بهترین قسمتهای سریال «آینهی سیاه» - رتبه 8 و 7
تاکنون چهار فصل از سریال «آینهی سیاه» منتشر شده که در مجموع، نوزده قسمت را شامل میشود. درونمایهی تمامی قسمتهای این سریال، اشاره به پیشرفت تکنولوژی و تقابل بشر با آن دارد که از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار میگیرد. البته قسمت اول از فصل یک این سریال، از این لحاظ با بقیهی قسمتها متفاوت بوده و در واقع خط فکری و تِز نویسنده یعنی «چارلی بروکِر» را به نمایش میگذارد. متاسفانه فصل چهارم، ضعیفترین فصل از این سری میباشد و موقع تماشای بعضی از قسمتهای آن، احساس میکنید تیمی غیرحرفهای، تهیه و ساخت آنرا به عهده گرفتهاند. در بررسی کلّیِ «آینهی سیاه» باید گفت، سطحی بسیار بالاتر از یک مجموعهی تلویزیونی دارد و چه از لحاظ درونمایه و چه ساختار، نسبت به بسیاری از سریالهای گذشته و امروزی، متفاوت است. به چالش کشیدن ذهن مخاطب و نمایش جنبههای مثبت و منفی تکنولوژی، از نقاط قوت آن میباشد که جنبههای سیاسی، اجتماعی و روانشناسی نیز به خود میگیرد و فراهم کنندهی یک بستر فکری بسیار خوبی برای شماست تا اتفاقاتی که چندان دور از ذهن نبوده و حتی امروزه در حال وقوع است را بصورت ذهنی، تجربه کنید. در بررسی قسمتهای مختلف این سریال، سعی شده، تمامی جنبههای کلیدی مانند داستان، شخصیتپردازی، کارگردانی، بازیگری و ... در نظر گرفته شود که از شمارهی 10 تا 1، ردهبندی شدهاند. همچنین برای روشن شدن مفهوم اصلی هر قسمت، شاهد بازگویی صحنهها و سکانسهای مهم خواهید بود، پس خطر لو رفتن داستان برای دوستانی که هنوز بعضی از قسمتهای این سریال را ندیدهاند، وجود دارد.
8-خفه شو و برقص(Shut Up and Dance):
«کِنی» که پیشخدمت یک رستوران میباشد، پس از اتمام شیفت کاریاش به خانه برمیگردد. او خواهرش را میبیند که بدون اجازه، مشغول استفاده از لپ تاپش بوده و به دلیل استفاده از نرم افزار دانلود رایگان فیلم، در حالت قفل، باقی مانده است. «کِنی» برای برگرداندن لپ تاپ خود به حالت عادی، از نرمافزاری رایگان برای از بین بردن فایلهای مخرّب دانلود شده از اینترنت، استفاده میکند اما غافل از اینکه همین نرم افزار، دوربین(Webcam) لپ تاپش را روشن کرده و در حال فیلم گرفتن از اوست. «کنی» زمانی به این موضوع پی میبرد که در ایمیلی ناشناس، خودش را در حال خودارضایی جلوی دوربین میبیند. او درصورتیکه کارهای تعیین شده از طرف فرد ناشناس را انجام ندهد، تهدید به پخش همین ویدئو شده و تا پایان، طبق دستورالعمل ارسالی، پیش میرود. او تنها قربانی این سو استفاده نیست و با اینکه افراد مختلف، امور محوّله را انجام دادهاند، ولی تمام فایلهای مورد نظر، پخش میشوند و «کنی» به دلیل ارتکاب قتل، توسط پلیس دستگیر میشود. |
فیلم در همان دقایق ابتدایی، کاراکتر اصلی را به شما معرفی میکند. «کِنی» در یک رستوران کار میکند و با توجه به صحنهی مربوط به دادن اسباببازی دختر، حُسن نیت خود را به ما نشان میدهد. او دنیای خود را دارد و هیچ عکسالعملی در برابر رفتار همکارانش(که او را مسخره میکنند) نشان نمیدهد و در واقع رفتار احمقانهی آنها را با بیتفاوتی، پاسخ میدهد. اما همین فرد، بدترین اتفاقات زندگی خود را تجربه میکند چراکه هیچ تناسبی بین رفتار او(خود ارضایی جلوی لپ تاپ) و پیشامدهای بعدی، وجود ندارد. این موضوع از آن جهت دارای اهمیت است که بقیه کاراکترهای فیلم، اعمال به مراتب بدتر و غیراخلاقیتر از خود نشان دادهاند ولی در پایان، فقط آبرو و اعتبار خود را از دست میدهند درحالیکه «کِنی» مرتکب قتل شده و در واقع، زندگی خود را از دست میدهد. موضوعی که در قسمت «کریسمس سفید» به خوبی پرداخت نشده بود، اینجا بصورت کاملا دقیق و بهتر، مورد بررسی قرار گرفته و مشاهده میکنیم، برای افرادی که از فضای مجازی برای ضربه زدن به انسانها استفاده میکنند، اهمیتی ندارد، قربانی مورد نظر، زن باشد یا مرد، مدیرعامل باشد یا خدمتکار، عمل سادهای را انجام داده یا دچار خیانت شده است. |
