چرا کشتی تایتانیک باید غرق می‎شد؟

زمان مطالعه: ۳ دقیقه

کشتی شکسته تایتانیک نماد چیست؟

ما همه خوانش متعارف، از تاثیری که غرق شدن «تایتانیک» بر جا گذاشت را می‎دانیم. نه فقط در فیلم بلکه در حادثه واقعی نیز این چنین است. تاثیر غرق شدن از آن جهت بود که «تایتانیک» با تمامی آن زرق و برق و شکوهش، از زوالی که در آینده‎ای نزدیک، انتظار او را می‎کشد ناآگاه بود. در حوزه معنایی چیزی فزون‎تر وجود دارد، و آن خود حضور فریبنده‎ی ویرانه «تایتانیک» در قعر اقیانوس است. وقتی «جیمز کامرون» سفری را به کشتی شکسته واقعی «تایتانیک» ترتیب داد، اظهار نظری مشابه کرد. وقتی کاوشگران به کشتی شکسته نزدیک شدند، تقریباً تجربه‎ای ماورا طبیعی داشتند. گویی به قلمرویی ممنوعه نزدیک می‎شوند، که در آن جا تقدس و کراهت هم‎پوشانی می‎کند.

در این فیلم ما دسته کم با سه سطح رو به رو هستیم. آن چیزی است که به شکلی طعنه‌آمیز به آن «مارکسیسم» هالیوودی «جیمز کامرون» اطلاق می‎شود. «مارکسیسم» بر این باور استوار است که تاریخ جوامع تاکنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده‌ است. آن پایین افراد فرودست را می‎بینیم، و شاهد نوعی همدردی کاذب مضحک با طبقات فروتر هستیم. آن بالا مسافران درجه یک که اکثراً خبیث، خودخواه، بزدل و... هستند. که بیشترین این خصوصیات نیز در نامزد کیت وینسلت با بازی بیلی زین تجسم یافته.

حالا ما باید بپرسیم کوه یخ شناور که به کشتی بر خورد می‌کند چه نقشی در بسط و توسعه این داستان عاشقانه بازی می‌کند؟ اینجا ادعای «اسلاوی ژیژک» اندکی بد بینانه است، او اینطور فکر می‎کند که همین فرار کردن «جک» و «رز» با یکدیگر می‌توانست فاجعه واقعی باشد. می‌توانیم تصور کنیم چگونه شاید پس از دو سه هفته رابطه جنسی پرشور در نیویورک به طریقی این ربطه‎ی عشقی به تدریج پژمرده می‌شد.

کوه یخ به کشتی بر خورد می‌کند. اما نه بلافاصله پس از عشق بازی، بلکه هنگامی که جفت عاشق روی عرشه می‌روند و در فضای باز، تصمیم می‌گیرند که همیشه کنار هم بمانند. می‌دانید در تاریخ شاید رویدادی که در نگاه اول فاجعه به نظر می‌رسد اشخاص یا ایده‎ای را نجات می‌دهد. بنابرین در اینجا داستان عاشقانه‌ای داریم که در حقیقت برای ابد رهانیده شده و نجات می‌یابد.  در نهایت می‌توانیم این فاجعه را مانوری ناامیدانه تعبیر کنیم که توهم عشق ابدی را نجات می‎دهد.

کیت وینسلت دختری از طبقه ممتاز در پریشانی روانی است، او گیچ و سردرگم با ضمیر و عزت نفسی متلاشی و از هم پاشیده شده است. و کارکرد لئوناردو دی کاپریو به سادگی این است که به دختر کمک می‌کند ضمیر و عزت نفسش را بازسازی کند. دی کاپریو به معنی واقعی کلمه تصویر دختر را می‌کشد. و «رز» تصویر ایگو یا «منِ» خویش را کامل می‎کند.

به راستی این فیلم نسخه جدیدی از افسانه‌های محبوب قدیمی امپریالیستی است. این ایده که هر گاه مردم طبقه ممتاز پویایی و نیروی بقا خود را از دست می‌دهند نیاز به تماس با طبقه فرودست دارند. همان طبقه‌ای که اساساً بی‌رحمانه به شیوه‌ای خون‌آشام‌وار استثمارشان می‌کنند. به بیان دیگر انرژی حیات را از آنان می‌مکند، و با احیا دوباره آنها می‌توانند به زندگی منزوی و ایزوله طبقه ممتاز خود بپیوندند.

اسلاوی ژیژک