میریام زنی جوان در دههی ۵۰ میلادی در نیویورک است که میخواهد استندآپ کمدین شود و برای رسیدن به این هدف تلاش میکند.
سریال «خانم میزل شکفتانگیز» (The Marvelous Mrs. Maisel) یکی از موفقترین و پرطرفدارترین سریالهای سال گذشته بود که موفق به کسب دو جایزهی گلدن گلوب در بخشهای بهترین سریال کمدی و بهترین بازیگر نقش اول در یک سریال کمدی و تعداد زیادی جایزهی امی شد. فصل دوم آن در تاریخ پنجم دسامبر ۲۰۱۸ از سرویس آمازون پرایم پخش شد، خالق سریال ایمی شرمن پالادینو است و در آن ریچل برازنان در نقش میریام میج میزل بازی میکند.
در سالهای اخیر و زمانی که جنبشهای فمینیستی در حال گسترش در عرصهی هالیوود بودند، محصولات متنوع بد و خوب زیادی تولید شد. بعضی از فیلمها و سریالها از جنبهی هنری هم خوب بودند و درخشیدند و بعضی صرفاً بخاطر محتوای فمینیستی تحویل گرفته شدند. اما یکی از محصولاتی که در این میان درخشید و از لحاظ هنری هم حرفهای زیادی برای گفتن داشت، سریال «خانم میزل شگفتانگیز» بود.
در مواجهه با محصولات فمینیستیِ سالهای اخیر بستگی دارد شما جزو کدام مخاطبان باشید: منتقدان مجلهها و سایتهای معروفی که برای هر محصولی با یک شخصیت اصلی زن هورا میکشند، یا یک علاقهمند به سینما و محصولات تصویری که دنبال محتوای خوب، فارغ از بحثهای فراسینمایی است (مشابه فیلمهایی با قهرمانی از اقلیتها). نکتهی مهمی که دربارهی سریال خانم میزل شگفتانگیز وجود دارد، این است که جزو هر دسته باشید، از آن لذت خواهید برد.
یک سریال خوشساخت و جذاب که نهتنها داستان جالبی دارد که میتواند شما را دنبال خودش بکشد، بلکه مفاهیم فراسینماییاش را هم با لحن شوخ و شنگی تعرف میکند. لحنی که موفق شود علاوه بر انتقال پیام، در ذوق مخاطب نیز نزند.
همانطور که گفته شد، بار فیمنیستیِ سریال بالاست. خیلی هم بالاست. اما به شیوهای درست. همان انتظاری که از یک اثر فمینیستی خوب داریم. زنی که در جامعهی مردانه به دنبال موفقیت خودش است. زنی که البته خودش فمینیست نیست. یا حداقل در ابتدای سریال نیست. حقوق خودش را به عنوان یک فرد در جامعه فراموش کرده و همانطور که مادرش به او یاد داده، تبدیل شده به یک زن خانهدار که تمام تلاشش برای به موفقیت رسیدنِ شوهرش است. بدون هیچ چشمداشتی. تصویری که کمکم با جلو رفتن سریال رنگ میبازد. و البته در همان ابتدای سریال هم با چنان لحن طنزی به تصویر کشیده میشود که هر مخاطبی را به خودش جذب میکند.
سریال به عنوان یک سریال طنز هدفش اول رقم زدن دقایقی جذاب و مفرح برای مخاطب است. به این مهم دست پیدا میکند. و در طول همین هدف، تمام نکات فمینیستیاش را هم بیان میکند. همان چیزی که از یک اثر خوب انتظار داریم.
اولین ویژگیای که چشم مخاطب را میگیرد پلانهای طولانی و پردیالوگ و پرشخصیت با حرکتهای مدوام دوربین است. دوربین در اغلب سکانسها سیال است و دائم بین شخصیتها حرکت میکند. دیالوگها بدون وقفه و با سرعت هرچه تمامتر از پی هم میآیند. شوخیها با سرعت زیادی پشت هم ردیف میشوند. و هنوز به جک قبلی میخندید که جک بعدی از راه میرسد.
طنز سریال بهترین بخش آن است. میج میزل فردی است که هدفش تبدیل شدن به یک استندآپ کمدین است. آدم شوخطبعی که به همهی اتفاقات زندگیاش نگاه طنزآمیز دارد. و نه فقط هنگام اجرای استندآپ که در همهی لحظات با شوخیهایش مخاطب را بمباران میکند. اما او تنها کسی نیست که شما را میخنداند. همهی شخصیتها با دیالوگهایشان بر لبان شما لبخند مینشانند. نه فقط با جملههای طنز و کنایه (که سریال پر از آنهاست)، که حتی با دیالوگهای جدیشان.
البته طنز سریال یکی از نکاتی است که ممکن است حتی مخاطب را دلسرد کند. اگر با نگاه طنزی مشابه سریالهای سیتکام سراغ آن بروید، ممکن است سرخورده شوید. چرا که مدل طنز سریال با آن سیتکامها کاملا فرق دارد. قرار نیست تمام طول سریال قهقهه بزنید. ضمن اینکه تعداد زیادی از شوخیهای سریال شامل بازی با کلمات است که برای مخاطب غیرانگلیسیزبان فهمش کمی سخت است. سرعت بالای ادای دیالوگها هم یکی از عواملیست که ممکن است مخاطب را پس بزند. خیلی محتمل است که وسط خندههایتان یکی دو شوخی را از دست بدهید.