اینترنت یکی از عجیبترین و کاربردیترین فناوریهایی است که به دست بشر ساخته شده و دنیای بسیار وسیعی را شامل میشود که هر فرد بنابه هدف و سلیقهای که دارد میتواند از آن استفاده کند. شاید مهمترین عامل تبادل فکر و اطلاعات بین انسانهای مختلف، با طرز فکر متفاوت، از کشورهای دور و نزدیک به هم، همین اینترنت باشد که بستری برای چنین فعالیتهایی در اختیار همه قرار داده است. اما از همان روز اول، موضوع امنیت و محافظت از حریم شخصی، یکی از دغدغههای اصلی کاربران اینترنت بوده و هست. افرادی که از این فضا، برای ضربه زدن به مردم استفاده میکنند، «فارغ از اینکه توسط سازمانی، هدایت میشوند یا اینکه بصورت فردی، این کار را انجام میدهند» تمامی اصول فردی و اخلاقی را زیر پا گذاشته و به حریم خصوصی، تجاوز میکنند. البته این مشکل، از اینترنت شروع نشده و تهدید برای افشای اسرار شخصی، از سالهای قدیم تا امروز، به فرمهای گوناگون، در سطح جامعه در حال وقوع بوده و همچنان ادامه دارد. امروزه فقط شکل ظاهری آن تغییر پیدا کرده و ابعاد گستردهتر و وسیعتری به خود گرفته است. پس ما با کامل کردن شناخت خود از اینترنت و پی بردن به این واقعیت که همواره، راهی برای ورود به کامپیوتر، لپ تاپ، موبایل و ... وجود دارد، باید تمامی جوانب را برای جلوگیری از آسیب دیدن و مورد سو استفاده واقع شدن، در نظر بگیریم(در این قسمت و در صحنهای که «کِنی» برای در اتاقش، قفل نصب میکند واقعیت اشاره شده در بالا به بهترین شکل به نمایش درمیآید و بیان کنندهی این مفهوم است که از طریق اینترنت، میتوان به اتاق شخصی فرد که قفل شده، وارد شد). یکی از همین راهها برای ورود به سیستم شما، آگهیهایی مبنی بر برنده شدن در مسابقهای است که هرگز در آن شرکت نکردهاید! سایتها و نرمافزارهای رایگان که هیچ راه درآمد زایی مشخصی ندارند، از دیگر نمونههایی هستند که همواره باید در استفاده از آنها، دقت کرد.
در اینجا باید به این نکته اشاره کنم که حس ترس و وحشت از فضای مجازی، در قسمت «خفه شو و برقص»، ملموستر و باورپذیرتر از بقیه قسمتها، به مخاطب منتقل میشود و در طول فیلم و یا بعد از مشاهدهی آن، به مرور بسیاری از لحظاتی که در این محیط سپری کردهاید، خواهید پرداخت. این تاثیر، علاوه بر کارگردانی بسیار خوب، وامدار تدوین پویا و فیلمبرداری نیز هست. با اینکه صحنهها از لحاظ نورپردازی و کادربندی، فوقالعاده نیستند ولی حرکتهای دوربین، حس مورد نظر را به خوبی منتقل میکند. بهترین نقشآفرینی بین بازیگران این قسمت، متعلق به جِرُم فلین(Jerome Flynn) میباشد که کاراکتر «هکتور» را بصورت باورپذیر به ما معرفی میکند. |
7-مردان علیه آتش(Men Against Fire):
