اولین تصویر رسمی از «آدام درایور» و «ناتالی امانوئل» در فیلم «مگالوپلیس» (Megalopolis) «فرانسیس فورد کاپولا» را مجله «ونیتی فیر» رونمایی کرده است. این فیلم نزدیک به یک سال قبل فیلمبرداری شد و قرار است در جشنواره کن امسال اکران شود. کارگردان «پدرخوانده» (The Godfather) بودجه ۱۲۰ میلیون دلاری «مگالوپلیس» را شخصاً تأمین کرده است.
در خلاصه داستان «مگالوپلیس» آمده است: «شهردار نیویورک در ستیز با سرمایهداری است که میخواهد با استفاده از یک ماده پلاستیکی ارزان-قیمت و نوآورانه آرمانشهری به نام «مگالوپلیس» بسازد.» دیگر بازیگران فیلم «جان ویت»، «فورست ویتاکر»، «جیانکارلو اسپوزیتو»، «لورنس فیشبورن»، «جیسون شوارتزمن»، «کاترین هانتر»، «جمیز رمار»، «گریس وندروال»، «تالیا شایر»، «شایا لباف» و «آبری پلازا» خواهند بود.
کاپولا در مصاحبه با «ونیتی فیر» میگوید مضامین سیاسی و پیشگوییهای فیلم را از آثار «اچ.جی. ولز»، حملات ۱۱ سپتامبر و نفوذ مجریان جذاب شبکههای خبری کابلی الهام گرفته است: «هرچه به عمرم خوانده بودم و یاد گرفته بودم را به آن اضافه کردم.»
درایور در این فیلم نقش یک معمار و هنرمند را بازی میکند که قصد دارد شهری را بازسازی کند که به ویرانه تبدل شده. امانوئل در نقش دختر یک شهردار فاسد با بازی «جیانکارلو اسپوزیتو» ظاهر خواهد شد که از قلمرو خود به همین شکل رضایت دارد.
کاپولا میگوید شخصیت درایور «قدرت متوقف کردن زمان» را دارد در حالی که شخصیت امانوئل باید میان معشوق و پدرش یکی را انتخاب کند: «باعث میشود که کشف کند انسانیت در حقیقت شایسته چیست.»
کارگردان که به تازگی همسرش را از دست داده حاضر به مصاحبه با «ونیتی فیر» نشده اما در عوض بیانیهای درباره خاستگاه فیلم منتشر کرده است. کاپولا توضیح میدهد که فیلم در کودکیاش در نیویورک ریشه دارد، وقتی که از داستانهای علمی-تخیلی شگفتزده میشد اما بدیهی است که آثار سینمایی منبع الهام او شده باشند.
یکی از این فیلمها درامی است که با تهیهکنندگی «الکساندر کوردا» در سال ۱۹۳۶ اکران شد: «بذر «مگالوپلیس» وقتی کاشته شد که در کودکی «چیزهایی که میآیند» (Things to Come) اچ.جی. ولز را دیدم. این اثر کلاسی کوردا در دهه ۱۹۳۰ درباره ساختن دنیای فردا، همیشه با من ماند، در ابتدا به عنوان یک «پسر دانشمند» و بعدها به عنوان فیلمساز.»
کاپولا درباره تأمین بودجه ۱۲۰ میلیون دلاری پروژه میگوید: «برخلاف آنچه که اغلب مینویسند من از ۴۰ سال قبل روی این فیلمنامه کار نکردهام، بلکه یادداشتها و بریدههایی برای یک دفترچه از چیزهایی که جالب مییافتم برای فیلمنامهای در آینده جمعآوری میکردم، یا نمونههایی از کارتونهای سیاسی یا موضوعات تاریخی مختلف. در نهایت، پس از مدتها، روی ایده یک حماسه رومی تمرکز کردم. و بعد، یک حماسه رومی در آمریکای مدرن، بنابراین در واقع از چند سال اخیر یا همین حدود شروع به نوشتن نامنظم فیلمنامه کردم. و در ضمن، با توجه به اینکه فیلمهای زیادی با موضوعات مختلف ساختهام، امیدوار بودم که بعدها وقتی که شاید درک بهتری از سبک شخصیام پیدا کنم پروژهای بسازم.»
