در قسمت هفتم «خاندان اژدها» (House of the Dragon) بعد از مرگ همسر دیمون یا بهتر بگوییم خودکشی او، حالا همگی برای مراسم تدفین گرد هم آمدهاند. قرار است جسد او را در آب بیندازند. دیمون و رینیرا بعد از سالها یکدیگر را میبینند و احساسهای تهنشینشده دوباره خودشان را نشان میدهند. اینبار قدمی بلندتر در رابطهشان برمیدارند. رینیرا دیگر دختربچه نیست و اینبار او و دیمون پا را فراتر از بوسهای کوتاه میگذارند. از سوی دیگر آموند، پسر آلیسنت برای جبران زخم روحی و تحقیر مدام دست به ماجراجویی هولناکی میزند. او اژدهایی ندارد و این موضوع دستمایهای برای فرزندان رینیرا و برادرش است تا او را مسخره کنند. در قسمت قبل خوکی را به او دادند که بالهایی مصنوعی به او وصل کرده بودند. اژدهای همسر دیمون در محلی به دور از قلعهی پادشاه خوابیده و آموند قصد دارد او را از آن خود کند. تصمیمی که به سرانجام میرسد ولی توانی هم دارد. درگیری با پسران رینیرا و دختران دیمون و در نهایت از دست دادن چشم چپش.
ترس مقدس همان قوانین نانوشتهای است که موظف به پیروی از آنیم. بدون اینکه دلیل مشخصی برای انجام ندادن آنها داشته باشیم. این ترس از دل خدایان بیرون میزند. موانع و ابزاری برای اعمال قدرت. به زبان سادهتر تابوهایی که شکستن و رد شدن از آنها مجازاتهای سنگینی در پی خواهد داشت. پرومتئوس آتش را از خدایان میدزد. زئوس او را در کوهی زنجیر میکند و کرکسی جگرش را میخورد و دوباره و دوباره این اتفاق تکرار میشود. این نظام مجازات شاید در مدرنترین شکل آن همان نظام قضایی و کیفری باشد.
«تابو (محرمات) اصطلاحی است متعلق به قوم پولینزی، ترجمهی آن برای ما کار مشکلی است زیرا چنین معنایی در فرهنگ ما نیست. رومیان قدیم با این مفهوم آشنا بودند و اصطلاح ساکر (Sacer) رومی مبین آن است. همینطور یونانیان که اصطلاح اگیوس و یهودیان که اصطلاح کادوش را در این مورد داشتند. تابو دو معنای متضاد دارد. از یک سو به معنای مقدس و وقفی است و از سوی دیگر به معنای خطرناک، وحشتناک، ممنوع، نجس و اسرارآمیز. در زبان پولینزی کلمه متضاد با تابو اصطلاح نوآ (Noa) است که به معنای معمولی و در دسترس همه میباشد. اصطلاح معروف وحشت مقدس که میان ما رایج است، غالباً به همان معنای تابوست.»*
ورود به مناطق ممنوعهی آموند از یکسو و دیمون و رینیرا از سوی دیگر، نوعی ماجراجویی، سفر قهرمانی، کشف و در نهایت تاوانی را به همراه دارد. دیمون و رینیرا مجبورند برای حفظ و بازپسگیری قدرت، عبور از کلیشههای اخلاقی و تابوهای جامعه، ساخت نظام اخلاقی جدید و خاتمه دادن به موضوع مشروعیت فرزندان جانشین پادشاه پیوندی جدید برقرار کنند. از میان برداشتن سر لینور تاوانی است که هرچند در اینجا شاید خیلی به چشم نیاید ولی احتمال این میرود که در آینده همچون پتکی روی سر و دست آنها فرود بیاید. دیمون و رینیرا مرزهای اخلاقی را دربار پادشاهی جابهجا کردند. آنها اخلاقیات موجود را بازتعریف و دوباره سر و سامان دادند.
از طرف دیگر، آموند در پی ساخت دوبارهی روح و روان تحقیرشدهاش مسیر تازهای را کشف میکند. دستدرازی به چیزی که از آن او نیست. تابو تنها در اخلاقیات خلاصه و معنا نمیشود. ورود به حیطهای که برای دیگری است و قدرت او در آنجا تعریف میشود. آموند دست به چنین کاری زد. سرقت اژدها و به پرواز درآوردن آن یعنی اعلام جنگ. اژدها همچون توتم، حیوانی که شخصیت و قدرت و هویت خاندان یا قبیلهای را تعریف میکند حالا در دستان پسربچهای است که روان تحقیرشدهاش از او موجودی خطرناک ساخته است. آموند شاید چشمش را از دست داده ولی پتانسیل این را دارد که در کورس رسیدن به تخت آهنین پابهپای رینیرا و دیمون مبارزه کند.
گذر از تابوها تاوان دارد. این سه شخصیت، به نوعی آن را پرداختند. از این به بعد حال و هوای نظام پادشاهی تارگرینها مثل سابق نخواهد بود. آنها حالا در نقطهی بدون بازگشتی قرار دارند که هر حرکتی تابع همان اعمال عبور از تابو خواهد بود. ازدواج نامشروع حالا مشروعیت دارد. سرقت اژدها و به دست آوردن قدرت همانطور و این دومینوی تابوشکنی و تاوان احتمالاً تا جایی پیش میرود که فقط یک نفر باقی بماند. همان که تخت آهنین تصاحب میکند.
*به نقل از کتاب توتم و تابو. زیگموند فروید. ترجمه ایرج پورباقر.
حسین نیرومند