گروهی از سربازان ارتش، وظیفهی از بین بردن موجوداتی ملقب به «سوسک» دارند. آنها که از تکنولوژی بصری ویژهای بهره میبرند، از امکان شناسایی و موقعیتیابی دقیقی بهرهمند هستند. طی یکی از ماموریتها، سرباز سیاهپوستی به نام «استرایپ» در سیستم هوشمند بینایی خود، دچار اختلال شده و به مرور زمان، این مساله تشدید میشود. او برای رفع این مشکل، به متخصصین ارتش مراجعه میکند ولی شرایط کلی او، عادی تشخیص داده میشود. پس از آن و در ماموریت دیگری، این اختلال بهصورت کامل، اثر خود را نشان میدهد و «استرایپ» خود را در مقابل انسانهایی میبیند که هیچ گونه شباهتی به موجودات عجیبی به نام «سوسک» ندارند و توسط یک زن، از تمام جریانات، باخبر میشود.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که نیروی نظامی هر کشوری با آن دست و پنجه نرم میکند، شرایط روحی سربازانش است. خصوصا سربازانی که درگیر جنگ هستند و به خاطر دستور فرماندهانشان، مرتکب قتل میشوند. شاید موقع انجام عملیات، مشکل خاصی بهوجود نیاید ولی با گذشت زمان و پس از دوران جنگ، کابوسها و درگیریهای شدید ذهنی، هدیهایست که سربازها با خود به خانهشان میآورند. علت این امر، این است وقتی انسانی، جان همنوع خود را میگیرد و به حیات او به طرز وحشیانهای پایان میدهد، همان قتل در درونش نیز به وقوع میپیوندد و قسمتی از وجود خود را نیز در لحظهی ارتکاب به قتل، از بین میبرد. سازمان نظامی که در این قسمت میبینیم با استفاده از تکنولوژی پیشرفتهای، تراشهای به نام «مَس» را در مغز سربازها جاسازی کرده است. «مَس» به هنگام اجرای ماموریت، به کار میاُفتد و باعث میشود سرباز، به جای چهرهی انسان، با یک هیولای عجیب و غریب و وحشی روبرو شود. حتی صدای آنها نیز به صورت کاملا وحشتناک به گوش میرسند و طبیعتا، از بین بردن چنین موجودی، راحتتر از روبرویی با یک انسان زنده است. یکی دیگر از کاربردهای «مَس»، تنظیم خواب و رویاهای سربازها نیز میباشد. ذهن آنها برای تخلیه شدن و رسیدن به آرامش و تعادل نسبی، نیاز دارد تا لحظاتی که در دنیای واقعی تجربه نکرده را بصورت رویا، تجربه کند. کاری که ذهن همهی ما، انجام میدهد ولی بخش عمدهای از آنها را به یاد نمیآوریم. امروزه با تحقیقات زیادی که در این حوزه صورت گرفته است، ثابت شده که بزرگترین دلیل خوابیدن و خواب دیدن، همین مساله میباشد.
موضوع نسل کُشی، بارها و بارها، به فرمهای مختلف در تاریخ بشریت، تکرار شده و تا امروز نیز ادامه دارد. گروه یا قومی که قدرت را به دست میگیرند، غیرخودیها و مخالفان را، آفتی برای جامعه تشخیص داده و به هر نحو ممکن، سعی در تضعیف و در نهایت، نابودی آنها دارند. این موضوع با در نظر گرفتن کینههای تاریخی و تعصبات قومی یا نژادی، شدت بیشتری نیز پیدا کرده و قالبی کاملا وحشیانه و به دور از شأن انسانی به خود میگیرند. در این قسمت نیز مشاهده میکنیم، مردم محلی، با توجه به تست DNA که قبلا از آنها گرفته شده است، با دلایلی مثل پایین بودن ضریب هوشی، ابتلا به بیماری، داشتن انحرافات جنسی و ... قتل عام میشوند. |
روش درستی که برای به تصویر کشیدن داستان، اتخاذ شده، این است که در ابتدا، بیننده همانند سرباز و از زاویه دید او، اتفاقات این قسمت را دنبال میکند و همین مساله باعث میشود بعدها، با پی بردن به واقعیت، با کاراکتر فیلم یعنی «استرایپ»، بیشتر همزادپنداری کنیم. این همزادپنداری در سکانس پایانی فیلم نیز به اوج خود میرسد و پایانی بسیار زیبا و تأمل برانگیز را به دنبال دارد. بین بازیگران فیلم، «مادِلین برور» یک سر و گردن بالاتر از بقیه قرار میگیرد و هنرنمایی بسیار خوب و باورپذیری از خود به نمایش میگذارد. این قسمت از لحاظ تدوین، فیلمبرداری، صداگذاری، تدوین صدا و همینطور گریم، در سطح بسیار خوبی قرار دارد و یکی از بهترینهای «آینه سیاه» از لحاظ مسایل تکنیکی و فنی است. |
جاوید مجلل