او درباره عنوان فیلم میگوید: «همیشه برای نویسندگان اولیه در فیلمها احترام قائل بودهام، و همیشه اصرار کردهام که نام آنها پیش از عنوان بیاید، همانطور که با «پدرخوانده ماریو پوزو» (Mario Puzo’s The Godfather) آمد، یا «دراکولای برام استوکر» (Bram Stoker’s Dracula). فقط در مورد «آدمهای بارانی» (The Rain People) و «مکالمه» (The Conversation) بود که اجازه دادم نام خودم به عنوان نویسنده اولیه ذکر شود؛ اما اعتماد نفس کافی نداشتم که خودم را چنان بزرگنمایی کنم. به یاد میآورم که آن اوایل، ۱۳۰ صفحه سفید برداشتم و در صفحه اول اعلام کردم «مگالوپلیس فرانسیس فورد کاپولا»، و زیر آن «همه راهها به رم ختم میشوند.» فرض کردم که آن صفحات خالی نیستند، در دستانم وزنش کردم تا بتوانم تصور کنم که یک روز چه حسی خواهد داشت، باور کنم که یک روز [فیلمنامه] وجود خواهد داشت. بعدها، وقتی اولین پیشنویس را نوشتم، شاید ۳۰۰ بار بازنویسیاش کردم، به این امید که با هر بازنویسی بهتر شود، حتی اگر نیم درصد بهتر.»
کاپولا میگوید برای نوشتن فیلمنامه از کودتا و شورش «لوسیوس سرگیوس کاتیلین» در سال ۶۳ پیش از میلاد الهام گرفته است: «احتمالات زیادی را بررسی کردم، به حادثهای موسوم به «توطئه کاتیلین» علاقه پیدا کردم. آمریکای مدرن همتای تاریخی روم باستان بود و «توطئه کاتیلین»، آنگونه که سالوست مورخ نوشته، میتواند در آمریکای مدرن قرار بگیرد، همانطور که «دل تاریکی» (Heart of Darkness) جوزف کنراد [با داستانی که در اواخر دهه ۱۸۰۰] برای فیلم «اینک آخرالزمان» (Apocalypse Now) در جنگ ویتنام قرار داده شد.»
گام بعدی کاپولا تبدیل هویتهای تاریخی به شخصیتهای سینمایی بوده است: «با ماهیت پیرنگ شروع کردم: شاید یک نجیبزاده شرور (کاتیلین) برای سرنگونی جمهوری نقشه میکشد، اما توسط سیسرون، که کنسول روم بود خنثی شد. کاتیلین را با پیشنهاد «ماری بیرد» [تاریخنگار انگلیسی] به سزار تغییر نام دادم، چون در نسخه سوئتونیوس [تاریخنگار روم] ژولیوس سزار جوان همدست کاتیلین بوده است، و سزار نسبت به سرجیوس [کاتیلین] برای مخاطب آشناتر است.»
کاپولا علاوه بر این تصمیم میگیرد که تجدیدنظرگرایانه به تاریخ نگاه کند: «نمیدانستم که آیا تصور سنتی از کاتیلین به عنوان «شر» و سیسرون به عنوان «خیر» لزوماً حقیقت داشته یا نه. در تاریخ، کاتیلین بازنده و کشته میشود و سیسرون زنده میماند. اما از آنجایی که بازمانده تاریخ را روایت میکند، فکر کردم که اگر آنچه کاتیلین برای جامعه جدید در ذهن داشت چینش دوباره قدرتمندان بود چه میشد، و آیا میتوانست «رؤیایی» و «خیر» باشد، و سیسرون شاید «مستبد» و «بد» یا نه.»
او سپس داستان را به نیویورک سیتی میبرد و آن را «مرکز قدرت دنیا» نشان میدهد: «سیسرون میتوانست در دوران تحول اقتصادی بزرگ شهردار باشد، در مقابل بحران اقتصادی تحت مدیریت [دیوید] دینکینز شهردار سابق [از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳]. سزار در طرف دیگر، میتوانست استاد سازندگی باشد، یک معمار، طراح و دانشمند بزرگ که عناصر رابرت موزس [شهردار سابق نیویورک] را ترکیب میکند، همانگونه که در کتاب بیوگرافی درخشان «دلال قدرت» (The Power Broker) توصیف شده است، با معمارانی چون فرانک لوید رایت، ریموند لویی، نورمن بل گدیز، یا والتر گروپیوس.»
