنی غیرعادی، ناشیانه و اغراق‌شده است. طوری که سن فیزیکی یک چیز نشان می‌دهد، صورت و ریش و مو، چیزی دیگر را. اپیزودهای قبلی به مراتب از این اپیزود خوش‌ساخت‌تر و قابل‌ بحث‌تر بودند. تا جایی که مرورنویس‌ها را برای نوشتن چند خط به دردسر نمی‌انداختند.

  حسین نیرومند