اما داستان سریال، و کیفیت تولید آن آنقدر قوی است که باز هم میتوان آن را با دقت دنبال کرد. ماجراهای خانم میزل و تلاشش برای رسیدن به هدف به اندازهی کافی خوشساخت از آب درآمده که برای تماشای آن تا به انتها اشتیاقتان فروکش نکند.
حالا و با این همه تعریف و تمجید از سریال، برویم سراغ بررسی فصل دوم.
خانم میزل در فصل دوم و بعد از کسب اندکی موفقیت در فصل اول، ماجراهای جدید پیشرو ندارد. بله، ندارد! هنوز هم دنبال تبدیل شدن به یک استندآپ کمدین است. او هنوز هم یک زن همه فنحریف و کارراهانداز است. در محل کار و زندگی به همه کمک میکند و با روی همیشه گشادهاش کارها و مسئولیتهای مختلف را به پیش میبرد. و هنوز هم دنبال محلی برای اجرای استندآپ است.
در فصل دوم ماجراهای پیرامون میج و خانوادهاش گستردهتر میشود. ماجراهای اختصاصی سایر شخصیتهای سریال کمی بیش از اندازه زیاد شده و مخاطب را از داستان شخصیت اصلی کمی دور میکند. اینکه شخصیتهای فرعی هرکدام داستان خود را داشته باشند معمولاً به عنوان نکتهی مثبت هر سریالی تلقی میشود. در اینجا اما پیوستگی حوادث را کم میکند. و داستان اصلی یعنی موفقیت میج را به تاخیر میاندازد. شاید دلیلش ده قسمتی شدن فصل دوم باشد. اتفاقی که مخاطب با خودش بگوید کاش نمیافتاد و فصل دوم هم مانند فصل اول در هشت قسمت پخش میشد.
فصل اول سریال مانند اغلب سریالها، مقدمهچینی میکند و مخاطب در فصل دوم منتظر شروع داستان است اما این اتفاق نمیافتد. یا حداقل آنطور که انتظارش را داریم اتفاق نمیافتد. ماجراهای فرعی برای میج و بقیه شخصیتها گاهی حوصلهی مخاطب را سر میبرد. برای مثال فصل دوم شامل دو مسافرت بزرگ است که اندکی داستان را از مسیر اصلی خودش خارج میکنند.
سریال آنقدر سرگرم تعریف کردن ماجرهای جزئی میشود که داستان اصلی را فراموش میکند و باید گفت این خردهداستانها که در فصل اول جزو نکات مثبت سریال بودند، اینجا جزو نقاط ضعف آن میشوند.
آن شلوغی در اجرای صحنهها و ادای دیالوگها که پیشتر گفتیم، در فصل اول یکی از نکاتی بود که برای ایجاد لحن به کار میرفت و جزئی از روایت سریال بود. در این فصل گاهی به نظر میرسد صرفاً به این دلیل از آن استفاده میشود که از جنبهی بصری دنبالهی فصل اول باشد و همان لحن حفظ شود. اینجا این شلوغی دیگر جزئی از روایت نیست و کارکرد قبلی خود را از دست میدهد.
پررنگتر شدن بعضی از شخصیتهای فرعی، یکی از نکات مهم این فصل است. اکثر شخصیتهای فرعی داستان خود را میگیرند. ولی این اتفاق برای یکی از بهترین شخصیتهای سریال نمیافتد و آن شخصیت سوزی است. سوزی که مدیر برنامههای میج است با بازی چشمگیر «آلکس برستین» آن داستان و زمانی که حقش است را نمیگیرد. در حالی که بعد از خود میج، کاملترین و جذابترین شخصیت سریال است. شخصیتی که از طبقهای متفاوت با سایر شخصیتهای سریال پا به داستان گذاشته. اما نقشش آنقدر که دوست داریم پررنگ نمیشود.
از نکات مهمی که سریال در این فصل حفظ کرده یکی این است که روند سریال همانند فصل اول به گونهای است که موانع بزرگی برای شخصیتهای اصلی به وجود نیاید. یا اگر به وجود آمد با همان لحن طنز همیشگی که در لحظهلحظه و گوشهگوشهی سریال در جریان است، به مقابله با آن بپردازند و آن را از سر راهشان بردارند. و نکتهی بعدی این که سریال (بهخصوص در فصل دوم) به طرز هوشمندانهای پر از شوخیهای بیمزه است. با دو هدف: اول اینکه توازن بین شوخیها حفظ شود و بعد اینکه مخاطب قدر شوخیهای خوب را بیشتر بداند. نکتهای که اعتماد به نفس بالا و تسلط سازنده را به رخ مخاطب میکشد.
در نهایت با وجود نکات منفیای که گفته شد، فصل دوم سریال، به اندازهی کافی خوب و تماشایی است. و باید دیدن آن را به هرکسی توصیه کرد.