کاپولا میگوید پیرامون جذابترین پروندههای نیویورک پژوهش کرده است: «پرونده قتل «کلاوس فون بیولو»، رسوایی ماری کانینگهام-ویلیام اجی در کمپانی بندیکس، ظهور ماریا بارتیرومو (گزارشگر زیباروی اقتصادی [شبکه فاکس نیوز و سیانبیسی] با نام مستعار «عسل پولی» که از کف بازار سهام نیویورک میآمد)، وضع مضحک استودیوی ۵۴ [در برادوی]، و خود بحران اقتصادی شهر (که فلیکس روهاتین ناجی آن شد)، تا همهچیز در داستان واقعی و یا در نیویورک مدرن یا روم باستان اتفاق افتاده باشد. هرچه به عمرم خوانده و یاد گرفته بودم را به آن اضافه کردم.»
کاپولا از کتابها، مقالات، اشعار، رماننویسها، فیلمسازان و هنرمندان قرنهای گذشته فهرست تهیه کرده و میگوید بدون ایستادن روی دوش افراید چون دیکنز، هیچکاک، کارلایل، شکسپیر، اسپینوزا، برگمان، ویسکونتی، فلینی و بسیاری دیگر نمیتوانسته این فیلم را بسازد. او توضیح میدهد که در سال ۲۰۰۱ و پیش از حوادث ۱۱ سپتامبر مراحل اولیه تولید این فیلم را در بروکلین آغاز میکند: «فیلمنامه همیشه عنصری از یک ماهواره فرسوده شوروی که از مدار خارج میشود و به زمین سقوط میکند را دارا بود، بنابراین ما نماهایی از ویرانی و مناطق تخلیه شده میخواستیم، اما هیچکس انتظار حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را نداشت، و تراژدی ساختمان «مرکز تجارت جهانی» وقتی در آن زمان با واحد دوم فیلمبرداری میکردیم، برخی از آن تصاویر دلخراش را پوشش دادیم.»
کاپولا میگوید هدفش ساختن فیلمی «با تمام وجود» بوده است: «بنابراین به این درک رسیدم که درباره عشق و تعهد در تمامی جنبههای زندگی بشر است. «مگالوپلیس» بازتاب این احساسات است، احساساتی که عشق را با پیچیدگی تقریباً بلورین ابراز میکرد، سیاره ما به خطر افتاده و خانواده انسانی ما تقریباً دست به خودکشی زده بود، تا اینکه فیلمی بسیار خوشبینانه شد و به بشری ایمان داشت که میتوانست با نبوغش هر مشکلی در پیش روی خود را التیام بخشد.»
«مگالوپلیس» از سوی دیگر تفسیری از کشور آمریکاست. کاپولا از جملات ابتدایی «پدرخوانده» نقل قول میکند: «به آمریکا اعتقاد دارم. بنیانگذاران کشور ما قانونی اساسی را از قرض گرفتهاند، قانون روم، و سنا برای دولت انقلابی خود بدون یک پادشاه. تاریخ آمریکا بدون راهنمایی آموزههای کلاسیک نمیتوانست شکل بگیرد یا موفق شود.» با نزدیک شدن تاریخ اکران فیلم در جشنواره کن، کاپولا امیدوارانه به آینده مینگرد: «رؤیای من این است که «مگالوپلیس» فیلم محبوب همیشگی شب سال نو شود، و مخاطبین به جای بحث کردن پیرامون اهداف یا رژیمهای غذایی یا سیگار نکشیدن در سال نو، از این پرسش ساده بگویند: «آیا فقط جامعهای که در آن زندگی میکنیم برای ما در دسترس است؟»»
درایور در مصاحبه با «پیست» گفته بود که «مگالوپلیس» فیلمی برای «همه» مخاطبین است: ««مگالوپلیس» یکی از هیجانانگیزترین پروژههایی بود که در آنها مشارکت کردهام، به خصوص با فرانسیس [فورد کاپولا]. یکی از بهترین تجارب فیلمبرداری عمرم بوده است. و آثاری که او میسازد، اصول معینی ندارد. بسیار منحصر به فرد و نوآورانه است و امیدوام که برای همه قابل وصول باشد. امیدوارم که دافعه نداشته باشد و برای گروه معینی از مخاطبین نباشد، برای همه است. و کاپولا همه انتظارات شما را برآورده میکند.»
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید